Saturday, 18 July 2015
29 November 2023

«هفت‌سنگ»

2012 January 20

رضا حاجی‌‌حسینی/ رادیو کوچه

………………………………………..

«من، عاشق بازی هستم. معمولن نمی‌توانم پیشنهاد بازی را رد کنم و این مساله، گاهی باعث اذیت و آزارم می‌شود. این‌که با وجود مسوولیت‌هایی که دارم، فکر کردن به بازی یا بازی کردن بیش‌تر وقتم را می‌گیرد؛ باعث می‌شود عذاب وجدان بگیرم

………………………………………..

گاهی می‌شود بدون متن بازی کرد. آن‌ها که اهل تاتر هستند، این بازی بدون متن را با «بداهه سازی» و «بداهه پردازی» می‌شناسند. بازی بدون متن ما اما با وجود آن‌که به تاتر مربوط است، داستانش فرق می‌کند. ماجرا از این قرار است که یکی از اولین دوستان راوی هفت‌سنگ در دانشگاه، در رشته‌ی تاتر، «علی‌رضا مقدم‌زاده» بود.

………………………………………..

امروز روز تقریبن بر همگان آشکار شده است که خوش‌بختی و شادی بچه‌ها با بازی تکمیل می‌شود. به همین دلیل هم بسیاری از فعالان حقوق کودکان تلاش می‌کنند تا این حق از دست رفته‌ی «کودکان کار» را به آنان بر‌گردانند.

………………………………………..

روزی روزگاری پیش از این، ترانه‌های ممنوع روی کاست و پنهان از چشم دیگرانی که گاه حتا پدر و مادر‌ها بودند، دست به دست می‌شدند. جالب این‌که حالا هم سر چهار‌راه‌ها در تهران، دست‌فروش‌ها سی.دی چنین ترانه‌هایی را می‌فروشند.

………………………………………..

چند وقت پیش، بعد از سال‌های سال، یک موشک کاغذی درست کردم برای دخترم؛ متعجب از این‌که با وجود گذشت ده‌ها سال از درست کردن آخرین موشک کاغذی، ساختنش مثل آب خوردن بود برایم.

………………………………………..

در هفت‌سنگ پیشین که نام و عنوانش «پرنده‌ها سه نقطه» بود، خانم «فرزانه سکوتی»، نویسنده و مترجم، روایت خود را از روزگار کودکی و بازی‌هایش برای ما آغاز کرد. او در این روایت گفت که کودکی خودش و هم‌سن و سال‌هایش در ترس گذشته.

………………………………………..

اولین بار در جشن صد سالگی سینمای ایران دیدمش. ما در یک گروه نمایشی بودیم و او زنی چادر به سر بود که دست کودکی را در دست داشت. نقش‌ها همه همین‌طوری بودند و نمایش، بی‌کلام اما «فرزانه سکوتی»، در همین نقش هم متفاوت بود.

………………………………………..

در هفت‌سنگ پیشین، از قول «حامد قاموس مقدم»، طراح و گرافیستی که از بازی‌های کودکی‌اش برای ما نوشته، شنیدیم که او در کنار کارهای مختلف و جدای از «دکتر بازی» و خطاهای معصومانه و کنجکاوانه‌ی کودکی، به دو کار خیلی علاقه داشته

………………………………………..

«حامد قاموس مقدم»، طراح و گرافیست جوانی است که قلم روانی هم دارد. او که مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی «ادبیات نمایشی» گرفته است، هم‌بازی هفت‌سنگ شده و از خاطرات کودکی و بازی‌هایش برای ما نوشته.

………………………………………..

یکی از هم‌بازی‌های هفت‌سنگ از تهران، در روز‌های برگزاری شانزدهمین اجلاس سران کشور‌های عضو جنبش عدم تعهد، متنی برای ما فرستاد که نشان‌دهنده‌ی عصبانیت او از وضعیت پایتخت است.

………………………………………..

