شراره سعیدی/ رادیو کوچه
با نگاهی به تاریخ در مییابیم که حکومت روحانیت در جمهوری اسلامی حاصل آرزومندی و همچنین تجربهای سینهبهسینه از حکومت صفوی تا عصر حاضر است، امیدی که روحانیون سالهای زیادی در دل داشتند و برآورده شد، آرزویی که با پندگیری از همان دوران سعی میکنند از برباد رفتنش جلوگیری نمایند، در این برنامه مروری خواهیم داشت بر تشابهات حکومت صفوی و جمهوری اسلامی و تفاوت عاقبت روحانیت دولتی و مستقل.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
گفتیم که مشهور است مذهب تشیع آنچنان شبیه یک حزب سیاسی است، که گویا بیش از هر چیز حزبی سیاسی بوده که به تدریج به مذهب تبدیل شده است. برنارد لوئیس، مینویسد:
«تشیع قبل از هر چیز با سیاست گره خورده است. زیرا کسانی آن را به وجود آوردند که طرفدار انتخاب خانوادهای بودند که مدعی مشروعیت نسل به نسل بود، اما در دینی مانند اسلام که به همان اندازه که مذهبی است، سیاسی هم هست میتوان انتظار داشت که در دستگاه سیاسی و اداری خلیفهی اول یک حزب سیاسی به آسانی به یک فرقه و مذهب هم تبدیل شود»
و کلیهی مذاهب اسلامی از سیاست به دور نیستند، اما آنچه مذهب شیعه را از سایر مذاهب اسلام متمایز میسازد، تاریخ مبارزاتی و خونین شیعه است. عامل دیگر، عدم تفکیک دین و دولت یا دین و سیاست در این مذهب است. آموزهها و اندیشههای این مذهب نیز پیوسته از پیروان خود میخواهد تا نسبت به مسایل اجتماعی و سیاسی موضع گرفته، قاطعانه وارد عمل شوند به همین دلیل نگرش سیاسی شیعه در محدودهی اندیشه باقی نمیماند و به عرصهی عمل نیز تسری مییابد. برنارد لوئیس عمل سیاسی شیعه را الگوبرداری از عمل پیامبر توصیف میکند و میگوید که شیعیان ابتدا دست به تبلیغات و سپس دست به حمله میزدند.
در طول تاریخ شیعیان به عینیت دریافته بودند که اهل تسنن به دلیل در دست داشتن قدرت سیاسی توانستهاند بر رونق مذهب خود افزوده، نظریههای خود را به کرسی نشانده، از امتیازات بیشتری برخوردار شوند، اما شیعیان که چنین قدرتی نداشتند، در تنگناهای زیادی قرار گرفتند. به دلیل همین تجربه، هنگام روی کار آمدن صفویه، در پناه قدرت صفویه، که تشیع را مذهب رسمی کشور قرار میدهند، اصول و نظریات خود را تبلیغ کرده، گسترش دهند. در نهایت نیز موفق شدند مشروعیت دولت صفوی را تایید کنند. یک پژوهشگر لبنانی میگوید: «اگر همین اتفاق نیفتاده بود، انقلاب اسلامی هم به وقوع نمیپیوست، زیرا علمای لبنان که به تقاضای دولت صفویه پاسخ مثبت دادند، پایههای اولیهی حکومت شیعه را پی نهاده، به تدریج به الگوسازی دولتی اقدام کردند. به این ترتیب نظریهی بیاعتباری و عدم مشروعیت حکومتها را در زمان غیبت امام زمان تعدیل کردند و اولین گام به سوی ولایت فقیه برداشته شد.»
حکومت صفویه توانست در جامعهای عمیقن مذهبی همگونگی مذهبی را علتی برای اتحاد کند، اعتقاد به مذهب تشیع، تشیع را نشان هویت ملی و وجه امتیاز آن از امپراطوری عثمانی قرار داد و با تقویت باورهای مذهبی موجب شد تا پس از گذشتن از دوران آشوب و مقاومت کشوری همسان ایجاد نماید و سپس پس از تکیه بر تولیت همین باور حکومت کند.
از سویی دولت صفوی برای ایجاد یک دولت شیعی مجبور به استفاده از علمای تشیع بود بنابراین آنان را گرد آورد و بر پایهی ضوابط خاصی درجهبندی کرد. اعتباری که از این بابت نصیب مشاغل مذهبی میشد، مانع از ورود هرکس از هرجا به درون سلسله مراتب مذهبی میگردید. در حالی که قبل از آن، کسانی که هیچ سابقهی مطالعات مذهبی و گذراندن دوره نداشتند، بدون کسب مجوز از مقامی مذهبی، به لباس روحانی ملبس میشدند و ذهنیات و تصورات خود را در حکم اصول و مبانی دین تبلیغ میکردند .
