پیمان عابدی / رادیو کوچه
از کودتای سوم اسفند 1299خورشیدی که منجر به قدرتگیری «سردار سپه» شد تا شهریور 1320 خورشیدی که پایان سلطنت اول پهلوی بود را میتوان عصر رضا شاه دانست.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
یکی از ویژگیهای این عصر، نوعی از استبداد و دیکتاتوری بود که در آن رضاشاه نه تنها به تسلط بر دستگاه سیاسی نظامی کشور بسنده نکرد، بلکه کوشید تا فکر، فرهنگ و سنتهای جامعه را نیز تحت سلطه و کنترل در آورد و آن را به گونهای مطابق میل خود و البته با هدف نوسازی و اصلاحات شکل دهد.
این حرکت از تغییر لباس و کلاه مردم آغاز و تا منع اجباری حجاب و مجالس وعظ و خطابه و عزاداری پیش رفت. همچنین در ایندوره آن دسته از مطبوعات نیز که به خود جرات انتقاد از عملکرد هیت حاکمه میدادند، مشمول سانسور و توقیف میشدند. مسلم است که این سانسور و توقیف همانند سایر مظاهر دیکتاتوری رضا شاهی بهطور آنی بهوجود نیامد، بلکه سیری تدریجی را طی کرد.
آنگونه که در بخشهای پیشین مطرح شد، یکی از نخستین برخوردهای استبدادی رضاخان با مطبوعات مربوط به دورهی وزارت جنگی وی بود که از فردای کودتای سوم اسفند 1299خورشیدی، کلیه مطبوعات پایتخت بهدستور وی توقیف شدند و بهجز روزنامه «ایران» هیچیک از آنها اجازه انتشار نیافتند.
پس از خروج «سید ضیاالدین طباطبایی» از صحنه و قدرتیابی گام به گام سردار سپه، نخستین برخورد وی با مطبوعات در قضیه تعیین مسبب کودتا پیش آمد. بحثها و مقالات جراید در اینخصوص بهشدت رضا خان را عصبانی و او را وادار کرد تا در سوم اسفند 1300 خورشیدی و در سالگرد کودتا، اعلامیهای منتشر و خود را مسبب اصلی کودتا بخواند.
در قسمتی از این اعلامیه که راجع به روزنامهنگاران بود وی آنها را «دستاندرکار واژگون جلوه دادن مسئله کودتا میداند و به آنان توصیه میکند که بیشتر بیاندیشند». اگرچه اولتیماتوم سردار سپه، جراید را در این موضوع وادار به سکوت کرد ولی «من من»های او در این ابلاغیه آنها را به انتقادهای دیگری واداشت و همین کار موجب شد که سردار سپه به وسیله حکومت نظامی در 17 اسفند، اخطاریه شدیدالحنی بر ضد روزنامهنگاران منتقد منتشر کرده آنها را به زندان و اذیت تهدید نماید.
پس از نشر این ابلاغیه، حکومت نظامی شروع به سختگیری کرد و بر خلاف قانون، تعدادی از مدیران جراید را مورد ضرب و شتم قرار داد. این ابلاغیه و فشارهای دیگری که بر مطبوعات وارد میشد کار را به آنجا کشاند که «فرخی یزدی»، مدیر روزنامه «طوفان»، و مدیر روزنامه «حیات جاوید» و چند نفر دیگر از مدیران جراید تصمیم گرفتند که دیگر خاموش ننشسته و از هرگونه تهدید و توقیفی نهراسند و به دولت و سردار سپه، سخت اعتراض و حمله کرده و از آزادی زبان و قلم دفاع کنند.