بازی روزگار، بازی غریبی‌ست. بازی‌ای که ممکن است آدم را تا مدت‌ها یا حتا برای همیشه، از سال‌های کودکی و سرزمین کودکی‌اش دور کند. البته این سرنوشت عده‌ی زیادی از مردمان جهان است و «من راوی» و شماری از هم‌نسلی‌هایش را هم در بر‌می‌گیرد.

………………………………………..

در هفت‌سنگ پیشین به برخی فایده‌ها و اثرات مثبت بازی‌های رایانه‌ای اشاره کردیم و قرار شد تا در این نوبت، به دیگر مزایای این بازی‌ها بپردازیم. اگر به این موضوع علاقه‌مند هستید هم‌بازی هفت‌سنگ بمانید.

………………………………………..

هفت‌سنگ و هم‌بازی‌هایش در یکی دو هفته‌ی گذشته، بیش‌تر از بازی‌های رایانه‌ای و خاطرات تلخ و شیرین این بازی‌ها گفته‌اند. در این نوبت از بازی اما قصد داریم در‌باره‌ی ویژگی‌های خاص‌ این بازی‌ها بگوییم.

………………………………………..

در هفت‌سنگ پیشین، بازی با «امین انصاری» داستان‌نویس را آغاز کردیم. انصاری از جمله نویسندگان جوانی‌ست که پس از تجربه‌ی حوزه‌های نمایش‌نامه، شعر و داستان، دست‌آخر داستان‌نویسی را برگزیده و در پی تجربه کردن گونه‌های مختلف آن است.

………………………………………..

هر کسی احتمالن روایت مخصوص خودش را از بازی‌های دوران کودکی‌اش دارد. داستانی که با داستان دیگر آدم‌ها متفاوت است و شاید همین تفاوت‌هاست که حتا ماجراهای به‌ظاهر تکراری را جذاب می‌کند.

………………………………………..

در آخرین لحظات هفت‌سنگ پیشین که با «وحید‌ حاجی‌خانی» هم‌بازی بودیم، از او شنیدیم که تیله‌بازی‌شان با بچه‌محل‌ها تا زمانی ادامه پیدا می‌کرده که روز می‌خواسته جایش را به تاریکی بدهد.

………………………………………..

اگر خاطرتان باشد که حتمن هست، در هفت‌سنگ پیشین با «وحید حاجی‌خانی» هم‌بازی شدیم و روایت او را از بازی‌های دوران کودکی‌اش شنیدیم. او در ادامه‌ی این روایت با اشاره به تیله‌بازی در دوران کودکی ناگهان فریاد می‌زند: . .

………………………………………..

هم‌بازی شدن با بچه‌های تهران، هم فال است و هم تماشا، به‌خصوص اگر با هم‌دانش‌گاهی و هم‌کلاسی دوره‌ی کارشناسی‌ات هم‌بازی شوی. «وحید حاجی‌خانی» که علاوه بر نوشتن، تجربه‌ی دستیار کارگردانی تاتر را هم در کارنامه دارد، به «کوچه» آمده تا از خاطرات بازی‌های دوران کودکی‌اش بگوید.

………………………………………..

گروهی که می‌توان آن‌ها را دشمن نامید (البته نه آن دشمنی که بیش از 30 سال است با ایران دشمنی می‌کند و معلوم نیست که کیست و کجاست)، در دامنه‌ی کوه رو‌به‌رو کمین کرده و شما که جزو نیروهای ویژه و مجهز به یک اسلحه با برد بالا و دقت زیاد هستید، ماموریت دارید این کمین را بشکنید و از فاصله‌ی دور به آنان حمله کنید.

………………………………………..

«خاطره‌ی بازی توی کوچه‌ها، تنها چیزیه که من از دوران کودکی یادم می‌آد.» این را «علی پور‌طبیب» می‌گوید که هم‌بازی این نوبت هفت‌سنگ است. آقای پور‌طبیب که سال‌هاست مشق تاتر می‌کند، جوان کم‌ادعایی‌ست که در همین رشته تحصیل کرده و علاقه و توجه‌اش بیش‌تر به تاتر کودک است.

