Saturday, 18 July 2015
31 March 2023
نگاهی به «رضادقتی» عکاس ایرانی برنده جایزه عکاسی لسلی

«صدای کسان بی‌صدا»

2010 January 22

برداشتی آزاد از مجله اپیزود

«رضا دقتی»‌، عکاس و خبرنگار بین‌المللی ایرانی،‌ طی مراسم باشکوهی‌ در تالار تئاتر مرکزی لینکلن، در شهر نیویورک جایزه‌ی مهم و معتبر«لسی» که «اسکار جامعه‌ی عکاسان» نامیده شده، را دریافت کرد. این جایزه همه ساله در بخش‌های مختلف عکاسی،‌ به بزرگ‌ترین عکاسان جهان تعلق می‌گیرد.

20100122-cul-deghati

«رضا دقتی»‌ در زمان دریافت این جایزه چنین گفته است: «جایزه‌ها و پاداش‌ها هرچند چیز کوچکی هستند، اما به معنای قدردانی از زحمات است و این قدردانی گران‌بهاست. در کلمه‌ی «لسی» لغت لاتین نور نهفته است، نوری که شریک بی‌‌همتای عکاس است تا به کمک آن قادر به ثبت لحظه‌ها شود. دراین لحظه، در حضور شما که به جرات می‌توانم بگویم یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین گروه دنیای عکاسی‌ هستید، هنگامی که این جایزه را در دست گرفتم، بلافاصله ذهن‌ام متوجه‌ی همه‌ی دوستان و هم‌کاران‌ام شد. خصوصن کسانی‌ که زنده‌گی‌شان را نه تنها وقف بلکه قربانی می‌کنند تا شاهد وقایع مهم دنیای ما باشند.

حضار گرامی!

ما صدای کسانی‌ هستیم که بی‌‌صدایند، ما این‌جا هستیم تا جهان چشمان‌اش را به روی دردها و جنگ‌ها نبندد. من این جایزه را به کسانی‌ تقدیم می‌کنم که در نبرد برای جهانی‌ بهتر، حتا از ادا کردن جان خود نیز دریغ نکردند. هم‌چنین این جایزه را به شهروندان ایرانی‌ تقدیم می‌کنم، مبارزین بی‌ نام و نشان راه آزادی که توانستند از طریق تلفن‌های همراه‌شان، تصویرهایی را به عنوان سند و مدرک ثبت کنند. با احترام ویژه به یک صدا که در ایران خاموش شد، چرا که تصمیم گرفته بود در راه آزادی و عدالت قدم بردارد. زن جوانی که تصویر مرگ‌اش، تمامی‌ صفحه‌ها را تسخیر کرد، او نام‌اش ندا بود، تقدیم به ندا!

رضا دقتی عکاس‌ و خبرنگار تبعیدی ایرانی،  بیش از سی سال است که جهان را با چشمانی پرسش‌گر می‌پیماید. «رضا» عکاسی متعهد است که زنده‌گی‌اش به همان اندازه‌ی جالب بودن، نامتعارف است.  او در سال 1333 خورشیدی در تبریز متولد شد و فتوژورنالیست ایرانی نشریه‌ی «نشنال جئوگرافی» است که در دنیا او را با نام« رضا» می‌شناسند. رضا از چهارده ساله‌گی عکاسی را خودآموز یاد گرفته ‌است. وی هم‌چنین فارغ‌التحصیل رشته‌ی معماری از دانشگاه تهران است.

نخستین  بار در سن شانزده ساله‌گی به هنگام تحصیل در دبیرستان برای نوشتن مقاله‌ای در نشریه‌ی «پرواز‌» دستگیر شد. سپس برای بار دوم در بیست‌ودو ساله‌گی برای عکس‌هایش از سوی ساواک (پلیس امنیتی در رژیم شاه) دستگیر شد. پس از سه سال از زندان آزاد و دوباره دوربین‌اش را به‌دست گرفت.

او با شروع درگیری‌های انقلاب در ایران به عکاسی خبری روی ‌آورد و یک سال و نیم پس از انقلاب به دلیل مخالفت دولت با انتشار عکس‌هایش، در حالی که به او اجازه‌ی عکاسی داده نمی‌شد، مجبور به ترک وطن‌اش شد. در آن سال‌ها اما با خبرگزاری فرانسه و نشریات معتبر هم‌کاری داشت.

