سیمین/ رادیو کوچه
سرانجام سال 2012 هم از راه رسید و حالا با وجود تمامی اختلاف ساعتها تمام دنیا نخستین روز یا شبشان را در سال جدید میگذرانند.
در هر منطقه و با هر فرهنگی که زندگی کنیم سال میلادی زندگی ما را تحت تاثیر خودش قرار میدهد. خواه در شرق چین باشی یا در قلب آفریقا، ساکن «سرچشمه» تهران یا «جلفا»ی اصفهان باشی یا در «کنزینگتون» لندن زندگی کنی بخش عمدهای از زندگیات به این آمدن و رفتنهای سال میلادی گره خورده!
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
اما این سال جدید چه تفاوتی می تواند برای ما داشته باشد وقتی برخی بر این باورند که این سال آخرین سال حیات دنیاست؟
اگر درصدی هم احتمال بدهیم که تمامی پیشگویی مایاها یا ستاره شناسان و برخی دانشمندان درست از آب دربیاید و این دنیا با تمام داشتههایش در سال 2012 به پایان برسد، چه برنامهای میتوانیم برای زندگیمون در این آخرین سال داشته باشیم؟
این فکری است که در آستانه ورود به سال جدید حسابی ذهنم را به خودش مشغول کرد و زمانی که با مردمی که میلاد سال جدید را با جشنی سرخوشانه شادباش میگفتند همراه شدم این سوال رو از آنها هم پرسیدم.
بسیاری ترجیح میدهند باور نداشته باشند پایان جهان را در این سال و برای گروهی دیگر گذراندن این سال تفاوتی با سالهای دیگر نمیکند.
عدهای هم معتقدند اگر این سال آخرین سال زندگی جهان باشد بهتر است هرچه بیشتر از زندگی شان لذت ببرند و تلاش کنند به آنچه آرزو دارند برسند. یا زمان بیشتری را با خانواده بگذرانند، به سفر بروند و شغلشان را توسعه دهند.
و البته در این میان تعدادی هم بدشان نمیآید که دنیا هر چه زودتر به پایان برسد.
اما به راستی اگر باور داشتیم که این سال آخرین فرصت ما برای زندگی است با چه جهانی روبرو میشدیم؟ آیا ممکن بود «بهار»ی در سراسر جهان رخ دهد یا جهان را سراسر دوستی و شادی در بر گیرد؟
و یا آیا اگر امسال پایان دهنده دنیا نباشد هنوز نمیتوان به آرزوها جامه عمل پوشاند؟ شاد زندگی کرد؟ به دور دنیا سفر کرد؟ مرکزی برای مبتلایان به سرطان خون ایجاد کرد و یا به صلح اندیشید؟
به هر روی چه بخواهیم چه نخواهیم قدم در سالی گذاشتهایم که ممکن است آخرین برگ سرنوشت جهانیان باشد. برایتان رقص شادمانه زندگی را در این آخرین صحنه احتمالی این نمایش با شکوه آرزو میکنم…
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»