سام شریف/ رادیو کوچه
طی روزهای گذشته، نامهی بهمن قبادی به عباس کیارستمی به یکی از موضوعات داغ و جنجالی رسانههای فارسی زبان بدل شد.
به قول بهمن قبادی ماجرا از نمایش فیلمش در ابوظبی شروع شد که بعد از پایان فیلم، عباس کیارستمی وی را به کناری کشیده و اذعان کرد که فیلم بهمن قبادی مورد پسندش نبودهاست و سپس در مصاحبه با روزنامهی نشنال گفت: «اگر بهمن قبادی فکر میکند در خارج از ایران شرایط بهتری برای ساخت فیلم دارد، به او تبریک میگویم» که این سخن کیارستمی، واکنش بهمن قبادی را در پی داشت و قبادی طی نامهی سرگشادهای به او نوشت: «پیشتر گفته بودی ایران بهترین جای دنیا برای فیلمسازی است.شاید برای فیلمسازی چون شما و فیلمهایی که میسازی چنین باشد. اما خوب می دانی که دل همه فیلمسازانی که دغدغه سینمای مستقل و اندیشمند را دارند و ایران امروز و جامعه ایرانی نیز دغدغهشان است از وضعیت پادگانی سینما خون است. چطور میتوانی کشوری را که سختترین سانسورها را در فیلمسازی اعمال میکند، بهترین جای دنیا برای فیلمسازی بدانی؟ در شرایطی که سینماگران ما یکی پس از دیگری ممنوع الخروج میشوند و بعضی از آن ها مثل جعفر پناهی امکان فیلمسازی در یک پروژه بزرگ بینالمللی را به همین دلیل از دست داد، به عوض اینکه از آنها دفاع و پشتیبانی کنی، آنها را مذمت میکنی که چرا در ایران- به قول شما بهترین جای دنیا برای فیلمسازی- فیلم نمیسازند؟ حتمن مزاح کردهای. اما من هیچ نشانی از لطیفه گویی و طعنه و کنایه در حرفهایت ندیدم. اگر واقعن به حرفت باور داری، چرا تازهترین فیلمات را در ایالت توسکانی ایتالیا، در پنج هزار کیلومتری تهران ساختهای؟
به طعنه گفتهای: «… اگر بهمن قبادی فکر میکند درخارج از ایران شرایط بهتری برای ساخت فیلم دارد به او تبریک میگویم… آنچه از ایرانیهایی که کشور را ترک کردهاند مشاهده کردهام، پیامد چندان مثبتی نبودهاست. ..» من هیچگاه به خواست و اختیار خودم از ایران خارج نشدم. مرا از کشورم بیرون کردند. همه درها را برای ساختن فیلم به روی من بستند. با وجود همه این مشکلات، در همان روزها که در ایتالیا تدارک فیلم تازهات را میدیدی، من آخرین فیلمم را در قلب تهران ساختم. دلم نمیخواهد حرفهایت را به فرافکنی تعبیر کنم.
من اگر مثل هر وطن دوست دیگری سنگ کشورم را به سینه میزنم و دغدغه جامعه ام را دارم، اگر برای جامعه ام فیلم می سازم، برای این است که جامعه مرا فیلمساز کرده است. من هرگز کشورم را رها نمی کنم و هیچگاه موافق ترک وطن نیستم، چه برسد که به گفته شما با فیلمم جوانان را تشویق به ترک وطن کنم. فیلم مرا به زودی همه ی مخطبان ایرانی داخل کشور به رایگان خواهند دید و خود در این باره قضاوت خواهند کرد.
گفتهای:«… جایی که شبها میتوانم آرام بخوابم، خانهام است…» چطور میتوانی در شرایطی که همهی دنیا میدانند هرروز چه بر سر جوانان ایران میآید، آسوده بخوابی؟ چطور میتوانی درحالی که مردم ایران خواب خوش ندارند و در بیم آیندهای تاریک برای فرزندانشان به سر میبرند، شبها آرام بخوابی؟ چه میدانی فیلمسازی با ترس و هراس و بدون مجوز یعنی چه؟ چه میدانی زندانی شدن به خاطر موفقیت فیلمت در کن و بازجویی شدن به خاطر حرفهایی که در خارج از کشور زدی یعنی چه؟ من اینها را با گوشت و پوست و استخوان خود حس کردهام و به همین دلیل است که مثل شما خواب راحت ندارم. برای همین است که جامعه ایران، امروز برایم مهمتر از سینما است. برای کمک به هموطنانم که در رنج و بیعدالتی به سر میبرند حتی حاضرم سینما را رها کنم و وظیفهام را در قبالشان انجام دهم. دلم برای آپارتمان یک خوابه کوچکام که زمانی در آن شبها راحت میخوابیدم و روزها پذیرای دوستان و همکارانم بودم تنگ شده. مدتها است که دیگر در آنجا خواب راحت نداشتم. اما شما راحت بخواب. حتما میتوانی.»