رضا پس از خروج از ایران، در مجله‌ی «نیوزویک» به‌عنوان خبرنگار بخش «خاورمیانه»  در فاصله سال‌های1362  تا 1367  فعالیت کرد. نخستین گزارش رضا برای نشریه‌ی «نشنال جئوگرافیک در سال 1372 با عنوان «قاهره، قلب خروشان مصر» منتشر شد. سرانجام  در دهه‌ی نود، یکی از عکاسان مطرح مجله‌ی معتبر «نشنال جئوگرافیک» شد.

20100122-cul-deghati5

رضا دقتی امروز یکی از مهم‌ترین و معتبرترین فتوژورنالیست‌های جهان است. اما شهرت او فقط به خاطر عکس‌هایش نیست. عده‌ای او را پدر روزنامه‌نگاری جوان افغانستان می‌دانند. او کسی است که با راه‌اندازی «بنیاد آیینه» در افغانستان توانسته است صدها روزنامه‌نگار را آموزش دهد و همین روزنامه‌نگاران بساط روزنامه‌نگاری را در سطح کشور افغانستان گسترده‌اند.

رضا در سال 1990، پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، مسوولیت پخش کمک‌های جامعه‌ی بین‌الملل را از طرف سازمان ملل متحد پذیرفت و به‌دنبال این تجربه، بنیاد فرهنگی «آیینه»را در سال 2001 در«کابل»  تأسیس کرد و سپس «رادیو زن» و مجله‌ی «پرواز» برای کودکان. بنیاد آیینه در امر آموزش حرفه‌کاران مطبوعات در افغانستان فعالیت چشم‌گیری دارد. این سازمان غیردولتی از طریق آموزش در عرصه‌های اطلاعات و ارتباطات، یاری‌گر توسعه‌ی جامعه‌ی مدنی در افغانستان است. تاکنون شماری از دختران و پسران افغان در بنیاد«آیینه»، رشته‌های روزنامه‌نگاری، عکاسی، فیلم‌برداری و طراحی، زیر نظر«رضا دقتی» آموزش دیده‌اند.

20100122-cul-deghati3

«رضا دقتی» از سنت‌داران مکتب بزرگ عکاسی بشردوستانه نیز است. انتشار عکس‌هایش در مطبوعات معتبر جهان هم‌چون تایم، اشترن و نیوزویک، نشانگر ایمان‌اش به انسان، شجاعت و توان‌مسخ کننده‌ی عکاس خبرنگار است.

از رضا تاکنون دوازده کتاب و آلبوم منتشر شده است. وی موسس سایت آژانس خبری «وبستان» است. در سال 1382 (2003) نمایشگاهی از عکس‌های وی به نام «درد مشترک» در پارک لوگزامبورگ پاریس به نمایش گذاشته شد که با استقبالی کم‌نظیر روبه‌رو شد. از همان تاریخ «یک زمین یک خانواده» را در جهان به نمایش ‌گذاشته است.

وی در سال 1996 جایزه‌ی «امید» یونیسف را بُرد و در سال‌های پس از آن نیز جوایز مختلفی را از دانشگاه‌ها و نهادهای معتبر علمی دریافت کرده‌است.

رضا دقتی در سال 2005 نشان شوالیه‌ی ملی لیاقت را به برای خدمات‌اش در ایجاد مطبوعات آزاد، اشاعه‌ی آزادی بیان در دنیا و مبارزه برای حقوق کودکان از دولت فرانسه دریافت کرد. روز سیزدهم ماه می‌2005 ، وزارت امور خارجه‌ی فرانسه در نامه‌ای رسمی اعلام کرد که به پاس خدمات رضا دقتی، عکاس و خبرنگار ایرانی برای احیای مطبوعات آزاد، اشاعه‌ی آزادی بیان دردنیا، مبارزه برای احیای حقوق کودکان و مبارزه بر علیه استبداد، رییس جمهور این کشور او را به مقام افتخاری «شوالیه‌ی ملی لیاقت» منسوب و به دریافت نشان شوالیه‌ی ملی لیاقت مفتخر کرده‌است. مدال ملی لیاقت فرانسه بالاترین نشان این کشور است و به کسانی داده می‌‌شود که در راه اهداف انسان‌دوستانه تلاش کرده‌اند. مراسم اعطای مدال ملی لیاقت فرانسه به رضا دقتی از سوی دولت این کشور، دوم نوامبر 2005 با حضور رییس و چند تن از سناتورهای مجلس سنای فرانسه،  رسانه‌های خبری، اندیش‌مندان ایرانی، افغان و فرانسوی برگزار شد.

