اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
درست یک سال پیش بود که بخشی از آمریکاییهایی که صبر و طاقتشان در اثر سه سال فشار روزافزون اقتصادی تمام شده بود در اعتراض به حرص و آز شرکتهای بزرگ تجاری، مدیران بانکها و صاحبان سرمایه دست به تظاهرات زدند و خواستند تا صدای 99 درصد از مردم جامعهی آمریکا را به گوش همهی دنیا برسانند. حالا اما پس از گذشت یک سال گویا بسیاری از کسانی که ساعتها و روزهای متوالی را در چادرها مانده بودند تا صدای اعتراض بخشهای خاموش جامعهی آمریکا باشند کم کم احساس سرخوردگی میکنند و چنین به نظر میرسد که برای آنها جمع کردن نیروی کافی برای به راه انداختن یک کمپین دیگر کار آسانی نباشد.
شاید بتوان گفت که بزرگترین مشکل این جنبش این بود که حرکت «اشغال والاستریت» غیرتخصصی به نظر میرسید به این معنا که هدفهای مشخصی نداشت و بیشتر به یک گردهمآیی شبیه بود تا یک جنبش فراگیر اجتماعی. چنین انتظار میرود که امسال در سالروز این حرکت صدها و شاید هزاران نفر در نیویورک به خیابانها بیایند و راههای منتهی به مراکز مالی را اشغال کنند اما شکی نیست که این حرکت پراکندگی سال گذشتهی خود را نخواهد داشت چرا که در یک سال گذشته به دستآوردهای قابل توجهی نرسیده است. درست است که تغییر عمدهای در شکاف بین فقیر و غنی در آمریکا ایجاد نشده است اما جنبش نیز آنقدر سرخورده هست که توان برداشتن یک گام دیگر را نداشته باشد. نظرسنجی که «رویترز» در سال گذشته انجام داد نشان داد که فقط 10 درصد مورد پرسش قرارگرفتگان برداشت مشخصی از ایدهآلها و اهداف این جنبش داشتند.
با توجه به افکار عمومی سرخورده و فرسوده، فقط بخش اندکی از هواداران جان سخت این جنبش باقی ماندهاند که برای تداومش تلاش میکنند. در چنین شرایطی پیدا کردن افرادی که بخواهند باز هم در این حرکت حضور یابند کار آسانی نخواهد بود چرا که وقتی رهبران یک جنبش خود به طور مشخص نمیدانند که دنبال چه چیزی هستند نمیشود انتظار فراوانی از دیگران داشت. یکی دیگر از دلایل مهم دیگر که همیشه از سوی رهبران این گونه از حرکات نادیده گرفته میشود این است که مردم عادی در همه جای دنیا به راحتی حاضر نمیشوند برای هر چیز کوچک و یا مبهمی مورد ضرب و شتم پلیس قرار بگیرند و یا با اسپری فلفل مسموم شوند. رهبران این جنبش میتوانند روشها و راهبردهای بهتری بیابند تا به جای درگیر کردن مستقیم مردم با نیروهای پلیس و امنیتی توجه بیشتر رسانهها را به خواستههای منطقی خود جلب کنند کاری که در عمل هیچ وقت اتفاق نیافتاد.
در پایان باید گفت که این جنبش میتواند با دو رویکرد اساسی دوباره خود را احیا کند، نخست آنکه به دنبال اهداف مشخص، زمانمند و قابل دسترس برای اعتراضات خود بگردد و دیگر اینکه رهبران این حرکت باید به این آگاهی برسند که اعتراض به خودی خود برای مردم آب و نان نمیشود آنها باید به دنبال راههای عملیتری باشند همچون جلب توجه رسانهها به خواستههای منطقی خود، زیرا تنها در این صورت است که این اعتراضات شکل یک جنبش واقعی را به خود خواهد گرفت که به دنبال تغییر قوانین ناعادلانهی موجود است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»