سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
یک زن که باشی در روزهایی به نامت نام میگیره ناخودآگاه با دیدن همه نمایشهایی که دوروبرت اجرا میشه عمیقن با خودت فکر میکنی که به راستی ماجرای این زن بودن و آفرینش کردگار چه ماجراییه! از دیدن اونها دردت میگیرد! حتا از این که روز زن جای خودش را به روز مادر میدهد. انگار نام “زن” و هر چیزی که به او ربط پیدا میکند همچنان سیب سرخ حوا را تداعی میکند؛ زنهار دستش مزنید…
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
فرقی نمیکنه در کشورت باشی یا یک جای دیگه! به اعتقاد من برای زنان آسمان همه جا همون آسمونه با طیفهای رنگی متفاوت! پای درد دل هر زنی که بشینی با هر ملیتی، میبینی کلی درد مشترک باهاش داری که میتونین با هم فریادش کنید. بگذریم از اینکه خیلی وقتها دردت میگیره که چرا شرایط موجود در کشورت بلایی به سرت آورده که سطح انتظاراتت از خواستههای زنانه برسه به حداقلیترین خواستهها که دیگه فرصت نکنی به بالاتر از آنها فکر کنی! بگذریم … همینطوری هم فکر کردن به خیلی چیزها این روزهایی رو که به نام مادران و زنان نام میگیرند برای آدم غمانگیز میکنه!
در روزی که گذشت فرصتی شد برای حضور در آئینی که برای بزرگداشت روز زن و مادر از سوی رایزنی فرهنگی ایران در کوالالامپور برای زنان مالزیایی و تنی چند از زنان ایرانی برگزار میشد. آئینی که به هر روی پس از برنامههای اغلب مذهبی و محدودی که در طول این سالها به طور معمول برگزار میشد شاید بتوان گفت که یک تحول به شمار میرفت (هرچند که در چند و چون آن به روال همیشه برنامههای اینچنینی در خارج از کشور که اسیر سیاستهای چندگانه است، جای سخن بسیار است). هر چند که از زنان رده بالای این کشور چندان خبری نبود اما زنان مالزیایی زیادی در این برنامه حضور داشتند و آنان آمده بودند تا زنان ایرانی را از منظر دیگری بنگرند. چرا که با توجه به حضور چندین ساله ایرانیان در این کشور، زنان ایرانی شاید چهرههایی چندان ناشناخته برای آنان نباشند؛ «زنانی زیبا، اغلب بدون حجاب و البته با توانمندیهای فراوان». این تعریف عمومی است که اغلب زنان و مردان مالزیایی از زنان ایرانی دارند. از سوی دیگر شاید بتوان گفت لباس ایرانی چیزی نیست که در ذهن آنها جایی داشته باشد چراکه پوشش ایرانی حتا در میان خود ایرانیان جایگاهی ندارد و شاید تنها گاهی صورتی از روسری بستن ایرانیان است که برای آنها ماندگار شده و تبدیل به الگویی حتا در فیلمهای آنان شده است.
یکی از قسمتهای این آئین نمایش زنده لباس ایرانی بود که من اساسن به سبب علاقه شخصیام به این خاطر در این برنامه شرکت کردم . نمایشی از مجموعهای رنگارنگ از لباسهای طراحی شده توسط هنرجویان که البته با وجود پوشیدگی کامل کسی حق گرفتن عکس هم از آنها نداشت و تاکید شد که عکسهایی که گرفته شده به بیرون از این محفل راه پیدا نکند. فکر میکنم حالا مالزیاییها با وجهه دیگری از پوشش ایرانی روبرو میشدند که واقعن نفهمیدم اگر این نوع پوشش از نظر برگزارکنندگان موجه بود چرا نباید دیگران را هم در آن سهیم میکردند؟!