………………………………………..

یکی از فعالیت‌هایی که میان انسان‌ها و حیوانات مشترک است، بازی‌ست. مطابق تعریفی که تا به‌حال بارها و بارها در همین هفت‌سنگ خودمان ارایه کرده‌ایم، بازى کردن، فعالیت و عملی لذت‌بخش است که می‌تواند افراد و اشیای مختلف را در بر بگیرد و تحرک و نشاط ایجاد کند.

………………………………………..

«یاد خوش روزهای تلخ» «یاد خوش روزهای تلخ»

یکی از هم‌راهان هفت‌سنگ در یکی از شبکه‌های اجتماعی، در یادداشتی کوتاه پس از باز‌‌‌‌نشر و به اشتراک‌ گذاشتن یک عکس، چنین نوشته است: «الان آگهی این خانمی که متاسفانه گم شده را شیر کردم.
………………………………………..

«تغییر برای خلاقیت» «تغییر برای خلاقیت»

جهان ما در حال تغییر است، سریع و بدون دمی درنگ. این تغییرات گر‌چه دست‌آورد‌های نیکویی دارند، اما مشکلات جدیدى هم با خود‌شان می‌آورند. نو شدن پیوسته، دشواری‌هایی برای فکر و اندیشه‌ ایجاد می‌کند.

………………………………………..

«دختر‌ها به روایت شاعر» «دختر‌ها به روایت شاعر»

پیش از این در هفت‌سنگ، روایتی داشتیم از یک شاعر و ترانه‌سرای همدانی، درباره‌ی تیله‌بازی. البته در دیار الوند به تیله بیش‌تر تشله می‌گویند و بازی‌ای که او معرفی کرد هم «آرز» نام داشت که شکلی از تشله‌بازی‌ بود.

………………………………………..

«آرز به روایت شاعر» «آرز به روایت شاعر»

پیدا کردن دوستان و هم‌بازی‌های قدیمی، در فضاهای حقیقی و مجازی، لذتی دارد که همه‌ی وجودت را در برمی‌گیرد و شادی را تا عمق جانت می‌برد. این‌که کسانی را بعد از مدت‌ها پیدا کنی که در بازی زندگی تو سهیم بوده‌اند و دوستی و مهر را با تو به اشتراک گذاشته‌اند، نا‌خود‌آگاه ذهنت را به گذشته‌ها می‌برد.

………………………………………..

«صندلی‌بازی با نظارت آدم‌بزرگ‌ها»«صندلی‌بازی با نظارت آدم‌بزرگ‌ها»

در جست‌و‌جوی بازی و بازی‌گوشی، به هر طرف سر بچرخانی، چیزکی پیدا می‌کنی که تو را به گذشته‌ها ببرد و داغ حسرت‌هایت را تازه کند. کم‌تر اما پیش می‌آید که آن‌چه پیدا می‌شود، نکته‌ای کاربردی و کلیدی برای امروز و آینده داشته‌باشد.

………………………………………..

«آن دست سنگین»

پیش از این، در هفت‌سنگ ماجرای بازی کلاسی با «فرهاد جمالی» و توپ‌های آلومینیومی را تا آن‌جا گفتیم که میز ما، جایی در مرکز کلاس بود. کلاس سه ردیف میز داشت و ما در ردیف وسط بودیم. ردیف وسط، میز سوم از پنج میز. میز را تازه بتونه‌کاری و رنگ کرده بودند.

………………………………………..

«خاطرات بازی، از فوتبال رو‌میزی تا کانادا»

نزدیک به دو دهه‌ی پیش بود و مثل باد گذشت. کلاس اول دبیرستان بودیم. دبیرستان «جلال آل‌احمد». جایی نزدیکی‌های میدان تجریش. آن روز‌ها دبیرستان بود و بعد مرکز پیش‌دانش‌گاهی شد و حالا دوباره دبیرستان است.

………………………………………..