20100122-cul-deghati4

رضا دقتی می‌گوید: «سی سال است که من در دنیا مسافرت می‌کنم. بیش‌تر این سفرها در بخش آسیا و خاورمیانه و شمال آفریقا گذشته است، مراکش، الجزایر، لیبى، مصر و تمام خاورمیانه، قفقاز، آسیاى مرکزى، چین، روسیه و افغانستان، هند و پاکستان.

امروز خیلی‌ها متأسفانه مطرح می‌کنند که ایران خطى است در یک نقشه‌ی جغرافیایى و دور زمینى کشیده شده که کمى هم شبیه گربه است. اما آن چیزى که من مطرح می‌کنم این است که ایران فقط این نیست. من سى سال است که متأسفانه بیرون آمدم و در دنیاى دیگرى در خارج زنده‌گى می‌کنم. اما این دنیاى خارجى، درحقیقت، براى ما بر بنیادی قرار گرفته است که فرهنگ ما، یعنى فرهنگ ایران و ایرانى است و این را توانسته‌ام در این مدت در دنیا پخش کنم.

ما در مقابل این فرهنگ مسوولیت داریم، ما را این فرهنگ به این‌جا رسانده و در مقابل این فرهنگ، این کشور و آدم‌هایى که هستند مسوولیتى داریم و هرکدام از ما باید در حد توان خود کارى انجام دهیم.»

هم‌زمانی سی سال فعالیت رضا دقتی در حرفه‌ی فتوژورنالیست یا خبرنگار ـ عکاس، با صد و بیستمین سالگرد تولد موسسه و مجله‌ی معتبر و معروف نشنال جئوگرافیک (national geographic) کتاب نفیسی بوجود آورده است با نام «رضا، جنگ، صلح». نوعی قدردانی از سی سال تلاش بی‌وقفه‌ی رضا، از سوی این موسسه .سال گذشته نشنال جئوگرافیک این کتاب را به زبان انگلیسی منتشر کرد.

رضا دقتی که هنگام عکاسی از جنگ ایران و عراق، سه ترکش انفجار در دست راست خود به یادگار دارد، خود در این باره می‌گوید: «درست است که من از حیات ‏وحش و دیگر کارهای مرسوم نشنال جئوگرافک عکس نمی‌گیرم، اما آن‌ها به این نتیجه رسیدند که امروز نوع کاری که ‏من ارایه می دهم و نگاهی که من به دنیا و داستان زنده‌گی آدم‌ها دارم، بیش‌تر در کانون توجه قرار دارد. در واقع جوری ‏نگاه کردن به انسان، به عنوان موجودی در طبیعت… و دیگر این‌که سال‌ها بود که من تصمیم داشتم روی تم جنگ و صلح ‏کار کنم و عکس‌هایی که با این موضوعیت دارم را در مجموعه‌ای جداگانه به چاپ برسانم… این دو عامل باعث شدند تا ‏سر آخر این کتاب از طریق نشنال جئوگرافیک به چاپ برسد. البته این کتاب بیانگر تمام کارهای من نیست و تنها معرفی‌کننده‌ی آن دسته از عکس‌های من است که در باره‌ی این موضوع خاص گرفته شده است.

بی‌گمان این کار که خطرات زیادی هم در پی دارد را به خاطر تمایلات شخصی انجام نمی‌دهم… این همه خطر و ‏زندان و شکنجه و روبه‌رو شدن با مرگ را یقینن تنها به خاطر خوشامد شخصی متحمل نشده‌ام که برعکس، هر چه ‏بیش‌تر در این زمینه کار می‌کنم، تنفر من از جنگ بیش‌تر می‌شود. برای من هنوز جای ابهام بسیار دارد که چه‌طور انسان ‏از پس این همه سال زنده‌گی، هنوز اهداف‌اش را با توسل به توپ و تانک و زور به کرسی می‌نشاند. فکر کردن به عمق ‏این موضوع البته بسیار وحشتناک است… برای نشان دادن زشتی جنگ، باید زیبایی صلح را ‏هم به تصویر کشید. نکته دیگری هم هست و آن این‌که جنگ علاوه بر انسان‌ها، فرهنگ‌ها را نیز از بین می‌برد. من ‏قصد داشتم زیبایی آن فرهنگ‌ها را هم به تصویر بکشم. فرهنگ‌هایی که بر اثر جنگ به نابودی می‌انجامند.‏»

