وب سایت «نوروز» یادداشتی را از «زهرا رهنورد» منتشر کرده است که او در آن به شرح مصائب و سختیهایی که زنان ایرانی از بعد از کودتای انتخاباتی 22خرداد متحمل شدهاند، پرداخته است.
متن کامل یادداشت دکتر رهنورد بدین شرح است:
امروز پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری، فهرستی از مصائب پیش روی ملت است که بخشی از آن مربوط به زنان است.
در تمام طول تاریخ، هنگام لشگرکشیها، کودتاها و جنگ ها و هنگامی که نظام ها پا از ساحت عدل بیرون نهاده و با تاکتیکِ شکستن و زدن و و بستن و شکنجه و زندان، به استراتژی تداوم اقتدار خود دوام بخشیدهاند، اگرچه مرد و زن و پیر و جوان و بزرگ و کوچک را از ترور و ارعاب و وحشت بهرهمند کردهاند، اما پیوسته، مصائب زنان مضاعف بودهاست.
هنگامی که فهرست رنجهای زنان را مرور میکنم، از نوعی بیچشم و رویی و حق ناشناسی که خاص خودکامگیها است متأثر میشوم. آیا جمهوری اسلامی فراموش کرده که سی سال پیش برای تحقق همین نظام، زنان پیشوا و پیشتاز بودهاند و از تقدیم جان و مال و آبروی خود دریغ نورزیدند؟ آیا فراموش کردهایم که در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس زنان با شجاعت زینبوار همسر و فرزندان را روانه جبهه ها کردند تا وجبی از خاک ایران به تاراج بیگانه نرود؟ و متأسفانه همانها، امروز از بلاکشان و دردیکشان جام زهر جفا هستند…
چرا نباید فهرست سرفرازی و سعادت زنان را احصا کنیم و چرا نباید فهرست آشکار مصائب زنان را در معرض قرائت وجدانها قرار دهیم؟ آیا این یک بازگشت نیست؟
رنجنامه بانوان بیت شهید دستغیب چه واقعهای را به یادمان میآورد؟ پنهانکردن دختران در کنج صندوقخانهها (بخوانید خیمهها) دور از گزمهها و شحنههای مست، سرِ شکسته و خونآلود جوانان و … بستن درِ مسجدی در شیراز؛ کدام را باید گفت؟
گیرم نه برای 800 سال سابقه اخلاص و ایمان و فداکاری خاندان دستغیب بلکه برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی، آیا نباید شکوه کرد و گریست و پاسخی مناسب تر از اشک و شکوه به راه انداخت؟
اما فهرست مصائب ادامه دارد.
این هتک آبروی یک نظام است که زنان که را سمبل رافت و شفقت و قداست یک ملتند، به زندان بیافکند
زنان زندانی؛ زنانی که گناهی جز آزادی خواهی و حقجویی نداشتهاند. به یاد آوریم در واقعه کربلا فجایع زیاد بود، اما زنان را زندان نکردند. تجاوز و شکنجهها جای خود را دارد. این هتک آبروی یک نظام است که زنان که را سمبل رأفت و شفقت و قداست یک ملتند، به زندان بیافکند.
زنانی نمیدانند در مقابل اشک چشمان فرزندان به دور از پدر، چه پاسخی بدهند.
زنان نمیدانند به ضجههای سوزناک «بابا، بابا»ی فرزندان یتیم خود چگونه باید بگویند «بگذار دلت تنگ و تنگتر شود، اما دیگر بابایت را نخواهی دید، چون او را از پل پرت کردهاند، زیر ماشین کشتهاند، یا به تیر جفا قلب پر از مهرش را سوراخ سوراخ کردهاند»؛ مثل سیدعلی موسویحبیبی.
اما زنان از این پس باید شاهد یک نقاب نیز باشند: نقاب حفظ کیان خانواده؛ با محتوی نابودی خانواده؛ با قانونی به نام تعدد زوجات که بنا به نظر آیتالهالعظمی صانعی، بدون رضایت و اجازه زن، جرم و حرام است، و تنها شرطی که گذاشته اند فقط و فقط رضایت زن نخست است.
بگذریم از این که در جوامع مدرن امروزی فردیتهای انسانی زن و مرد به طور طبیعی زمینههای چنین اجازهای را نیز به صفر رسانده، و البته در جوامع امروزی برای عشرت طلبان نیز لازم نیست جواز شرعی صادر شود.
اما در نهایت باید گفت دست مریزاد، چقدر خوب قدردان زنان شکوهمند ایران بودهاید!
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»