«بازی‌های متفاوت، خاطره‌های مشترک»

در قسمت پیشین هفت‌سنگ به آن‌جا رسیدیم که آقای نویسنده‌ی ما، مکان‌های بازی کودکی‌اش را معرفی کرد. جاهایی که در آن‌ها فوتبال بازی کرده و بخشی از کودکی‌‌اش را در آن‌ها جا گذاشته است.

………………………………………..

«متن بازی»

از هفت‌سنگ قبلی تا حالا، قلم هم‌چنان در دست «هومن زندی‌زاده»‌ی نمایش‌نامه‌نویس است و توپ، زیر پایش. او در این قسمت از هفت‌سنگ به بازی‌های دوران دبستانش می‌پردازد و خاطره‌های کودکی را دوره می‌کند.

………………………………………..

«عکسی از ۲۰ سال بعد»

داستان از یک عکس شروع شد. عکسی که «هومن زندی‌زاده»، پژوهش‌گر و نمایش‌نامه‌نویس جوان، روی صفحه‌ی فیس‌بوکش گذاشت. عکس مورد نظر، روز و روزگار دوستانی را نشان می‌داد که 20 سال پیش در کلاس‌شان از در و دیوار بالا رفته بودند تا تصویری ثبت کنند به یادگار از با هم بودن‌شان.

………………………………………..

«نمی‌خواهم سرپیکو باشم»

در هفت‌سنگ پیشین، آقای نویسنده‌ی ما به فیلم «سرپیکو» رسید. او در نوشته‌اش توضیح داد که چرا این فیلم را دوست دارد و برای هفت‌سنگ نوشت که از همان اولین ‌باری که این فیلم را دیده است و فهمیده است «سیدنی لومت» فقید، آن را بر اساس شخصیت یک پلیس واقعی ساخته،…

………………………………………..

«می‌خواستم سِرپیکو باشم»

این داستانِ یک بازی کودکانه است. شاید هم این داستان، یک بازی کودکانه است. هر‌چه هست، این ماجرای پر‌ آب چشم را یک جوان فیلم‌ساز که درباره‌ی تاتر و سینما هم می‌نویسد، برای هفت‌سنگ نوشته.

………………………………………..

«بازی متال بازی» – بخش دوم

در هفت‌سنگ پیشین از بازخورد بازی‌ها گفتیم و گفتیم که بازی ما چه باز‌خورد‌هایی داشته است. یکی از این باز‌خوردها، «بازی متال‌بازی»‌ بود که درباه‌ی آن پیش‌تر شنیده‌اید و حالا با ادامه‌ی آن هم‌راه می‌شوید.

………………………………………..

«بازی متال بازی» – بخش نخست

بازی‌ها گاهی باز‌خوردهایی جالب و دوست‌داشتنی دارند. گاهی هم نتیجه‌‌شان تلخ و غم‌انگیز می‌شود. منظور از باز‌خورد در این‌جا مفهومی نزدیک به «اثر پروانه‌ای»‌ست. این‌که ممکن است در اثر برخورد بال‌های پروانه‌ای در استوا، در اقیانوس توفان به‌پا شود.

………………………………………..

«بازی موهای بلند» – بخش دوم

در قسمت قبلی هفت‌سنگ، «بازی موهای بلند» را شروع کردیم و قرار شد بقیه‌ی آن خاطره‌بازی، بماند برای این هفت‌سنگ. ماجرایی که از فوتبال‌بازی با توپ دولایه در مدرسه آغاز شده بود، در قسمت پیشین به آن‌جا رسید که من برگشتم و نشستم. مدتی گذشت.

………………………………………..

«بازی موهای بلند» – بخش نخست

از مدرسه برمی‌گشتیم. تابستان بود. رفته بودیم فوتبال بازی کنیم و حالا خسته و عرق کرده، دست‌جمعی کوچه ‌پس‌کوچه‌های فرعی را می‌رفتیم تا به خیابان اصلی برسیم و بعد هر کس راه خودش را برود. گرم بگو بخند بودیم که یک وانت نیروی انتظامی پیش پای‌مان ترمز زد.

………………………………………..

