منصوره شجاعی/ مدرسه فمینیستی
از آن زمان که زنان در اعتراض به نابرابریهای خانگی، اجتماعی و قانونی قد علم کردهاند، خشونت نیز در اشکال پنهان و عریان، همچون ابزاری برای سرکوب و به خاموشی کشاندن این اعتراض در مقابل زنان قد علم کردهاست.
خشونتی که طی سالیان در عرصه خصوصی و عمومی، درخانه و خانواده، جامعه و قوانین بر آنان اعمال شده، اینک در پیوند با خشونت حاکم بر جامعه ـ که ریشه در همان خشونت بر زنان نیز دارد ـ به عنوان عادتی رایج در جامعه و درمناسبات میان افراد دیده میشود که گاهی با اغماض از سوی مردم خشونتدیده و گاه لاجرم با نگاهی تلافیجویانه نسبت به آن برخورد میشود.
اهریمن زشتخوی خشونت از اعماق روابط اجتماعی و خانوادگی و نیز از بطن و باطن فرهنگ سیاسی ما جان و هستی میگیرد و با وقاحت و بیشرمی، حضور وحشت آفرین خود را به رخ جامعه می کشد. ظلم و خشونتی که سالیان سال در پناه به ظاهر امن خانه و خانواده بر زنان هوار شد و تبعیضهایی که در به اصطلاح «چهار دیواری اختیاریِ» که میبایست اختیار و آزادی را القا کند از سوی شوهر، برادر، پدر و گاه حتی فرزند پسر به بهانههای ناموسی، حقوقی و مالی نسبت به زنان روا شد، متاسفانه امروز از پستوی خانه بیرون آمده و چونان هیولایی تشنه به خون، در ابعادی گسترده و بی آنکه با مانعی رو به رو باشد در پهنه جامعه بحرانزده پس ازانتخابات، جولان میدهد و هر روز قربانی میگیرد.
عفریت کریه و رسوای خشونتی که تا کنون در خفا و در حریم «امن» خانواده با نام خشونت خانگی، و یا در حوزه قوانین با نام خشونت حکومتی بر زنان اعمال میشد اینک به عنوان ابزاری فعال برای سرکوب خواستهای برحق شهروندی اجتماعی و مساوات مدنی تمام افراد جامعه بدل شده و در اشکال گوناگون و گسترش یابنده، ظهور میکند.
این اشکال متناسب با شرایط بحرانی جامعه، خشونت بر زنان را به روایتی دیگر بیان میکند. و این بار نه تنها زنان که کل جامعه را مبتلابه ساختهاست.
25 نوامبر، مطابق با چهارم آذرماه 1388 «روز جهانی مبارزه با خشونت» است و نزدیک به پنجاه سال از کشتهشدن خواهران دومینکینی به دست عمال حکومت دیکتاتوری سیاه «تروخیو» 1 میگذرد و اما زنان ما همچنان در خانه و خیابان و زندان با انواع خشونت ها روبرو هستند. در سالروز چنین مناسبتی، سفری کوتاه و گذرا به هفت وادی خشونتهای مشهود در این روزها ، تاکیدی است بر نقش زنان در رفع خشونتهای رایج و ضرورت استفاده از تجربههای آنان در جنبش دموکراسی خواهی به منظور ادامه و ارتقاء روشهای پرهیز از خشونت در جنبش سبز دموکراسی خواهی مردم ایران.
هفت شهر ضد عشقِ خشونت
1.خشونتهایی که بر زنان در جریانات پس از انتخابات 22 خرداد 1388 اعمال شد. مصداقهای واقعی این خشونتها از ضرب و شتمهای خیابانی تا آزارها و تجاوزهای جنسی پنهانی در بازداشتگاههای غیرقانونی و معرفی نشده، به طور گسترده در رسانهها و در میان مردم نیز سینه به سینه و دهان به دهان نقل شدهاست.
2. تشدید خشونتهای جنسی به زنان با تکیه بر آشفتگی و تکیه برعادی شدن و حتی رسمی شدن خشونت و سرکوبگری به عنوان ابزاری برای تغییر!! به عنوان مثال اشاره میکنم به ماجرایی که درروز سیزدهم آبان اتفاق افتاد و دربرخی از روزنامه های رسمی نیز منعکس شد. درآن روز هنگامی که نیروی انتظامی زنان ودختران جوان والبته مردان و پسران جوان را فقط به دلیل حضور مسالمت جویانهاشان در خیابان در اعتراض به دولتی که به رای آنان بیتوجهی کردهاست به طور گسترده مورد سرکوب و ضرب و شتم قراردادهبود، در قسمت دیگری از شهر در یکی از محلات جنوبی تهران (به نام قیام دشت) شش مرد متجاوز به یک زن در فضای ایجادشده بین دو اتومبیل پارک شده کنا ر خیابان تجاوز میکردند!!