اما بخش دیگری ازبرنامه نمایش فیلمی بود که گذشته از شکل نمایش و ساخت آن در محتوا جای سخن بسیارداشت. اساسن دیدن این فیلم توانست حس و حال من را در روز زن تکمیل کند و حتا اشکمم رو هم در بیاورد! فیلمی که فکر کردم لحظه لحظهاش من را با یک دوگانگی در ارتباط با زن ایرانی روبرو کرد یا با نادیده گرفتن بخش عمده ای از زنان سرزمینم. البته انتظار زیادی نداشتم به هر حال این یک کار دولتی است و هم سو با سیاستهای دیکته شده. اما به این فکر کردم که خیلی جالب است که ما همواره با یک دوگانگی روبرو هستیم. تصویرهایی که باید دیگران نبینند، لباسهایی پوشیده که همه جا حق پوشیده شدن ندارند! آوازهایی زنانه که همه جا نباید شنیده بشوند! تصویر به نمایش در آمده از زن ایرانی که تمامن این نیست! نمایش پوششی از زن ایرانی که برتن حتا یک گروه حداقلی هم نیست و بسیاری از نمایشهای دوگانهای که این تصور را در بیننده به وجود میآورد که انگار این دو رویه بودن دست از سر ما بر نمیدارد و محکومیم به ادامه زندگی با آن. دارم فکر میکنم حتا خداوند هم گویی حوا را دوگانه آفرید.
این شد که با تمام این دلگرفتگی درونم از دیدن آن فیلم و این همه دورویهگی این متن را نوشتم. بگذاریدش به حساب دل نوشتهای به مناسبت روز زن:
این روزها باز هم همه جا در دنیای مجازی و حقیقی ما سخن از زن و روزی به نام اوست. روزی به نام زن؛ زنی که مادر است، زنی که همسر است، زنی که خواهر است، زنی که دختر است، زنی که مادر یا همسر نیست. زنی که یک همکار است، یک مدیر، یک نویسنده، یک ورزشکار یا یک کارگر. هم او که بهشت را زیر پاهای او ساختند و میگویند دامنش گذرگاهی است برای رفتن به معراج …
زنی که مبارز است پابه پا و گاهی پیشتازتر از جنس مخالفش …
زنی که عاشق است … و زنی که یک زن است …
این روزها انگار خبرها هم در دنیای مجازی و حقیقی ما خودشان را با مناسبتها تطبیق میدهند. یک جا زنانی در بند، دیدار فرزندانشان را انتظار میکشند و زن دیگری به شوق دیدار همسرش به بند میرود و جای دیگری تصویر کتک زدن بانوان در خیابان در هر جا دیده میشود. جایی خبر از آغاز دورجدیدی از اجرای طرح عفاف و حجاب است و در جای دیگری سینهی زنی جایگزین گنبد مسجدی میشود…
این روزها که میشود مثل زمانهای جنگ و سختی، مثل موقع بیماری و گرسنگی در خانهها، مثل زمانهای بی کسی و غریبی و مثل اون موقعها که نیاز به یک آغوش و مهر عمیق هست یا یک اراده قوی و صلابت، زنها میشوند مثال زدنی و اسطوره … برایشان آئینها برپا میشود و شعرها سروده میشود و گلها هدیه میشود…
این روزها که میشود اینجا در دیاری دورتر سفارت کشورم فیلمی نشان میدهد که زنان سرزمینم خوش و خرم فرزندانشان را راهی جنگ میکنند و … آنجا مادری قطره قطره آب میشود در نبود “سهراب”اش. و آن مادر و این مادر هم چنان با صلابت پاسخی برای خون بر زمین ریخته شده فرزندانشان میخواهند …
این روزها، آنجا یک زن، یک همسر، یک نویسنده، یک «مهسا» تن به بند میدهد تا شاید دیدار معشوقش میسر شود و اینجا فیلمی نشان میدهند که زنان عاشقانه میخندند …
این روزها، آنجا مادرانی “ایستاده”اند در بند که کلامشان، سکوتشان و نگاهشان “ستودنی” است، در انتظار روزی که طفلکان معصوم خود را آزادانه در آغوش کشند و در گوششان انسان بودن را زمزمه کنند و … اینجا همچنان زنان با چادرهای سیاه در فیلمی که نشان میدهند میخندند …
آنجا، هر ساله برای حفاظت ازمردانی که قرار است از دامن زنان به معراج بروند، طرحهایی اجرا میشود تا زنان یادبگیرند که در نمایشگاه کتاب هم حواسشان باشد شاید کسی بخوادهد به معراج برود!