کتاب با مقدمه‌ای جالب و موثر نوشته‌ی «سباستین یونگر» آغاز می‌شود، مشهورترین خبرنگار ـ عکاس امریکایی و دوست صمیمی رضا که با هم در این حرفه‌ی پرخطر در بسیاری از نقاط داغ جهان در میدان‌های جنگ و پیرامون آن‌ها شرکت داشتند. پس از مقدمه‌ی سباستین یونگر، نویسنده و خبرنگار-عکاس که کتاب او پنج سال در امریکا جزو best seller ها بوده است عکس‌های برگزیده‌ی «رضا» از میان ده‌ها هزار عکسی که طی سال‌ها گرفته است آمده است.

20100122-cul-deghati1

از ایران انقلاب 57، جنگ ایران و عراق، رویدادهای زشت و زیبای افغانستان، عراق، ترکیه، جنگ و برادرکشی قره باغ، چین، سیبری تا آفریقای جنوبی و روآندا .بسیاری از عکس‌ها، لحظه‌های تاریخی را هم ثبت کردند. آیت‌اله خمینی در اتاقی سرد و خالی، درست چند روز بعد از انقلاب. پسرکی سیاه در گینه پس از سقوط دیکتاتور که عکس سکوت‌ را می‌خراشد و پسرکی افغان با نهال سبز گیاهی در دست که از هراس جنگ و امید به روشنایی صلح حکایت می‌کند.

رضا در مقدمه‌ی کتاب خود نوشته است: «من معتقدم همه‌ی تاریکی‌های جهان هم نمی‌توانند روشنی یک شمع کوچک را خاموش کنند.»

رضا دقتی سپس در باره‌‌ی دنبال کردن خط فرهنگی در عکس‌هایش می‌گوید:

«از سال‌های اولیه‌ی کودکی درشهر تبریز، یک چیز برای من جالب و مهم بود که یادم است، از همان بازار تبریز شروع می‌شد. می‌دانستم که این بازار تبریز، که تمام کودکی من در آن می‌گذشت، وقتی که از مشرق زمین صحبتی می‌شد، برای من مشرق زمین، همان بازار تبریز بود، تا این‌که بعد از انقلاب من مجبور شدم که ایران را ترک کنم.

درحقیقت تبعید جهان شدیم، از ایران آمدیم بیرون، تبعید جهان شدیم و مسافرت‌هایم را در جاهای مختلف دنیا شروع کردم. در خود ایران هم ناگفته نماند که من سفر زیاد کردم؛ آذربایجان که زادگاه خودم است، کردستان، ترکمنستان، بلوچستان، نواحی جنوب و مرکز فارس، همه‌ی ایران را من سفر کرده بودم.

درحقیقت تبعید جهان شدیم، از ایران آمدیم بیرون، تبعید جهان شدیم و مسافرت‌هایم را در جاهای مختلف دنیا شروع کردم

چیزی که همیشه برای من جالب بود در ایران، این تنوع زبان و فرهنگی بود که همه‌ی آن‌ها زیر یک چتر فرهنگی به نام فرهنگ ایرانی جمع شده بود، این برای من جالب بود.

وقتی که من از ایران بیرون آمدم و تبعید جهان شدم، یک‌دفعه دیدم که من اصلن چیزی را که در ایران دیده بودم، این فرهنگ‌ها و زبان‌ها و اقوام مختلفی که در ایران بودند ،همه زیر چتر یک فرهنگ در حقیقت ایرانی، فقط داخل این مرز جغرافیایی که ما الان اسم آن را ایران گذاشته‌ایم نیست و هر لحظه، در هر کشوری، هر چه که من بیش‌تر در منطقه‌ی آسیا و یا آفریقای شمالی یا خاورمیانه سفر می‌کردم، می‌دیدم که نمونه‌های آن فرهنگ را چه آذربایجانی، چه کُردی، چه لر، چه ترکمن، چه فارس، همه‌ی این‌ها را من دارم پیدا می‌کنم و این نمونه‌ها بود که کم کم کمک‌ام کردند که این مساله را دقیق متوجه شوم که ما یکی از غنی‌ترین و قدیمی‌ترین تاریخ‌های جهان هستیم.

