شراره سعیدی/ رادیو کوچه
در این برنامه به اعترافات قطبزاده خواهیم پرداخت، اما قبل از توجه به این اعترافات، لازم دیدم تا دوباره نوشته آیتاله منتظری را در مورد این اعترافات مرور کنیم. آیتاله منتظری در کتاب خاطرات خود مینویسد: «وقتی که آقای قطبزاده را بازداشت کردند ما شنیدیم که ایشان سوقصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزدیک محل سکونت ایشان موادی کار گذاشتهاند که کشفشده و آقای شریعتمداری هم از این موضوع اطلاع داشتهاند».
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
روزی آقای حاج احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سیدهادی نیز حضور داشت به نحو تهدیدآمیز گفت: «امشب قطبزاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری میگوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید. بعد شب، مصاحبه آقای قطبزاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحت و سقم قضایا بیاطلاع بوده و هستم. بعدن شنیدم آقای حاج احمدآقا در زندان سراغ آقای قطبزاده رفته و به او گفته است شما مصلحتن این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو میکنند، ولی بالاخره او را اعدام کردند و باز بعدها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام به کلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پروندهسازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است، والعلم عنداله»
حال با توجه به نوشته آقای منتظری میتوان به این اعترافات نگاه دقیقتری داشت، نگاهی که میتواند ناظر به اعترافات اشخاص دیگری باشد که در این نظام با اتهامات گوناگون مواخذه شدهاند.
قطبزاده در اعترافاتاش شکلگیری توطئه برای براندازی نظام اسلامی را اینگونه بیان میکند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتوگویی پیرامون تحلیل ما از مسایلی که فعلن در کشور ما میگذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطهنظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتوگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه میتوان کرد. بر این اساس، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشهای میخواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آنها دادم. یک نقشه عادی بود. آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را ببینم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی – بغل منزل امام – داشت معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفتهی بعد – که دو هفته قبل از دستگیری من بود – آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیانن با انفجار از داخل منزل … هدف از بین بردن همه سران حکومت من جمله امام بود. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مسئله آری یا نه. منتها متاسفانه در وهلهی اول من گفتم خیلی خوب این مسئله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار میشود کرد و «نه» نگفتم. آنها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه کوبیدن آنجا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در اینباره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند. قرار شد که آنها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. فیالواقع من از اینکه با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه نهایی که صحبت است، مطلقن با کوبیدن جماران و منزل امام به – اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام – جلوگیری بکنم، ولی البته با بقیه نقشه مثل گرفتن سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره جماران، من کاملن موافق بودم. این نقشهای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همینطور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آنکه اصلن ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.»
احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعترافات خود از زبان مهدی مهدوی، امام جماعت مسجد جامع قلهک که مدعیست با قطبزاده مشارکت داشته است، گفته است: «این بنده (مهدوی) حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم. از اینجا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم. از آنجا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیتها و مقامات آلمانی ملاقات کردم و برای آنها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان، فشار و اینها زیاد است و ناراحتیهای مردم رو به شدت گذاشته. مقامات آلمانی هم حرف من را تایید کردند و گفتند: بله ما اطلاع داریم و اینطور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمیتوانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیحی، درستی و افراد صحیحی روی کار باشند، ما حاضریم با آنها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم … بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آنجا از ما استقبال محرمانهای کردند… برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرفها که در آلمان زده بودم زدم که در ایران وضع اله و بله است، نارحتی زیاد است فشارها و مخالفتها با رژیم زیاد است … پس از صحبتهای من (آن شخصی که به استقبال آمده بود) شروع کرد به صحبت کردن که او هم دلپری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران میگفت: بله ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اله و بله کرده با اینها نمیشود کار کرد و ما هم آمادهایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آنجا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»
قطبزاده نیز در اعترافات خود درباره همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای منطقه میگوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی (از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند) این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج از کشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیبزاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسوولیت سیاست خارجی به عهده من گذاشته شد. حتا یک مورد آمدند و گفتند که جلسهای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی، بختیار، آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بودهاند. آقایان میخواستند ما سیاست خارجی خود را با اینها همآهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که میخواهد بکند، ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسئله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر 15، 16 سال زندگی در خارج از کشور پیدا کردهام و با برخی از شخصیتهای بینالمللی سر و کار داشتهام و فعالیتهای زیادی نیز در خارج داشتهام … من میخواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت میشدم و برای اینکار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم. به خاطر این مسئله بود که بر اساس آن یک سلسله تماسهایی با (ویل آلون) گرفته و ایشان هم با سوسیالیستهای آلمان تماس گرفتند … (سازمان سوسیالیستهای آلمان) در 10، 15 سال گذشته (سال 1361) شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع میشدم. ولی در هیچ مورد ما به آنها نگفتیم که میخواهیم چه بکنیم و در آینده، قول دادن امتیازی به آنها بدهیم … من در تمام عمرم تنها یک اسلحه کمری از برادر حافظ اسد گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچههای مدرسه رفاه دادم.»
صادق قطبزاده در مصاحبهای تلویزیونی پس از دستگیری، رابطه آیتاله شریعتمداری را با جریان کودتا اینگونه بیان میکند: «… در بین مراجع فقط با واسطهای با شخص آیتاله شریعتمداری مسئله درمیان گذاشته شده بود… من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب (مسئله اصل براندازی) به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل یکبار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آنجا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیتاله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانهای بود با کل مسئله. بعد وقتی که حجتالاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجتالاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیتاله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیتاله شریعتمداری (آن طوری که به من گفتند) مسئله را در میان گذاشته است. و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمیتوانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تایید میکنم و اقدام میکنم. این ماجرا گذشت… تا مجددن آیتاله مهدوی آمدند. من مجددن به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تایید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یکی دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود پانصد هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیتاله شریعتمداری گرفتم.»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»