گویا آرزوی ایجاد و گسترش «کتابخانههای سیار زنان» در مقابل واقعیت «کهریزک سیار» در خیابانها رنگ میبازد و به نیستی کشانده میشود…
بغض مانده در گلو و ضجه خاموشم یاد آور این حسرت است که گویا آرزوی ایجاد و گسترش «کتابخانههای سیار زنان» در مقابل واقعیت «کهریزک سیار» در خیابانها رنگ میبازد و به نیستی کشانده میشود…
3. بیاحترامی و بیاعتنایی به حرمت حضور زنانه و مادرانه که همواره به عنوان سنتی دیرین در جامعه ایران وجودداشته که منجر به وحشیانه کتکزدن زنان میان سال وحتی مسن از سوی ماموران گارد ویژه در روز 13 آبان با این استدلال که : «اگر مادرم هم امروز به خیابان میآمد کتکش میزدم»!! قدیمها به این جور افراد میگفتند «پستان مادر گاز گرفته»….
4.کنترل مراودات و مکالمات و بهطورکلی زندگی روزمره، احضارهای پی در پی، احضارهای غیرقانونی و بدون ارایه حکم احضاریه .. دستگیری و زندانیشدن زنان فعال، صدور و اجرای احکام اعدام که شاخص اشد خشونت در جامعه است.
5.اخراج زنان از کار و رواج بیکاری به ویژه در میان فعالان جنبش زنان؛ این اخراجها گاه در مورد یک صنف مشخص مثل روزنامهنگاران زن و مرد که البته تعداد بیشتر این افراد زن هستند صورت میگیرد و گاه درمورد زنان فعال اجتماعی بهطور آشکار و عیان و در برخی موارد با بهانههایی که درظاهر ارتباطی به فعالیتهای حقوق بشری و اجتماعی آنان ندارد. این اخراجها منجر به فقر میشود وبه یقین فقر مصداق بارز خشونت است.
6. نقض حقوق شهروندی بهطور آشکار و نهان. به عنوان مثال ممنوعیت خروج از کشور که در پناه امن «وطن» اتفاق میافتد که روایتی دیگر از همان «چهاردیواری اختیاری» است که درآن جز فشار و بی اختیاری و ممنوعیت گویا اتفاق دیگری نمیافتد. و در واقع همان نگاه مردسالاری که خانه خویش را محل مناسبی برای اعمال خشونت به زن خانه میدید حال کدخدای خانهای بزرگتر به نام وطن گشته که اینگونه خشونتها را در آنجا نیز از اختیارات خود میداند.
7.خشونتهای رسانهای که سالهاست در شکلها و ترفندهای مختلف گاه با رنگ و لعاب و گاه عریان و لجام گسیخته ـ از سوی رسانههای رسمی و به طور مشخص صدا وسیما اعمال شده است. این نوع خشونت تصویری که از نمایش کلیشههای حکومتی و اجباری چهره زن تا نمایش غیرواقع از چهره زن مستقل و کاردان و اهل اندیشه و قلم صورت میگرفت و یا با نمایش سریالهایی که به تبلیغ چندهمسری، و فداکاریهای کلیشهای زنان درقبال همسران اشان (به دلایلی از جمله نازابودن همسر اول و یا…) میپرداخت، دراین روزها بابیانی کاملن پرخاشگر و وهنآمیز به مفاهیمی همچون برابری، آزادی، اختیار و… در قالب حمله به فمینیسم رخ نموده و این جریان فکری را که حاصل اندیشه و تفکر خردورزانی از زمان پیدایش حرکتهای مستقل زنان تا به امروز بودهاست با فریبکاری و درعوامانهترین شکل به تمسخر گرفتهاست.
خشونت رسانهای از جمله خشونتهایی است که با تکیه بر تریبون های رسمی تحت عنوان ارشاد و آگاهی اتفاق می افتد و جز تحمیق مخاطبان، نتیجه دیگری ندارد.
آیا میتوان هفت شهر ضد عشق را به هفت شهر عشق بدل کرد ؟
هفت وادی ذکر شده، هرچند نمایی نا کامل و تصویری نارسا از انبوه خشونتهای روا شده بر زنان را ارائه میکند لیکن همانی است که دلایل ایجابی حضور مستقل و نقطه پیوند جنبش زنان با جنبش دموکراسی خواهی مردمی را بیش از پیش مستدل و برجسته میسازد.
درواقع چهرههای عریانتر خشونتهای خانگی و قانونی نسبت به زنان ، که به رغم تلاش آگاهگرانه و شبانهروزی کنشگران جنبش زنان، ریشه در لایههای درونی جامعه دواندهاست در پروسه تغییرات اجتماعی با شکل گستردهتری رخ نموده و تا عرصه مناسبات میان افراد و فعالان اجتماعی نیز راه گشوده است. از آنجا که خشونت پدیده دیرآشنایی در مقابل زنان بودهاست، پارادایمهای زنان برای مقابله با آن نیز جدا از انبان تجارب گذشته نیست.
جنبش زنان همزمان با جریان انتخابات ریاست جمهوری و با استفاده از فضای نسبتا باز آن دوران، پروسه مطالبه محوری خویش را با تشکیل «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» و ارائه برنامههای مشخص، وارد مرحله عملی و مصداقی کرد. در این مرحله حساس، فعالان زن و با تکیه بر تجارب گذشته وبه طور مشخص تجربه کمپین یک میلیون امضا، جریان مطالبات جنبش را با دو خواست عمومی و ملموس: پیوستن به کنوانسیون جهانی رفع تبعیض از زنان و تغییر موادی از قانون اساسی، به صورت برنامهای اجرایی برای رسیدن به مطالبات طرح شده طی سالهای گذشته، به کاندیداهای ریاست جمهوری ارایه داد و همزمان، نیروهای خویش را به میان اقشار مختلف مردم در تهران وشهرستانها روانه ساخت تا درمعرفی کنوانسیون و برگزاری کارگاههای آموزشی متفاوت، در واقع مرحلهای دیگر از فعالیتهای جنبش زنان ایران را به آزمون عمومی گذارد. این آزمون علیرغم موفقیتهای چشمگیری که در دوران کوتاه حیات خویش به دست آورد به هرحال در رویارویی با وقایع ناخوشایند پس از انتخابات، همچون دیگر جنبشهای مطالبه محور، تاحدودی دچار سرخوردگی و سکون شد.
اما آنچه که ائتلاف همگرایی زنان در کنار موفقیتهای درونی جنبش به دست آورد و برجا ماند، همانا پیوندجریان روشنفکری زنان با جریان اعتراضآمیز مردمی بود که در اعتلای نهایی جنبش، سهم شگفتانگیزی خواهد داشت. رویکردهای اتخاذشده برای ادامه این پیوند چنانچه برآیند خاستگاه مستقل جنبش زنان نباشد خطر مستحیلشدن در جریان عمومی و حذف هویت مستقل جنبش را به همراه میآورد.
حلقه مفقوده این پیوند بیتردید میتواند تجارب مبارزاتی زنان بر علیه خشونت باشد. چگونه پیوستن به جریان تحول اجتماعی، با روش پرهیز از خشونت (مقاومت بیخشونت)، ویژگیِ پنداری، کرداری و رفتاری جنبش زنان بوده و هست. تکیه بر این ویژگی درخشان و استفاده از تجارب عملی گذشته در تمامی جریانات جنبش سبز از سوی زنان، آشکارا دیده میشود.
از دخالت مادرانه و خواهرانه زنان درتظاهرات آرام خیابانی در ممانعت از ضرب وشتم و دستگیری جوانان، تا شکل گرفتن جریانات مسالمت جویانه ای همچون مادران عزادار، شبکههای همبستگی خانوادههای زندانیان سیاسی، از گردهماییهای مقابل زندان اوین تا تحصن در مقابل دادگاه انقلاب، از بیانیهها، گفتگوها، میزگردها و مقالههای ضدخشونت تا کمپینهای مختلف لغو مجازات اعدام، از اشکال مختلف اعتراضهای نسبت به ممنوع خروجشدن فعالان اجتماعی تا حمایتهای مالی از اخراج شدگان از کار .
مبارزه با خشونت حاکم بر جامعه» نقطه پیوند جنبش زنان با جنبش دموکراسی خواهی است
«گفتو گوی چهره به چهره» با طیفهای مختلف جامعه در کمپین یک میلیون امضا و در «همگرایی جنبش زنان» با هدف رسیدن به زبانی مشترک و صلح آمیز برای حل منازعه اصلی ، همچنین تشویق به ایجاد نهادهای مستقل با تحمل اشتباه دیگری به امید اصلاح، و ترویج پذیرش دیگری به امید حذف نکردن هیچکس ….همه و همه ، موفق و ناموفق ،برگرفته از تجارب زنان در سالها تلاش برای حقوق برابر بوده که اینک یکی از ضرورتهای پیشبرد جنبش دموکراسی خواهی و به دور ازخشونت مردم ما است.
«مبارزه با خشونت حاکم بر جامعه» نقطه پیوند جنبش زنان با جنبش دموکراسی خواهی است . بدان امید که هفت شهر ضد عشق خشونت را به «هفت شهر عشقِ عطار» تاخت زند.
پانویس:
1. خواهران دومینیکنی که به «پروانهها» شهرت داشتند، به دلیل فعالیتهای حق خواهانه خویش بارها و بارها به زندان افتادند و سرانجام درروز 25 نوامبر سال 1960 به دست مزدوران دیکتاتوری تروخیم به شکلی فجیع به قتل رسیدند. این روز از سال 1991 در سراسر جهان به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان به رسمیت شناخته شدهاست «خولیا آلوارز»نویسنده دومینکنی تبار در رمان جذاب و خواندنی «در زمانه پروانهها» به روایت قصه گونه این حقیقت ماندگار پرداخته و «حسن مرتضوی» مترجم توانمند فارسی زبان نیز آن را ترجمه کردهاست. این کتاب به همت انتشارات «نشردیگر» درسال 1385 منتشر شدهاست.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»