رادیو کوچه
اشاره:
یکی از مواردی که همراه مورد توجه سازمان های حقوق بشری در خصوص نقض حقوق انسانی در ایران بوده است مساله مشکلات اقلیت های دینی است. به خصوص افرادی که از اسلام به سایر ادیان گرویده اند.
بر اساس نگاه فقهی در شیعه این افراد در مواردی محدور الدم شناخته می شوند. تصور محدور الدم بودن اگر چه در بسیاری از موارد در کشور اعمال نمی شود اما فرصتی است برای برخی افراد که گاه فراتر از قانون رفتار کرده و موجب آزار افرادی می گردند که تغییر دین داده اند.
به دلیل عدم احساس امنیت این قبیل افراد اینک تعدادی از آن ها در حالی که با خطر دست گیری مواجه می شوند از کشور خارج شده و بنابر توجه به عدم امکان اظهار دین خود در ایران با خروج از کشور در یکی از کشورهای هم جوار تقاضای پناهندگی می دهند.
مهناز یکی از این افراد است که به دلیل فشارهای فراقانونی برخی افراد که به گفته خودش حتا در حین دست گیری فرزندش به دلیل ضرب و شتم فرزند اش را از دست داده است. او اینک در کشور ترکیه در انتظار برای پناهندگی به کشور سوم است. او در ایران مسیحیت را تبلیغ می کرده است. آن چه در زیر می آید گفت و گویی با این پناه جو است:
ممکن است خودتان را معرفی کنید و بگویید چرا مجبور به ترک ایران شدید؟
من مهناز هستم و مدت 5 سال است که به مسیح ایمان آورده ام و به همین دلیل مجبور به ترک ایران شدم.
چرا مسیحیت را انتخاب کردید؟
به دلیل عدم تناسب نگاه دینی من با قوانین و مقرارات اسلام که موجب مشکلات زیادی برای من در خصوص ازدواجم، حق حضانت فرزندم و سایر موارد شد. پس از آشنایی با این دین تغییر دین دادم. که این موضوع باعث مشکلاتی برای من شد.
اشاره به مشکلات کردید، می توانید بیشتر توضیح بدهید؟
من بعد اشنایی خودم با مسیحیت سعی کردم دیگران را نیز دعوت به مسحیت کنم. به همراه دیگر دوستان و خواهرزاده هایم شروع به فعالیت های مذهبی کردیم و افراد را به کلیسا دعوت می کردیم و کتاب ها و فیلم های مسیحیت را در اختیارشان قرار می دادیم و پس از مدتی فعالیتهای مان را در قالب کلیسای خانگی ادامه دادیم که همین مساله منجر به تهدیدات امنیتی از سوی دولت ایران، بر ما شد و در نهایت پسرم «پیمان» در حین دستگیری توسط نیرو های امنیتی و انتظامی کشته شد.
این فشار ها به چه صورت بود و چگونه از فعالیت های شما مطلع شدند؟
همین مساله که مجبور بودیم تمام فعالیتهای مان را بصورت مخفیانه انجام بدهیم و بخشی از انرژی مان را صرف پنهان نگه داشتن روابط مان کنیم فشار زیادی بر ما وارد می کرد و همیشه باید مواظب اطرافیان و افراد تازه وارد که کمتر می شناختیم می بودیم، از همین مساله به ما ضربه زدند. و خواهرزاده هایم را دستگیر کردند و پسرم پیمان را که هنگام دست گیری ضرب و شتم کردند که قبل از رسیدن به بازداشت گاه کشته شد. به همه ی این فشار ها می شود فشار های روحی را هم اضافه کرد که پس از کشته شدن پسرم چه ضربه ی روانی شدیدی بر من وارد شد.
پس شما در زمینه ترویج مسیحیت فعالیت می کردید؟
من خودم در کرج زندگی می کردم و منزلی که در کرمانشاه داشتم را به عنوان کلیسا استفاده می کردیم، پسرم پیمان مسوول آن بود و در همان جا هم زندگی می کرد، ما افراد علاقمند را دعوت می کردیم. من سی دی هایی را که در تهران و کرج تهیه می شد را در زمان هایی که می خواستم به کرمانشاه بروم با خودم از کرج می آوردم، گاهی اوقات خواهرم سی دی ها را در صندوق های پست منازل می انداخت، ما یک وب سایت هم راه اندازی کرده بودیم تا اطلاعات مربوط به مسیحیت را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
پس شما فعالیت گسترده ای داشته اید و نتیجه کار چه بود؟
پس از آن ماجرا که برای پسرم و خواهرزاده هایم اتفاق افتاد، من و خواهرم مجبور شدیم ایران را ترک کنیم و به ترکیه آمدیم، این که خانه و خانواده مان را رها کنیم و در کشور دیگری که از هیچ گونه حقوق قانونی برخوردار نیستیم برای مان دشوار است، حتیا ما اجازه ی کار کردن هم نداریم و غیر از مشکلات مالی مشکلات روانی و بلاتکلیفی برای مان آزار دهنده است.
با این همه در همین جا هم فعالیتهای مان را چه از طریق اینترنت و شرکت در کلاسه ای مجازی و نوشتن مطلب در وب سایت خودمان و چه از طریق شرکت در جلسات کلیسا و سمینار ها ادامه می دهیم.
آیا مشخص هست تا چه زمانی باید در این وضعیت بمانید؟
مدت زیادی است که در ترکیه هستیم و هیچ مشخص نیست تا کی باید در اینجا بمانیم، در کل وضعیت همه ایرانیان به همین ترتیب است. اما زنان بی سرپرست مانند ما وضعیت خاصی دارند که متاسفانه هیچ حمایتی نمی شوند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»