«بازی با پدر و مادر»

می‌گوید: «یک مطلب هم بنویسید درباره‌ی این‌که چرا بچه‌های الان، بازی‌های زمان ما را انجام نمی‌دهند. دیگر توی کوچه و خیابان اثری از لی‌لی و هفت‌سنگ و آسیا‌بچرخ نیست. اصلن بلد نیستند. در صورتی که همه‌ی این‌ها بازی‌های واقعن خوب و مفیدی بودند.»

………………………………………..

«بازی و اشکنک»

بررسی نقش و حضور بازی در حوزه‌های مختلف، نشان می‌دهد که این فعالیت، فرایند یا پدیده‌ی فیزیکی، ذهنی، روانی، از شمول و همه‌گیری جدی و اساسی‌ای بر‌خوردار است و آن‌چه بازی و پرداختن به آن را جذاب می‌کند، همین فراگیری است.

………………………………………..

«بازی با بازی»

کارکرد بازی به عنوان یک فعالیت جسمی یا ذهنی تنها به خود بازی و دوران کودکی محدود نمی‌شود، بلکه می‌توان آن را به صورت‌های مختلف و در حوزه‌های گوناگون دید و رد‌‌گیری کرد. به‌عنوان مثال بازی در ادبیات ایران و در آثار به‌جای مانده از شاعران و نویسندگان قدیم و جدید، جای‌گاه ویژه‌ای دارد…

………………………………………..

«بازی و دختر-‌پسری»

کارشناسان و اهل فن، معمولن خانواده را تاثیر‌‌گذارترین نهاد در اجتماعی‌کردن کودکان می‌دانند. یکی از ابزارهای کار‌‌آمد در راه این اجتماعی کردن، بازی است. کودکان از طریق بازی، توانایی‌های مختلف خود از جمله تعامل با هم‌سالان را یاد می‌گیرند و تقویت می‌کنند.

………………………………………..

«بدرود آقای رویا‌ساز»

بازی و ورزش اغلب تنه به تنه‌ی هم می‌زنند و با هم پیش می‌روند. به این معنا که هر کجا ورزش هست، بازی هم هست. هر کسی هم که اهل بازی باشد، ممکن است به ورزش نیز علاقه‌مندی داشته باشد.

………………………………………..

«زخم بازی»

همه‌ی آن‌ها که طعم بازی را چشیده‌اند، زخم‌هایی هم از آن خورده‌اند و برداشته‌اند. بازی و جست‌و‌خیز در کوچه‌ها و خیابان‌ها در سال‌های کودکی ما، معمولن هم‌راه بود با زمین خوردن و پاره شدن لباس و زخمی که اغلب بر زانو و آرنج می‌نشست.

………………………………………..

«بچه‌های قدیمی، بچه‌های امروز»

این روزها گر‌چه بیش‌تر وقت بچه‌ها در خانه و پای رایانه می‌گذرد، اما هنوز هم پیدا می‌شوند بچه‌هایی که با چشم‌های جست‌و‌جو‌گرشان همه جا را زیر نظر می‌گیرند و شیطنت از سر و روی‌شان می‌بارد.

………………………………………..

«بازی آزاد»

میان «دانش» و «بینش» تفاوت محسوسی وجود دارد و به‌همین دلیل کم نیستند آن‌ها که فکر می‌کنند فهم، درک و شعور می‌تواند رابطه‌ی مستقیمی با سطح سواد و تحصیلات نداشته باشد.

………………………………………..

«فرا‌‌‌متن بازی»

برخی واژه‌ها هستند که «فرامتن» آن‌ها گاهی پر‌رنگ‌تر از خودشان می‌شود. چنین کلماتی معمولن علاوه بر ارایه‌ی معنا و مفهوم مورد نظر، می‌توانند مجموعه‌ی داشته‌ها و انباشته‌های ذهنی مخاطب را تحت تاثیر قرار دهند.

………………………………………..

