اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
کمتر کسی پیدا میشود که نام «هرم مازلو» و یا نمودار «سلسله مراتب نیازهایانسانی»اش را نشنیده باشد. این نظریه (Hierarchy of Human Needs) به شکل یک هرم متشکل از ۵ یا ۷ طبقه ترسیم میشود. این سلسله مراتب از نیازهای ابتدایی در طبقه پایینی شروع شده و هرچه بالاتر میرود نیازهای پیچیدهتر انسانی را معرفی میکند که به ترتیب عبارتاند از: نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی، نیازهای عاطفی، نیازهای اجتماعی-احترامی و نیازهای خودشکوفایی. با تحلیل نیازهایشهروندان یک جامعه میتوان به میزان رشد آنها از سطح فیزیولوژیک به سطوح بالاتر نیازها همچون هنر، معنویت و عزت نفس پی برد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آرمانهای یک ملت میتواند یکی از روشهای ساده برای شناخت ایدهآلهای آن جامعه و میزان تغییر و رشد نیازهایش از خواب و خورد و خوراک به فرهنگ و هنر و احترام متقابل باشد. آیا تاکنون از خود پرسیدهایم علت آنکه کشور آرزوهای بخش فراوانی از مردم ما «امارات متحدهی عربی» و یا همان «دوبی» است، چیست و چرا اقشار مذهبی ما وقتی که خبر اجرای احکام گردنزدن سارقین و زناکاران را در «عربستان» میشنوند آب از دهانشان سرازیر میشود؟ من گمان میکنم که تمامی اینها ریشه در حقیقتی آشکار دارد، اما این چهرهی واقعی نیازمند وقوع اتفاقاتی است تا جامعهی ما حقیقت و شرایط واقعی خود را به نمایش بگذارد. حکم قصاص عامل اسیدپاشی به چهرهی «آمنه بهرامی» و حاشیههای آن یکی دیگر از این پیشآمدها است. در اکثریت قرار داشتن شمار شهروندانی که خواستار کورکردن «مجید موحدی» هستند به نسبت کسانی که این حکم را درست نمیدانستند، گواه دیگری است بر پایداری روح و رفتار بدوی در جامعهی کنونی ایران. کسانی که با احکامی چون اعدام و یا قصاص مخالفت میکنند به هیچ عنوان مخالف مجازات مجرمین نیستند بلکه با چنین روشهایی که روح خشونت را در جامعه ترویج میکنند مشکل دارند. واقعیت این است که متاسفانه هنوز بخش فراوانی از مردم کشور ما از این روشهای بدوی دفاع میکنند و قوانین جامعهی سنتگرا و عقبماندهی «عربستان سعودی» را به کشورهایی چون «فرانسه» و «سوید» ترجیح میدهند.
به گمان نگارنده روشنفکرانی که انتظار رفتارهای متمدانانه و بدون تعصب از جامعهی ایرانی دارند، هنوز شناخت درستی از نیازهای جامعهی خودشان ندارند. بخش فراوانی از مردم ما هنوز حسرتهایشان در حد و اندازههای خوشگذرانیهای «دوبی» است و حاضر نیستند حتا لحظهای به چیزهایی مانند حقوق بشر و آزادیهای مدنی فکر کنند. نمونهی اخیر مراسم اعدام قاتل میدان کاج را که فراموش نکردهایم. هزاران نفر از مردم بالای شهر تهران در ساعات اولیهی صبح ساعتها منتظر نشستند تا حلقآویز کردن جوانی را به چشم ببینند که در زمان وقوع جرم حتا یک نفرشان حاضر به کمک به مقتول نبودند و در ادامه همین مردم با حماقت تمام به هوکردن و توهین به جمع اندکی پرداختند که از خانوادهی مقتول تقاضای عفو قاتل را داشتند.
در این نوشتار قصدم به هیچ عنوان تحقیر و توهین به سطح فکر و فرهنگ مردم کشورم نیست بلکه منظورم این است که در سالهای اخیر کنشگران و روشنفکران با چشم بستن بر روی واقعیتهای موجود در جامعهمان و ندیدن وضعیت موجود به بیراهه رفتهاند و انتظارات را از یک جامعهی توسعه نیافته و مردمشان بالا بردهاند. نتیجه این است که وقتی به سبب توقعات غیرواقعی سطح خواستههای قشر معدودی را از کلیت مردممان بالا میبریم و به نتیجه مطلوب نمیرسیم، موجب سرخوردگیهایی میشویم که به عقبنشینی هرچه بیشتر همان تعداد معدود ختم خواهد شد. وجود این سرخوردگی در فضای سیاسی و فرهنگی کنونی جامعهی ایران انکارناپذیر است. بیجواب ماندن فراخوانهای سیاسی، فرهنگی و حقوق بشری از سوی اکثریت جامعهی ما نشان از همین عدم شناخت دارد. واقعیت این است که ایرانیان تا رسیدن به جایگاهی که به نیازهای درجهی بالاتر بشری بیاندیشند راه درازی در پیش دارند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»