سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
این روزها دنیای مجازی ما باز آکنده شده از احساسات مجازی نسبت به مرگ خودخواستهی جوانی دیگر از این سرزمین.
خبر کوتاه و دردناک بود: «نهال سحابی، از دوستان بهنام گنجی و کوهیار گودرزی پس از اقدام به خودکشی، درگذشت.»
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«نهال» دختر زیبا و جوانی است که در پی خودکشی دوستش _ دوستی که بدون او زندگی برایش مفهومی نداشت _ مرگی خودخواسته را انتخاب کرد. یعنی دنیا آن چنان برایش تنگ شد که شاید فکر کرد چاره ای دیگر جز رفتن ندارد و برایش مرگ شادی بخشتر ازندگی شد.
که به بیان شاملو : «چگونه مرگ شادیبخشتر از زندگیست! چگونه گرسنگی را گرمتر از نانِ شما … میباید پذیرفت! لعنت به شما، که جز عشقِ جنونآسا همه چیزِ این جهانِ شما جنونآساست …»
و از آن پس سوای غوغایی که در دل مادر او، پدر او، خواهر و برادر او و یا دوستان او برپاشد، غوغایی هم در دنیای دوستیهای مجازی ما پیداشد، غوغایی به وسعت یک جهان فیسبوک، یک جهان وبلاگ،یک جهان بالاترین و یک جهان از هرچه مجازیها در دنیاست…
این که بر آن جوان در دوران بازداشت چه گذشت که آزادی را تاب نیاورد…
این که بر این جوان چه گذشت…
این که توان انسانها در برابر مشکلات متفاوت است…
این که چرا تاب و تحملها گاهی آنچنان کم میشود…
این که چرا کسی به ما یاد نمیدهد با مشکلات چگونه مقابله کنیم، نه در خانه نه در مدرسه و نه در جامعه …
و این که گاهی درد آن چنان میشود که مرگ را گریزی نیست،
این ها همه را بارها و بارها اندیشیدهایم و چاره باید …
اما آن چه به نظرم جای تامل بیشتری دارد این «نشنیدن»هاست، این گذرکردن از دالانی است که تنها به دنبال کورسوی مورد نظر خود بی توجه به دیوارههای دالان، این خواندن شکوایههای آدمهای تنهاست و کاری نکردن، این دیدن ردپای مرگ در تک تک کلمات دل نوشتههای «نهال» است و گذشتن…
نمیدانم در اطراف او چه گذشته، نمیدانم خانواده و دوستانش در قبال التیام این زخم عمیق چه کردهاند، نمیخواهم قضاوتی در قبال هیچ کس داشته باشم. تنها میخواهم به خود هشدار دهم به خود که این بار اگر در وبگردیهایم در میان همهی عکسهای دیدنی، موسیقی ها یا ویدیوهای دیدنی، در میان همهی «پ نه پ»ها، «انرژی مثبت»ها و «گفتههای دلنشین» اگر به استاتوسی برخوردم که درش دردی نهفته بود کمی بیشتر تامل کنم. به خودم نهیب بزنم که اگر چراغم روشن بود و کسی به احوال پرسی آمد به جای حضور خاموش حتا شده یک گپ کوتاه با او داشته باشم شاید همان زمان لحظهای برای گرفتن یک تصمیم بزرگ باشد.
و من هر چه فریاد میزنم این تنها منم که تمام شدم … صدایم جز در گوش خودم نمیپیچد. بزار کنار گوشت آرام صدا کنم: بهنام…بزار هم چنان آن «جان»های مرتعش تو انعکاس تمام صداهایی باشد که میشنوم. این «لحظههای محتضر» تقدیم تو بهنام جان
به خودم یاد بدهم که دیگران را بشنوم ، ببینم و درک کنم با تمامی حواس.
«فایدهای نداشت…کسی نفهمید و نخواهد فهمید یا… یکی مثه تو فهمید و مرا زودتر از موعد کشت. هیچ معجزهای در کار نیست. «…»ها رستاخیز را به نیشخند میکشند و مرگ را تمام شدن «ما» میدانند. و من هر چه فریاد میزنم این تنها منم که تمام شدم … صدایم جز در گوش خودم نمیپیچد. بزار کنار گوشت آرام صدا کنم: بهنام…بزار هم چنان آن «جان»های مرتعش تو انعکاس تمام صداهایی باشد که میشنوم. این «لحظههای محتضر» تقدیم تو بهنام جان.»*
بگذار تا بدانم تمام ژست من از بودن دراین دنیای مدرن، عضو دهها شبکه اجتماعی بودن نیست این است که بدانم در روز جهانی خودکشی تاکید میکنند که تمامی افراد در قبال خودکشی یک فرد مسوولند.
اینها تلنگری است به خودم که ای کاش جزو بیست و چند خوانندهی وبلاگ «نهال» پیش از مرگ او بودم نه در شمار هزاران پس از مرگ.
که بدانم بیهوده نیست که نوش دارو پس مرگ سهراب دارویی نیست و بدانم که شنیدن و خوب شنیدن شاید در این روزگار بهترین مهارتی است که در زندگی باید آموخت…
برنامه امروزم رو تقدیم میکنم به تمامی آنها که گوش جان میسپارند به دل نوشتهها و دل گفتهها …
«بهنام»ها و «نهال»ها در اطراف ما بسیارند …
*نقل از وبلاگ نهال سحابی
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»