کیارستمی هم حق دارد به عنوان یک آرتیست، راهی را برود که شاید خوشایند همهی طرفدارانش نباشد
این نامه واکنشهایی را از سوی اهالی سینما در پی داشت . رضا بهرامینژاد، فیلمساز مستند و برندهی سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند جشنواره فجر در یادداشتی به تحلیل این مسئله پرداخته است. او مینویسد:« من از دوستداران سینمای عباس کیارستمیام و به خودم حق میدهم که به عنوان یک مخاطب جدی و پیگیر که تمام کارهای او را دنبال کرده، از او چیزهایی را بخواهم. او هم حق دارد به عنوان یک آرتیست، راهی را برود که شاید خوشایند همهی طرفدارانش نباشد. من مخاطب، مدتهاست که از سینمای او چندان راضی نیستم و گاهی به جای آن همه ویدیوی موزهای و جشنواره، مسایل زنده و پرخونی را طلب میکنم که در ذهنم و زندگی امروزم با آنها درگیرم و دلم میخواهد کیارستمی به عنوان یکی از بزرگترین هنرمندهای زمانه، به قصههای من ایرانی نیز بپردازد. گرچه من میتوانم حق پرسش از او و آثارش را برای خودم محفوظ بدارم، اما آیا حق دارم هنرمندی را بر این اساس بکوبانم که چرا آثارش بلافاصله جواب درگیریهای مرا نمیدهد؟ چرا دیگر دنیایش منطبق بر دنیای من نیست؟ حتی قدمی فراتر و افراطی تر : چرا هنرمند محبوب مان در عرصه سیاست موضع گیری می کند یا نمی کند؟ کل دوران کاری عباس کیارستمی در این چند سال اخیر، مدام زیر ضرب چنین داوریهایی بودهاست. قضاوتهایی که بیش از آنکه مبتنی بر آثار باشند، مبتنی بر نیازهای ما مخاطباناند. نمونهاش کتاب تهران – پاریس است که نویسندگانش بی هیچ توضیحی، تعدادی از مهمترین آثار او را حذف میکنند و بعد فرهیختهوار به قضاوتهای دلبخواهی و ذهنیشان میپردازند.»
پرویز جاهد در گفتو گویی با رادیو کوچه، نامه قبادی را حاصل سوء تفاهمی بین این دو فیلمساز دانسته است
اما پرویز جاهد در گفتو گویی با رادیو کوچه، نامه قبادی را حاصل سوء تفاهمی بین این دو فیلمساز دانسته و میگوید: «فراموش نکنیم که در این مدت بهمن قبادی در شرایط بسیار بدی است و زیر فشارهای زیادی بودهاست. گمان نکنم که قبادی و کیارستمی بخواهند این مسئله را ادامه دهند .چرا که اساسن این جریان بر مبنای یک سوءتفاهم بود و به خاطر اینکه طرفین فرصت کافی برای دیالوگ نداشتند به این صورت پیش رفت. وگرنه هم کیارستمی و هم بهمن خردمندتر از این حرفها هستند که بخواهند در این شرایط که جامعه ما درگیر مسایل بسیار حساس و بحرانی است با یکدیگر کلنجار رفته و توجه را به این سمت منحرف کنند. البته هم در نامه قبادی و هم در جوابیه هوشمندانه کیارستمی نکتههای قابل تامل بسیاری است که میتوان در مورد آن جداگانه بحث کرد. بحث من تنها در مورد شیوه طرح این مسایل به شکل خصمانه بودکه نیازی نبود به این شکل طرح میشد وگرنه کاملن روشن است که سبک کار این دو فیلمساز کاملن با یکدیگر متفاوت است و رویکرد آنها نیز نسبت به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه با هم فرق دارد و نمیتوان هیچ یک را به خاطر این رویکردها، حسها و نگاههای متفاوت سرزنش کرد. هردوی آنها هنرمندند و این با مخاطبین است که از میان کار آنها، آنچه را که میپسندند، انتخاب کنند.
در این روزها که فضای سیاسی ایران در التهاب خاصی به سر میبرد، به نظر میرسد این گفتو گو بیش از آنکه تبدیل به یک بحث علمی بین دو سینماگر باشد تحت تاثیر این التهاب درونی جامعه قرار گرفتهاست.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»