این بسیار مهم است. نه به این مفهوم که بیاییم یک افتخار و غرور توخالی به آن داشته باشیم، بر عکس علت این‌که من این را مطرح کرده‌ام و نشان دادم که این فرهنگ ما از شهر«ترفان» چین شروع می‌شود، از چین که غارهایی هست که طرفداران مانی آن‌جا بودند، و نقاشی‌های آن‌ها هنوز وجود دارد،  تا مراکش و تمام خاورمیانه و آفریقای شمالی و از مصر که بگذرید، شما در همه‌ی این‌جا‌ها، نمونه‌‌‌ای از این فرهنگ را پیدا می‌کنید. این برای من دو مفهوم داشت. مهم بود مطرح کنم.

یکی این‌که سفرِ فرهنگ است، اما سفر فرهنگ هیچ وقت در یک جهت نبوده، همیشه دو جهته بوده است. یعنی همان قدری که فرهنگ ما در چین تاثیر گذاشته است، فرهنگ چین هم روی ما تاثیر گذاشته است و همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که ما یک انسان یک بُعدی نیستیم و چند بُعدی بودن ما است که مهم است که غنای فرهنگی ما را نشان می‌دهد و این غنای فرهنگی مسوولیتی را به ما می‌دهد که مهم است.»

رضا دقتی در همین گفت‌وگو به موضوع جالبی اشاره می‌کند و آن سفرش به چین و دیدار از یک قوم ایرانی بوده است. رضا می‌گوید:

«چهارده سال پیش من در یکی از سفرهای خودم در کوه‌پایه‌های هیمالیا در طرف چین یه یک گروه  بیست‌وهفت‌هزار نفره که در یازده دهکده در ارتفاع چهارهزار متری زنده‌گی می‌کنند، برخورد کردم.

البته اخبارشان را کم کم از جاهای مختلف شنیده بودم و توانستم از حکومت چین، آن موقع اجازه بگیرم که بتوانم به آن‌جا بروم، چرا که تمام آن منطقه برای خارجی‌ها بسته است و اکثر خارجی‌ها سیزده یا چهارده سال پیش، اجازه‌ی رفتن به خیلی از جاهای آن را ندارند.

باورتان نمی‌شود که اولین برخورد ما با این‌ها مثل این بود که سعدی شیرازی، حافظ یا فردوسی جلوی ما نشسته بودند. آن‌ها با همان زبان صحبت می‌کردند بسیار زیبا. فارسی که هیچ‌گونه خدشه‌ای در آن وارد نشده است، هیچ‌گونه کلمه و لغتی از چیزهایی که جدید هستند در آن نیست و دِه به دِه که ما می‌رفتیم مردم از دِه می‌آمدند.

شنیده بودند که یک ایرانی آمده است. تمام مردها و زن‌ها با دایره و دف و رقص و آواز آمده بودند به پیشواز ما و چیزی که جالب بود، این بود که آن‌ها نی‌هایی داشتند که بسیار صدای سوزناکی داشت. سوزناک‌تر از این من هیچ‌وقت نشنیده بودم.

یک آلت موسیقی بسیار کوچکی بود مثل استخوان. من پرسیدم که این نی از کجا است؟ گفتند که این نی بال عقاب است، یعنی نی را از بال عقاب می‌سازند و آن‌وقت بود که فهمیدم سوزناکی آن از چه بوده است.

وقتی که مردمی دعوت می‌‌کردند که بیایید داخل خانه ما چایی بخورید ما زیاد نمی‌توانستم بمانیم و سلامی می‌کردیم و وقتی که می‌خواستیم برویم یک جمله که یادم است و می‌خواهم بگویم تا شما ببینید که فارسی آن‌ها چه‌گونه بود.