فردای انتشار اخطاریه رضاخان در 18 اسفند 1300خورشیدی، فرخی یزدی در روزنامه خود مقاله تندی نوشت و بیقانونیهای سردار سپه را متذکر شد. عصر همان روز حکومت نظامی برای جلب فرخی دو سه نفر قزاق را مامور کرد تا او را دستگیر کنند. ولی فرخی و چند نفر از دوستانش موضوع را دریافته و بلافاصله به سفارت شوروی رفته و متحصن شدند. دو روز بعد از این واقعه روزنامه حیات جاوید مقاله شدیدی نوشت و نسبت به سردار سپه انتقاد کرد و پس از آن مدیر این روزنامه همراه عدهای دیگر در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند که چندی بعد این متحصنین نیز به تحصنکنندگان سفارت روس پیوستند.
به این ترتیب عده زیادی از مدیران جراید، آزادیخواهان و مخالفین سردارسپه، در سفارت روس جمع شده و علیه وی شروع به فعالیت کردند. آنها خواستار لغو حکومت نظامی، عزل سردار سپه و اجرای قانون اساسی شدند. این تحصن گرچه به نتایج مورد نظر دست نیافت اما رضاخان را نسبت به قدرت مطبوعات هوشیار کرد. در واقع از این پس مطبوعات به دو دسته تقسیم شدند: مطبوعات طرفدار سردار سپه همچون «کوشش»، «تجدد»، «ناهید»، «گلشن» و مطبوعات مخالف سردار سپه چون «تازه بهار»، «شهاب»، «سیاست» و «نسیم صبا».
البته باید توجه داشت که اکثریت روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران مطرح آن دوران، پشتیبان سیاست مشت آهنین رضاخان بودند. بههرحال این صفبندی مطبوعات همچون ادوار قبلی مشروطیت در واقع انعکاسی از جناحبندی سیاسی آن دوره میباشد که مظهر اصلی آن جبههگیری نمایندگان مجلس بود که با قدرتگیری تدریجی سردار سپه به دو دسته اصلی موافق و مخالف وی تقسیم شده بودند. در این میان رهبری اصلی جریان مخالف با سردار سپه در دست «سید حسن مدرس» بود.
با افزایش فشار بر مطبوعات مخالف که با توقیف و سرکوب آنها همراه بود، عدهای از آزادیخواهان تصمیم به تحصن در مجلس شورای ملی گرفتند و این عده به رهبری «موسویزاده یزدی» مدیر روزنامه «پیکار» و «سید مهدی نبوی تفرشی» مدیر روزنامه «تنبیه درخشان» به مجلس آمده و پس از ایراد نطقی اجرای قانون اساسی و عزل سردار سپه را خواستار شدند.
از جمله وقایعی که در این دوره حساسیت رضاخان را نسبت به مطبوعات نشان میدهد، واکنش وی در مندرجات روزنامه «حقیقت» درباره اختلاسهای «سردار اعتماد»، رییس قورخانه و انتقاد و اعتراض به سو استفاده افسران از موقعیت خود بود. با توجه به این اعتراض و انتقاد، رضا خان از «مشیرالدوله» (نخستوزیر وقت) خواست تا روزنامه مزبور توقیف شود. او به مشیرالدوله پیغام داد که «یا روزنامه حقیقت را توقیف کنید یا میسپارم که دیگر به دربار راهتان ندهند». مشیرالدوله نیز که بهجز کنارهگیری راهی را در مقابل خود نمیدید، استعفا داد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
برگ سرگردان
