مارال/ رادیو کوچه
«بزرگ علوی» در بهمن ماه سال 1282 در یک خانوادهی تجارت پیشه در تهران به دنیا آمد. پدر و پدربزرگش جزو نمایندههای نخستین مجلس شورای ملی بودند. وی در سال 1289 برای تحصیل به همراه برادرش به آلمان رفت و 18 سال بعد، یعنی در سال 1307، با مدرک فارغ التحصیلی از دانشگاه مونیخ به ایران بازگشت.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
یک سال قبل از فارغ التحصیلی او، پدرش، حاج سید ابوالحسن، به دنبال یک شکست بزرگ تجاری خودکشی کرد.
بازگشت او به ایران زمانی بود که یکی از دانشگاههای آلمان بورس تحصیلی برای ادامهی تحصیل در این کشور را به وی اعطا کردهبود. اما وی ترجیح داد که به عنوان معلم معارف در شیراز خدمت کند و در شیراز بود که وی نخستین کار ادبی خود را با ترجمهی قطعهای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد.
در سال 1310 به گروه 53 نفری روشنفکران سوسیالیست مارکسیست، به رهبری «تقی ارانی» پیوست. تمامی اعضای این گروه در سال 1316 دستگیر و زندانی شدند. در این زمان وی مطالبی درباره سختیهای آنان در زندان روی کاغذپارههایی از جنس کاغذ سیگار و قند نوشت که بلافاصله پس از آزاد شدن از زندان در کتابی به عنوان «53 نفر» و همچنین در مجموعه داستانهای کوتاهی به نام «ورق پارههای زندان» به چاپ رسید.
اعضای این گروه پس از فرار رضا شاه در سال 1320 بر اساس اعلام عفو عمومی از زندان آزاد شدند و سالها بعد این افراد هستهی اصلی حزب توده را تشکیل دادند و به فعالیتهای خود ادامه دادند.
علوی در تاریخ 10 فروردین 1332، در سن 49 سالگی، پس از سقوط دولت مصدق به اروپا رفت و در آلمان به حالت تبعید به فعالیت های علمی و ادبی خود ادامه داد. هر چند از این سال تا قبل از انقلاب 1357 آثار او اجازه چاپ و انتشار در ایران را نداشت.
علوی در سال 1357 پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای مدت کوتاهی به ایران آمد و اما دوباره به آلمان شرقی بازگشت و باقی زندگی خود را در همان کشور گذراند.
او در سال 1335 ازدواج کرد، زمانی که به عنوان استادیاردر یکی از دانشکدههای آلمان مشغول به کار بود و ماموریت داشت تا در پایهگذاری «ایران شناسی» و «زبان فارسی» شرکت کند.
در ادامه، در سال 1959 میلادی، به کرسی استادی رسید و تا سال 1969، یعنی زمانی که 65 سال سن داشت، در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. از نتیجههای این دوره می توان به تدوین لغت نامهی فارسی – آلمانی، با همکاری پروفسور یونکر اشاره کرد.
علوی در نخستین سالهای فعالیت ادبی خود رمان مشهور «چشمهایش» را در سال 1331 با الهام از زندگی و کارهای یک نقاش معروف عصر رضاشاه (ظاهرن کمالالملک) نوشت. علوی در نوشتن این رمان سبکی بدیع استفاده کرد. به این معنی که قطعات پراکنده یک ماجرا را کنار هم گذاشت و از آن طرحی کلی آفریده است که به حدس و گمان تکیه دارد.
این رمان اثریست سخت مجادلهانگیز؛ درباره رهبر یک تشکیلات زیرزمینی انقلابی، و زنی از طبقه مرفه، که به او عشق میورزد.
چشمهایش، از معدود آثاری است که یک زن با تمام عواطف و نوسان های روانی در مرکز آن قرار گرفته است. زنی خطرناک و هوس باز که میداند استاد ماکان- نقاش قهرمان کتاب- هرگز به ژرفای روح و روان او پی نبردهاست.
این رمان به زبان آلمانی نیز ترجمهشده و به شدت مورد توجه خوانندگان اروپایی قرار گرفت.
البته وی پیش از انتشار رمان چشمایش با نوشتن چند اثر دیگر به شهرت رسیده بود که از جملهی آنها میتوان به سه مجموعه داستان کوتاه او یعنی «نامهها»، «ورقپارههای زندان»، و «چمدان» اشاره کرد. داستان کوتاه «چمدان» که در سال 1964 میلادی نوشته شد، معروفترین داستان کوتاه وی به شمار میرود که در آن تاثیر به سزای روانشناسی فروید به چشم میخورد.
داستانهای کوتاه علوی، وی را در مسیر نویسندگی به شیوه رمانتیسم اجتماعی تا حد زیادی موفق معرفی میکند. این توفیق در نوشتن داستان کوتاه «گیله مرد» از بقیه داستانهای او بیشتر است
داستانهای کوتاه علوی، وی را در مسیر نویسندگی به شیوه رمانتیسم اجتماعی تا حد زیادی موفق معرفی میکند. این توفیق در نوشتن داستان کوتاه «گیله مرد» از بقیه داستانهای او بیشتر است.
مضمون اغلب داستانهای علوی از آرمانهای سیاسی و حزبی او الهام میگیرد. قهرمانان او بیشتر انسانهای ناکامی هستند که دور از وطن در غربت و آوارگی سر میکنند.
از علوی یک سفرنامه با عنوان «میرزا و ازبکها» نیز به چاپ رسید که گزارش سفر وی به شوروی و دیدار از ازبکستان است.
آشنایی وسیع علوی با ادبیات دیگر ملل و آگاهی و تسلط او بر چند زبان اروپایی و به خصوص آلمانی، به وی امکان داده که ترجمههای خوبی از ادبیات ملل به زبان فارسی منتشر کند، از جملهی این آثار میتوان به «باغ آلبالو»، «دوازده ماه»، «دوشیزه اورلئان» و «حماسه ملی» اشاره کرد.
وی همچنین نوشتههایی به زبان آلمانی نیز دارد که از میان آنها میتوان «تاریخچه و گسترش ادبیات فارسی مدرن» و «تقلای ایران» را نام برد.
علوی به دلیل سکتهی قلبی در بیمارستان فردریش هاین برلین بستری شد و سرانجام روز 21 بهمن 1375 در گذشت.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»