…و اینجا، آن زن روزنامهنگار مالزیایی خبر “آغاز طرح کنترل حجاب توسط پلیس ایران” را استاتوس خود میکند تا به دوستانش بگوید این خبر باشد تا درس عبرتی باشد برای زنان این سوی دنیا که هوس تغییر و انقلاب به سرشان نزند…
آنجا، خیابانها و مغازههای شهرم پر از لباسهای فرنگی است و جای لباسهای ایرانی شاید تنها در نمایشهای زیرزمینی باشد…
اینجا، نمایشی میدهند از گونهگونی لباس ایرانی که تو را شگفتزده میکند که: آه! چه پَری! چه دمی! عجب پایی!
اینجا، فیلمی نشان میدهند که در آن زنان هواپیما میرانند، دانشمند هستهای اند، ورزشکارند و هنرمند و همچنان میخندند…
آنجا، زنان دانشمند سرزمینم میهمان پلههای دادگاهها هستند تا حق مسلم خود را که نه انرژی هستهای که قطعهی کوچکی از زندگی است، بگیرند…
آنجا زنی از امکان حداقلیاش برای داشتن یک لباس زیر مشترک در یک سلول میگوید و اینجا، در فیلمی که نشان میدهند همچنان زنان با چادرهای سیاه میخندند…
اینجا زنان در فیلمی که نشان میدهند به دانشگاه میروند و تدریس هم میکنند … آن جا زنانی از ترس عقب مانده شدن فرزندشان – طی یک حادثه کاملن تصادفی!- کرسی استادی را کنار گذشتهاند و عزلت نشین شدهاند.
اینجا چشم و ابروهای بازیگران سرزمینم در فیلمی که نشان میدهند رخ مینماید تا دیگران بدانند زنان در سرزمین ما چه بازیها که نمیکنند! و آنجا همین چشم و ابروها هنرمندان سرزمینم را تبدیل میکنند به بدکارههایی که حق ادامه کار ندارند!
و اینجا همچنان زنان با چادرهای مشکی میخندند ….
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
ژاله چگینی
ممنون سیمسن جان ،شجاعانه به مطالب خوبی اشاره کرده ای.برنامه بزرگداشت روز زن توسط بخش فرهنگی سفارت ایران در کوالالمپور اگرچه حرکتی مثبت وخوب بود آنهم به این دلیل که اینبار در بخش فرهنگی افرادی چون دکتر ضیایی حضور دارند که با دیدگاه متفاوتروفراتر از چهارچوب های خشک تعریف شده دولتی حضور دارند.ولی همانطور که اشاره کردی یکی از نکات ضعف این برنامه علیرغم اینکه قراربود جلوه ای ویژه از زن ایرانی وحضور فعالش در اجتماع نشان دهد نمایش فیلمی راجع به حضور زنان بود که بسیار ناشیانه ساخته شده بود وباید به خبره تبلیغات سپرده میشدوچنین سطحی از کنارش نمی گذشتند وعلیرغم اینکه چندین بار گفته شد که این برنامه حاصل ماه های تلاش است ولی طبق معمول ناهماهنگی در اجرا به چشم میخوردوظرافت های بسیاری در نظر گرفته نشده بودچون از عواملی استفاده شده بود که شایدچندان تجربه حضور درمحفل های غیر خودمانی را نداشتندولی از اینها که بگذریم زشت ترین صحنه در این میهمانی رفتار برخی بانوان ایرانی بود که مجلس را با سفره حضرت رقیه اشتباه گرفته بودند وخلاصه حاج آقا واهل خانه را از کباب های تبرک شده رستوران ناب بی نصیب نگذاشتند ودر برابر چشم مهمانان خارجی سهم خانواده را هم در کیف هایشان گذاشتند وقبل ازاینکه تعارفی به مهمان کنند از خود پذیرایی کردند ومالزیایی ها هم که جماعتی آهسته واهل صبر وحوصله اند زمانی بر سر سفره ایرانی رسیدند که از بشقاب وقاشق وچنگال خیلی خبری نبود ودرنهایت با ظروف یکبارمصرف پذیرایی شدند البته بسیاری از این خانمهای ایرانی میهمان ویژه بودند!!وبا کارت دعوت حضور داشتندودرنهایت من نفهمیدم مفهوم فشن اسلامی چیست ؟آیا ما میتوانیم از آن مدلها ورنگها در پوششمان استفاده کنیم وبی آنکه گیر وگرفتارگشت ارشاد شویم ؟ی