 «بازی، رنگ است»

آن‌ها که فیلم‌بازند و اهل سینما، حتمن به‌ یاد می‌آورند که این جمله‌ها را در کدام فیلم شنیده‌اند. برای آن‌ها که ندیده‌اند یا به یاد نمی‌آورند هم بگوییم که این‌ها جمله‌هایی هستند روایت شده در فیلم «گبه»، ساخته‌ی «محسن مخملباف».

………………………………………..

 «رو بازی کردن»

«من، عاشق بازی هستم. معمولن نمی‌توانم پیشنهاد بازی را رد کنم و این مسئله، گاهی باعث اذیت و آزارم می‌شود. این‌که با وجود مسوولیت‌هایی که دارم، فکر کردن به بازی یا بازی کردن بیش‌تر وقتم را می‌گیرد، باعث می‌شود عذاب وجدان بگیرم و پیش خودم فکر کنم که چه آدم به‌ درد نخوری هستم.

………………………………………..

«‌بازی زمان، زبان بازی»

«همه‌ی زندگی همان بود که در مکعب مستطیل کوچک کودکی جا می‌شد… کیف چهار‌خانه‌ی رنگارنگی که وقتی درش را باز می‌کردیم… برای بودن و شاد بودن، هیچ‌چیز کم نداشت…» این را «حمید‌رضا آذرنگ»، نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان

………………………………………..

«بازگشت سنگ»

وسط بازی هفت‌سنگ بودیم که عید آمد و توپ آغاز سال نو خورشیدی در شد. به‌همین دلیل بر اساس اعتقاد قدما که البته پایه‌اش چندان مشخص نیست، ما تا آخر سال به همین بازی مشغول خواهیم بود.

………………………………………..

 «سیزده»

نوروز به سیزده رسیده‌است. تعطیلات تمام است و از فردا، دوباره زندگی جریان عادی خودش را پیدا می‌کند. این فردا البته برای بعضی‌ها همین فردای فردا هم نیست و چند روزی طول می‌کشد تا فردا بشود.

………………………………………..

 «این تخم محبوب»

در سرزمین‌هایی که آمدن بهار، نوروز خوانده می‌شود و آن را جشن می‌گیرند، بازی‌هایی هم به همین مناسبت رواج دارند تا مایه‌ی شادی، سرگرمی و تفریح باشند. این بازی‌ها که گاه ریشه‌ی یک‌سان یا شباهت بسیار به یک‌دیگر دارند، پیش از این رواجی گسترده‌تر داشتند

………………………………………..

«بازی بی‌خشونت»

تعطیلات طولانی نوروزی که از میانه می‌گذرد، معمولن رخوت بر جریان زندگی غالب می‌شود و کم‌کم دید و بازدید‌ها و عید مبارکی‌ها هم روندی یک‌نواخت، تکراری و خسته‌کننده پیدا می‌کنند. این می‌شود که مشکل نبود یا کمبود امکانات لازم برای تفریح و سرگرمی،

………………………………………..

 «بگو میر‌نوروزی بیاید»

سرزمین ما، ایران، از دیر‌باز عرصه‌ی زندگی آیین‌هایی بوده است که نیاکان ما با آن‌ها جهان اطراف خود را تعریف و باز‌شناسی می‌کردند. آیین‌هایی که ریشه در اندیشه‌هایی ژرف داشته‌اند و از بن‌مایه‌های فلسفی خردمندان این دیار می‌آمده‌اند.

………………………………………..

 «جنگ تخم‌مرغ‌ها»

تازه توی کوچه به قرار هفت‌سنگ رسیده بودیم و داشتیم مشغول بازی می‌شدیم که ناگهان «عید آمد». حالا شما بفرمایید که در این وضعیت چه باید کرد؟ نمی‌شود که با لباس نو و اتو کشیده رفت و به بازی نشست. کاری که البته همه‌ی بچه‌محل‌های ما در اولین روزهای سال نو می‌کردند.

………………………………………..