کارما به جایی رسیده است که یک مشت بجه …سیاستمدار شده اند وبرای بزرگ مردی که ایران را از قرون وسطی به قرن بیست وهشتم انداخت روش وراه اشتباه اداره ایران دزده زده غارت شده مال چپاخته آدم فروخته سوخته ووو اداره کردن را تعیین میکند …. آن م…که تو را داد …. درست کنند وبعد مانند …. من در ۵۷ وسالها پیش از آن انقلابی بودم امروز میدانم که چه کردیم به تاریخ مراجعه کن …..شما رادیو کوجه ای ها هم اگر این اظهار نظر را ندهید به نویسنده بیش از او نیستید مردید …. هستید زنی ید … من با تحصیلات بالای دانشگاهی که دارم اهل قلم وشعر هم هستم مطالب چاپ شده دارم در مرامم اینگونه بر خورد نبود این دیگر اظهار نظر نیست که یکی بیاید به خدمتگزاران توهین کند ما که جز خیانت نکردیم حرمت خدمتگزاری چه میشود فردا دیگر کیست که نگوید آنهمه خدمت رضا شاه آخرش شد فحش مردم
—
رادیو کوچه:
به دلیل ادبیات توهین آمیز این اظهار نظر در بخش هایی حذف شده است
خروس بی محل
فرض کنیم این مقاله کاملا مستند بوده و هیچ تحریفی در گفته های ان وجود ندارد. فرض کنیم که میشود با معیارهای امروزی وقایع ان روزها را سنجید. ولی دانستن این مطالب امروز چه کمکی به ما اسیران شکنجه و فساد و زورگویی و تجاوز فرهنگی و …. میکند؟
ابلهی نژاد
توجیه بسیار خوبی برای خفقان آخوندی حاکم ارائه فرمودید. سپاسگزارم!
کوروش
این مزخرفات چیه اخه
کوروش
چی میگید اخه؟ اگه این مرد نبود که الان داشتیم تو تاپاله دست و پا میزدیم. ببینید برادران کاری که رضا شاه کرد عمرا کوروش بزرگ کرده باشه.
دلیل دارم براش.
کوروش بزرگ در زمان حکومتش تا میتونست احترام دینداران و تمام ادیان رو نگهداشت . شاید اصلا در خودش هم نمی دید که بتونه ریشه این مشکل بشری که باعث سواستفاده همیشکی بود رو بکنه .
ولی رضا شاه اینکارو کرد. البته جنگ جهانی امانش نداد. یعنی انگلیس کثافت هم دید که داره پته دین و اسلام رو آب ریخته میشه . اینه که سریع از کار برکنارش کردن.
نگید مهره بود که برکنار شد. خیر
چون ارتش کثیف خاین ایران خیانت کرد و اسلحه رو گذاشت و در رفت اینطوری شد
تو همین قرن ۲۱ببینید که یه کشوری مثل هند چقدر داره اسلحه میخره . چه سوخوهایی داره از روسیه میخره که سر ادم سوت میکشه. بظاهر میگیم صلح طلبن . ولی اگه کلاهتو نگه نداری کلاهتو بر میدارن عزیزان
ارتش ایران هم خیانت کرد . هم زمان رضا شاه و هم زمان محمد رضا شاه. چوبشم به سختی خورد
که باید بدتر از این هم بخوره. باید سرهنگ ارتشی بره مسافر کشی کنه مثل بدبختا تا حالش جا بیاد چنین غلطی دیگه نکنه
که داره میکنه. بدترشم میکنه
اگه به این بزرگ مرد اجازه داده میشد برای همیشه از شر این خرافات رها میشدیم. پسرش نتونست انجام بده اینکارو چون انگلیس بعد این مساله پدر بزرگوارش شدیدا ترسید و در نتیجه از طریق فروغی و دور و بریهای تبهکار شاه جدید که همه خاین بودند به اخوند بال و پر دادند
ماجرای سرهنگ جیکاک که انگلیسی بود و در جنوب ایران به خودش لقب سید جیکاک داده بود رو بخونید تا سرتون سوت بکشه که رضا خان داشت چه میکرد و چرا برای انگلیس و بقیه گران آمد
انقدر خاین نباشید و نمک نشناسی نکنید. رضا خان انقدر بزرگ بود که حتی اخوندها با این مخ گوزیده شون
طرفدارشن و هنوز جرات ندا
رن بگن آدم بدی بوده . میگید نه از اخوندهای قدیمی تر و نه این جوجه ها بپرسید ببینید چی میگن