«محمدرضا جلیلی» در کتاب «مذهب و انقلاب: اسلام شیعه و دولت» مینویسد :
«نقش دولت در این سازماندهی و پیدایش چنین تشکیلاتی انکارناپذیر است و چنان که اشاره شده هیچ سازمان یا حرکت فرهنگی نمیتواند بدون پشتوانهی سیاسی، ابعاد وسیعی پیدا کند. دربارهی روحانیت شیعه، این پشتوانه به قدری بود که عناوین و مناصب روحانیت همان عناوینی بودند که شاه به اشخاص اعطا میکرد و به این وسیله جایگاه آنها را در سلسله مراتب قدرت روحانی و سیاسی مشخص میکرد.»
بالاترین مقام مذهبی دو مقام همردیف بود که عبارت بودند از: «صدر» که برای مدتی به «ملاباشی» تغییر کرد و دیگری «مجتهد». صدر موظف بود تمام امور و نهادهای مذهبی کشور را زیر نظارت خود گرفته، علما و مراجع مذهبی را هدایت و راهنمایی کند. پس از صدر، مدرسین، شیخالاسلامها، پیشنمازهای مساجد جامع، قاضیان، متولیان و حافظان بودند. در واقع صدر در راس سازمان روحانیت قرار داشت و از طرف شاه به این سمت منصوب میشد و جزیی از دستگاه اداری دولتی را بر عهده داشت. در حالی که مقام دیگر مجتهد یا مجتهدین قدرتی صرفن معنوی به حساب میآمدند و سرچشمهی قدرت آنها نیز توان آنها در تفسیر قرآن، قوانین الهی یا شریعت بود. این مقام معنوی قبل از صفویه هم وجود داشت و فلسفهی وجودی خود را از ضرورت تقلید مومنین از عالمان برمیگرفت. نکتهی شایان تامل در اینجا، نگاه صدرها و مجتهدین به یکدیگر و رابطهی قدرتی است که بین آنها به وجود میآمد. به طبع وضعیت مجتهدین، وضعیتی طبیعی و غیردولتی بود و محتمل است که آنها نسبت به گروه صدر و مقامات زیر نظر آنها بدبین بوده باشند. از سوی دیگر، موازنهی قدرت بین این دو گروه ثابت نبود و برحسب هر دوره و بر پایهی میزان وابستگی دولتها به مذهب رسمی تفاوت میکرد. در پایان دورهی صفویه، از نقش صدرها کاسته میشود و این بدان معناست که در همان زمان از نیاز آنها به روحانیون و تایید مشروعیت بخش آنها کاسته شده بود. این امر خود به خود به اعتبار بیشتر گروه مجتهدین که از قدرت سیاسی بهره چندانی نداشتند و از همکاری با دولت هم مبرا بودند، میانجامید .
این دو گروه مرجع عالی مذهبی، هر یک در راس سلسله مراتبی قرار داشتند که همزمان شاخص درجهی علمی و مسوولیت مذهبیونی بود که میبایست به امور مذهبی و شرعی مردم رسیدگی میکردند. مسوولیتهای زیر نظر صدر عبارت بودند از: شیخالاسلامها که ریاست امور مذهبی را در مراکز استانها و شهرهای مهم بر عهده داشتند و بر دادگاههای شرع نظارت میکردند. در ردیف آنها قاضیان بودند که قدرت خود را به نفع شیخالاسلام از دست دادند، به ویژه از زمانی که روحانی پرنفوذی مثل محمدباقر مجلسی در سال 1687 به سمت شیخالاسلام پایتخت اصفهان برگزیده شد، اهمیت شیخالاسلامها بیشتر گردید.
پس از شیخالاسلامها و قاضیان، مدرسین حوزهها و امامجمعهها و وعاظ قرار میگرفتند. سلسله مراتب زیر نظر مجتهدین نیز عبارت بود از: حجتالاسلامها، ثقتالاسلامها، ملاها و مداحان .
در مجموع سقوط صفویه، جامعهی روحانیت را دچار ضعف کرد. سقوط آنها، به ویژه گروه صدرها و سلسله مراتب زیر نظر آنها را از بین برد، هرچند عناوینی مثل شیخالاسلام باقی ماند. اما سیاست مذهبی نادر شاه بر تضعیف قدرت روحانیون و تقویت مذهب سنی استوار بود. زیرا حتا نادرشاه به آزار و اذیت روحانیون نیز دست زده، درآمد موقوفات و مناصب قضایی را از آنها گرفت و کاهش نفوذ سیاسی و دنیوی علما، به تدریج باعث شد تا روحانیون برای صدها سال به انزوای مساجد بازگردند، پس از سلسله صفویه اگرچه تمامی روحانیت تضعیف شد اما گروهی که مستقل ماندند موجب شدند تا اصالت مذهب تشیع برای همیشه از میان نرود، شاید اگر تمامی روحانیت زمان صفوی مانند اکثریت روحانیون دوران جمهوری اسلامی عمل کرده بودند، اکنون از تشیع تنها نامی در کتابها باقی مانده بود، اتفاقی که تنها مسوولات آن متولیاناش هستند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»