 «رابطه‌ی سنگ و هفت»

خداوند جبرییل را فرستاد که ابراهیم را حج یاد دهد. روز قربانی که فرا رسید، شیطان بر او آشکار گشت. جبرییل گفت: «او را سنگ بزن.» ابراهیم «هفت سنگ» انداخت و فردا و روز سوم نیز چنین کرد.

………………………………………..

 «آخر تیله‌بازی»

در شرایطی که جامعه‌ی ایرانی در مقابل تفکر، اندیشه و فلسفه‌ی مدرن تا سر‌حد مرگ مقاومت می‌کند و مدرنیته را لاابالی‌گری و بی‌اخلاقی و چه و چه معرفی می‌کند، در مقابل، در برابر جلوه‌های مادی و حتا معنوی مدرنیسم، خیلی خیلی زود خودش را می‌بازد و گود بازی را دست از پا درازتر، ترک می‌کند.

………………………………………..

 «هر گردی تیله نیست»

نشسته‌ایم به تیله‌ و تیله‌بازی، ول کن ماجرا هم نیستیم. می‌خواهیم داستان‌های جالبی از این شیشه‌های رنگین با شما بگوییم. اول این‌که امروز مهمان داشتیم. آن‌ها که پیش‌تر از ما در خانه‌ی ما زندگی می‌کردند را دیدیم.

………………………………………..

«تیله‌باز را دست‌کم نگیر»

دست‌کم گرفتن حریف یکی از آن مشکلاتی است که امکان وقوع آن در هر بازی‌ای وجود دارد. نمونه‌ی تاریخی، ‌آشنا و جهان‌شمول این ماجرا هم داستان مسابقه‌ی دوی خرگوش و لاک‌پشت است که خرگوش حریفش را دست‌کم گرفت، به او باخت و با این باخت شهره‌ی آفاق شد.

………………………………………..

 «بازی انتخابات»- قسمت چهاردهم

در شرایطی که تازه روی تیله و تیله‌بازی و تیله‌بازها تمرکز و به‌قول سینمایی‌ها، «زوم» کرده بودیم، به جریانی خوردیم که ناچاریم در حال حاضر بی‌خیال این بازی بشویم و به بازی دیگری بپردازیم. بازی‌ای که دو روز بیش‌تر به آن نمانده است.

………………………………………..

«اعتقاد و تیله»

یکی از بازی‌های رایج در سرزمین ما، ایران، «تیله‌بازی» است. تیله، توپ توپُر کوچکی‌ (به قطر حدود یک سانتی‌متر) از جنس شیشه است که معمولن داخل آن شی‌ای رنگی‌ قرار دارد. این توپ، وسیله‌ی بازی «تشر» یا تیله‌بازی است.

………………………………………..

«ترانه‌ی امید تا تیله‌بازی»

بچه‌ها و مخصوصن پسر‌بچه‌ها که کم‌کم بزرگ می‌شوند و به جوانی می‌رسند، شکل بازی و تفریح‌شان هم عوض می‌شود. مثلن ما قدیمی‌ها وقتی تازه اولین روزهای دانش‌گاه یا خدمت را پشت سر می‌گذاشتیم، این فرصت را پیدا می‌کردیم تا با جمع دوستان به سفری دست‌جمعی برویم.

………………………………………..

«بازی ترانه‌ها با آدم‌بزرگ‌ها»

آدم‌‌بزرگ‌ها و حتا بچه‌ها، معمولن از ترانه‌ها ‌(در این‌جا منظور ما از ترانه، آهنگ و صداست)، خاطره‌ها دارند. این‌که ترانه‌ای را در جای خاصی یا هنگام بازی خاصی، در غم یا شادی شنیده باشند، می‌شود خاطره‌ی آن ترانه.

………………………………………..

 «موشک‌بازی»

امروز بعد از سال‌های سال، یک موشک کاغذی درست کردم. متعجب از این‌که با وجود گذشت ده‌ها سال از درست کردن آخرین موشک، ساختنش مثل آب خوردن بود. همان خطوط، همان تا کردن‌ها و همان شکل پرواز.

………………………………………..