معمولن ما مثلن یک هم‌چین چیزی می‌شنویم که می‌گویند نشد که خدمت بکنیم، یا نماندید یک چایی بخورید، آن روستایی تاجیک این دِه، نگاهی کرد به ما و گفت: «بخشش باشد، عزت یاران به جا نشد». ببینید چه‌قدر زیبا! بخشش باشد عزت یاران به جا نشد و خود همین اصلن شعر است.

20100122-cul-deghati6

من در سفرم همیشه کتاب‌های شعر و کتاب‌های مختلف همراه دارم. در آن سفر کتاب کلیله و دمنه داشتم و دیدم که مردم این همه علاقه دارند چند تا هم نوار موسیقی داشتم که مال آقای شهرام ناظری و آقای شجریان بود. چند تا موسیقی که گوش می‌کردم آن‌ها را به اضافه این کتاب موقع رفتن هدیه گذاشتم که باورتان نمی‌شود مردم اشک در چشمان‌شان جمع شده بود و می‌خواستند که به نوعی تشکر کنند به خاطر این‌که همین یک کتاب فارسی زبان را ما برای‌شان گذاشتیم.

پنجاه سال بود که این‌ها کسی را ندیده بودند که فارسی حرف بزند، برای این‌که آن منطقه از پنجاه سال پیش در اشغال چین است. در کوه‌پایه‌ها بین تبت و قزاقستان قرار گرفته است. پنجاه سال بود که این‌ها خارجی، مخصوصن فارسی زبان ندیده بودند که به این منطقه بیاید.

برای این‌که بدانید در چه حالتی زنده‌گی می‌کردند بگویم آن سالی که من رفته بودم، چهارده سال پیش، تا آن موقع آن‌ها معاملات‌شان را فقط پایاپای انجام می‌دادند. یعنی اصلن پول را نمی‌شناختند و احتیاجی نداشتند و یک جایی کاملن بسته و آخرین فارسی زبان‌های چین بودند.

علت این‌که این‌ها در ارتفاع چهارهزارمتری زنده‌گی می‌کنند نشان‌دهنده‌ی این است در یک زمان تاریخی دشت آن منطقه اشغال شده است حالا توسط شاید مغول‌ها باشد. به نظر من که این‌ها مجبور شدند بروند بالا ی چهارهزار متری زنده‌گی کنند که از مهاجمین دشت در امان بمانند.

آن چیزی که بیش‌تر از همه من را تحت تاثیر قرار داد این بود که چه‌طور آن چیزی که ما یاد گرفتیم، فرهنگی که ما داریم چه‌قدر جهانی است و هر چه بیش‌تر من سفر می‌کنم، بیش‌تر به این معتقدم که آن چیزی که مولوی، حافظ،، سعدی، شاملو، خیام و آقای اخوان ثالث و همه‌ی این‌ها گفتند و می‌گویند، این‌ها فقط برای ما نیست در حقیقت یک بُعد جهانی بسیار عظیمی دارد.

همین الان بیش‌تر از ده سال است که کتاب شعر مولوی که به انگلیسی ترجمه شده است، پُرفروش‌ترین کتاب شعر در امریکا است. آن چیزی که من دیدم این بود که چه قدر فرهنگ ما جهانی است بدون این‌که خود ما این را بدانیم.»

از کتاب‌های دیگر«رضا دقتی»، کتابی‌ست به نام «سندباد» که با عکس‌های بسیار زیبای‌اش خواننده را به سفری به سوی شرق دعوت می کند. این کتاب با قطعی بزرگ، در ردیف کتاب‌هایی قرار می‌گیرد که به اصطلاح «کتاب های زیبا» خوانده می‌شود. این کتاب صدونود صفحه‌ای، در برگیرنده‌ی صدوچهارده عکس و متنی است در هفت قسمت که توسط Pierre Gentelle ، جغرافی‌دان فرانسوی نوشته شده است. او در این متون هفت‌گانه در جلد سند باد بحری، خود را به امواج توفانی سفرهایی می‌سپارد که مسیرش با عکس‌های رضا دقتی نشانه‌گذاری شده است.

در واقع افسانه‌ی «سند باد» بر متن سفرهای «رضا دقتی» دوباره‌نویسی شده است. سفری که مسیرش از چین، هند، مغولستان، افغانستان، پاکستان، کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و ایران می‌گذرد، کشورهای آسیای مرکزی دربرمی‌گیرد و بخشی از آفریقای شمالی را نیز طی می‌کند. هم از صحرا و ریگ‌زارها می‌گوید هم از کوه‌پایه‌ها. از مردم این مناطق می‌گوید در حین کار، تجارت، سوگ و جشن و خیال. در جمع و در تنهایی. این کتاب به خواننده سرمشق سندبادگونه زیستن امروزین را می‌دهد.

20100122-cul-deghati7

کتاب بعدی که «دقتی» در همین مجموعه در دست تهیه دارد، کتابی‌ست در باره‌ی سفرهای ابراهیم خلیل، بنیان‌گذار ادیان سه‌گانه‌ی تک‌خدایی.

هم‌چنین کتاب دیگری نیز که به‌تازه‌گی از«رضا دقتی» به چاپ رسیده است،«راه‌های موازی» نام دارد که سفرنامه‌ی مصوری‌ست در باره‌ی سفری که این هنرمند عکاس با همسرش، «راشل دقتی» و پسر پانزده ساله‌اش «دل‌آزاد» انجام داده است. این سفر تحقق قولی است که رضا دقتی به پسرش داده بود. سفری دو ماهه از پکن تا پاریس که با قطار انجام شده است و مسیرش از چین، ترکستان شرقی، مغولستان، سیبری، دریای خزر، آذربایجان، ترکیه و اروپای شرقی گذشته است. عکس‌های این سفر طولانی همراه با مشاهدات «دل‌آزاد» و نوشته‌های «رضا دقتی»، محتوای کتاب «راه‌های موازی» یا Les Chemins Parallèles تشکیل می‌دهد که «راشل دقتی» آن را تصحیح و ویراستاری کرده‌است.

در بهمن ماه سال 1387 نیز نمایشگاهی از عکس‌های رضا دقتی، عکاس ایرانی مقیم فرانسه از دهم بهمن ماه در موزه‌ی یادبود جنگ جهانی دوم شهر«کن» فرانسه برپا شد. این نمایشگاه از عکس‌های کتاب «رضا، جنگ، صلح» این عکاس برگرفته شده بود، در کنار عکس‌ها، وسایل حرفه‌ای و شخصی او از سفرهای گوناگون‌اش نمایش داده شد.

آخرین نیروهای ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم در شهر«کن» از نیروهای متفقین شکست خوردند و موزه‌ی یادبودهای این جنگ، در همین شهر بنا شد. این نمایشگاه در حاشیه‌ی کنکور بین‌المللی دانش‌آموزان فرانسه زبان برای نوشتن بهترین متن دادخواهی، با موضوع حقوق‌بشر برگزار شد و رضا دقتی، رییس افتخاری هیات داوران این کنکور بود.

رضا دقتی در مورد هنر عکاسی می‌گوید: « عکاسی مانند شعر گفتن و مانند نقاشی کردن است‌. اول از هر چیزی شما باید تکنیک کار را یاد بگیرید. تکنیک را خوب یاد بگیرید که به هر حال دوربین چه‌گونه کار می‌کند و زاویه‌ی عکس چیست و نور کجا هست و تمام این موارد را یاد بگیرد.

اما این‌که بعد چه‌گونه می‌خواهی این فن و هنر را استفاده کنی و به قول معروف بگوییم حالا که الفبا را یاد گرفتی و همین‌جوری می‌خواهی شعر بنویسی، دیگر بسته‌گی به نگاه خود آدم و به آن شرایط و دنیایی که می‌بیند و حرف‌هایی که برای او مهم است و چیزهایی که می‌نویسد، دارد.

این دو مرحله‌ی جداگانه است. اول تکنیک کار را یاد گرفتن که یاد گرفتن آن چیز ساده‌ای است‌. اما بعد با آن تکنیک چه چیزی را مطرح بکنی آن دیگر به دل آدم برمی‌گردد. هم‌چنان که حافظ می‌گوید که غلام همت آن‌ام که آنی دارد.

شاعران و هنرمندان کسانی هستند که آنی دارند و می‌توانند چیزهایی را که در شرایط زنده‌گی که می‌بینند و از آن‌ها متأثر می‌شوند‌، توسط هنر خودشان به دنیا نشان بدهند.»

منبع

  • مجله اینترنتی اپیزود

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , 

۱ Comment


  1. مصطفی
    1

    عکسها چرا لود نمیشه؟!! :/