مهشب تاجیک / رادیو کوچه
اگر به تاریخ جنسیت نگاهی بیندازیم و مهمتر از آن، اگر به جاهای خالیماندهی تاریخنگاری امور جنسی دقت کنیم، نهتنها به پاسخهایی برای امور جنسیشده میرسیم، بلکه برای ابهامهای زیادی به نقطهی یقین خواهیم رسید. نگاه کردن به تاریخی که آن را مردان نوشتهاند، کارآمد نمیتواند باشد، ولی در عین حال میتواند برای محققی که بخواهد تابوهای ذهن تاریخنگار و بهتبع آن، تابوهای مردمان دیگر را بررسی کند، نقطههای کور را نمایان سازد. همان نقطههای کوری که در ذهن هر کدام از ما وجود دارند. مهم نیست در چه سطحی از دانش و فرهنگ قرار داشته باشیم، حتا اینکه فعال جنبش زنان و یا محقق مسایل جنسی و جنسیتی هم باشیم چیزی را حل نمیکند، در هر حال، تمامی ما در هر نقطهای در یک فرهنگ و زیست فالوپمحور و آلتبنیاد تنفس میکنیم که از آن گریزی نیست مگر شناخت موقعیتهایی که از آنها هجوم را شروع میکند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
حجمهی فرهنگ فالوپمحور تولیدکنندهی مردسالاری، یک توهم فالوپستیزانه یا مردگریز نیست، بلکه بهراستی چنین حجمهای وجود دارد حتا آنزمان که تصور میکنید در کنار یک مرد ایدهآل زیستی مبتنی بر اصول انسانی دارید، نهتنها مرد مورد اشاره، بلکه خود شما هم از قواعد بازی مردسالار خروج نکردهاید. خروج از این بازی، احتیاج به آگاهی و دریافت دارد و پس از آن، باید به باور رسید. درست همانگونه که مردستایی تا درون هر سلول زیستی ما رسوخ کرده است، باید هر سلول را تخلیه کرد تا در قامت انسان، به زیستی مسالمتآمیز برسیم. شاید اگر مردها و یا مردستاها دریابند که در جامعهی غیر فالوپمحور، چشمانداز درخشانتری در انتظارشان است، هرچه سریعتر موضع خود را ترک خواهند کرد، ولی واقعیت این است که این دریافت فقط با تئوری و یا دادههای آماری قابل انتقال نیست چرا که مزایای همراهی مردسالاری آنقدر چشمگیر مینمایاند که چشم به جانب دیگری نمیتواند بچرخد. به عبارت دیگر، قدرت تصور زیستی بهجز زیست حاضر، در شرایط کنونی و با توجه به سیطرهی حضور فالوپها دور از انتظار است.
گروهی از فلاسفه و اندیشمندان، نظری را بر پایهی فقدان زن موجود، مطرح میکنند و پیرامون آن داد سخن دارند، بدون اینکه حتا لحظهای از برابر نهاد آن، با عنوان نبود زیست مردانه یادی کنند. این امر لزومن به معنی اصرار بر حضور زیست مردانه نمیتواند تلقی شود، بلکه آنچنان این جماعت زیست مردانه و مختصات آن را بدیهی میدانند که این زیست را لازم الوجود مفروض داشتهاند. ایشان مدام در نقد نوشتار زنانه سخن میرانند و اینکه نوشتار زنانه و مردانه نمیشناسد. میتوان تفکیک جنسیتی را به کناری نهاد و نوشتار زنانه را حذف کرد، مشروط بر اینکه نوشتاری بهجز نوشتار مردانه و مردسالار بهغیر از گفتمان فالوپمحور در جایگاه کلیت زبانی، مورد استفاده قرار گیرد، ولی آنها امر نخستین را امر اصیل میدانند و راه را به خطا میروند، بدون اینکه راه دیگری را متصور شوند، چه رسد به اینکه در آن اندیشه کنند و به آن مشروعیت دهند.
آنها از منتقدان خود که قائل بر کنار رفتن فرهنگ فالوسی هستند، میخواهند تا نمونههای زنانهی خود را آشکار سازند، بی آنکه از مزایای قدرت خود و استفادهی نابهجای آن، حرفی به میان آورند. مسئله بر سر هیچ حقی نیست، مسئله حتا موضوع زنانگی و یا دفاع از حق زنبودگی هم نیست، مسئله نمیتواند بر سر جنسیت و تبعیضها باشد، نمیتواند حتا دریافتی از بودگی قائل به جنسیتهای متفاوت و گرایشهای متنوع ارایه دهد، تنها به این دلیل مانده در سایه که همهجا را شبحی از فالوس بزرگ انباشته است و هیچچیزی جز فالوس قابل دیدن نیست. جامعه در یک مسخشدگی شگفتآور و غیرقابل انکار فرو رفته که هر دست و پازدنی فرد را بیشتر در آن توهم فرو میبرد. پرسش اساسی اما به محرکی اشاره میکند که با وجود تمامی ضربههای وارده و خروج مردان از دایرهی زیست انسانی خود و همینطور زنان، فالوس را در طول سالیان تغذیه کرده است و آن را به تمامی مسایل زندگی یک فرد و یک اجتماع انسانی پیوند داده است. بهطور قطع نمیتوان این مسئله را به گزینهای به نام سزاواری پیوند داد چراکه سازوکار موجود چنین گزینهای را مردود میداند پس باید مفصلها را شناسایی کرد شاید به راه مورد نظر بتوان دست پیدا کرد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»