 «بازی سرنوشت»

بازی سرنوشت چه‌ها که با آدم‌ نمی‌کند. وقتی در جست‌و‌جوی بازی‌ها می‌روم به سال‌های کودکی، در کوچه ‌پس‌کوچه‌ها گم می‌شوم، بعضی دوستانم را از پس سال‌ها پیدا می‌کنم، در خیال با آن‌ها حرف می‌زنم، خاطره‌های مشترک‌مان را با هم مرور می‌کنیم و بعد ناگهان می‌بینم که نیستند.

………………………………………..

«بازی با پدر سوخته‌ها»

حتمن برای شما هم پیش آمده است که نسبت به جای‌گاه، ارزش، اعتبار و اهمیت بازی‌ها دچار تردید شوید. یعنی مثلن پیش خودتان فکر کرده‌اید این همه بازی که چه. اصلن چرا آدم‌ها از کوچک گرفته تا بزرگ، باید بازی کنند و وقت‌شان را به بیهودگی و بطالت‌ (البته از نظر شما) بگذرانند؟

………………………………………..

«بازی، اسطوره، زندگی»

خاطرات سال‌های کودکی و نوجوانی را که مرور می‌کنی، پر هستند از تلخی و شیرینی‌های بازی. بازی‌هایی که با بچه‌محل‌ها شکل می‌گرفت و کم هم پیش نمی‌آمد که آخرش به بحث و جدل، دعوا و بزن‌بزن ختم نشود.

………………………………………..

«بازی‌های دهه‌ی ۶۰ در فضای مجازی»

مشغول بازی در فضای مجازی بودم و از این صفحه به آن صفحه سرک کشیدن، که ناگهان دیدم در دهه‌ی شصتم و یکی می‌گوید: «سلام دوستان…» حالا شما دارید می‌فرمایید که ای خالی‌بند، در دهه‌ی 60 فضای مجازی کجا بود که تازه یکی هم بپرد بیرون و بگوید سلام؟

………………………………………..

«بازی‌هایت را از دست نده»

چند سال پیش کتابی داشتم توی کتاب‌خانه‌ام که نامش بود «رویاهایت را از دست نده». کتابی که البته بیش‌تر کتاب‌سازی بود و مجموعه‌ای بود از سخنان بزرگان درباره‌ی رویاها. به نام‌های دیگری هم چاپ شده بود این کتاب.

………………………………………..

 «بازی یک ضرورت است، چیزی شبیه نان»

شاید این جمله را شنیده باشید که می‌‌گویند: «تاتر یک ضرورت است، چیزی شبیه نان». این جمله از «پیتر شومان»، یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان تاتر مردمی­ست که درباره‌ی ضرورت پرداختن به هنر نمایش بیان شده است.

………………………………………..

 «بازی و فراموشی»

خواستم این بار بازی را خیلی ادبی شروع کنم تا آن‌ها که ممکن است فکر کنند من از این بازی‌ها بلد نیستم،‌ مشاهده بفرمایند که بلدم و یک‌جورهایی «خیط» و «کنف» شوند. این خیط و کنف از آن واژه‌هایی هستند که هنگام بازی کردن با در و همسایه، دوست و آشنا و حتا غریبه‌ها کاربرد زیاد دارند.

………………………………………..

 «بازی، مهارت، حواس پنج‌گانه»

هفت‌سنگ قبلی که داشت تمام می‌شد و پدر و مادرها که داشتند گوش بچه‌ها را می‌کشیدند که به زور ببرند‌شان خانه، شعری خواندیم از «حسین پناهی»، که زمزمه‌مان شود تا بازی بعدی. او سروده است:

………………………………………..

 «بازی بی‌قاعده»

من قصد دارم در رادیو کوچه با شما بازی کنم. شاید هم شما را به بازی بگیرم. البته چون در این زمینه خیلی با‌استعداد نیستم، احتمال می‌دهم که خیلی زود، شما من را به بازی بگیرید. نگویید نمی‌شود که نمونه زیاد دارد این‌طور جابه‌جایی‌ها.

………………………………………..

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , ,