اردوان روزبه / رادیو کوچه
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
هفت سال قبل یعنی سال ۲۰۰۵ میلادی گروهی از جوانهای هرات دور هم جمع شدند و «بند مورچهها» را راه انداختند. گروهی که با سبک و سیاق راک و بلوز با ته لهجه فارسی بدخشانی و هراتی و هزاره میخواندند. تولد گروهی با سبک راک در شهر هرات خیلی به نظر من عادی نبود. جامعه بستهای که به هر روی پذیرش خیلی از رفتارها را ندارد و آنها را ناهنجاری میشمارد.
اما مورچهها آمدند. ۲۰۰۷ اولین آلبوم مورچه معرفی شد. «گزارش اقلیت» با صدای شکیب مصدق و گیتار مسعود حسنزاده به مزاق خیلیها خوش نیامد. قرار نبود در این بادی صدای اعتراضی بابش با «راک و بلوز» باز شود. راک آلترناتیوی ته مایه سنت دارد و اعتراض به جامعه بستهای که تحمل بسیاری را ندارد و سازهای غربی. ترانه «سرخط خبرها» دست گذاردن روی حرفهای نگفته افغانستان است از بمباران ناتو در «هلمند» تا حرف یک کلام بنیادگرایان و برد فرصتطلبها «ایدز، آمریکا، دموکراسی- قرن ما قرنی نازنین است- سر خط اخبار افغانستان- از برکت جهان همین است».
آن روزها «مسعود حسنزاده با گیتار لید»، «بهروز شجاعی با گیتار» و «شکیب مصدق وکال» گروه را سر و سامان دادند اما به نظر میرسد گزارش اقلیت آستانه تحملها را سنجید. شکیب مصدق مجبور به ترک افغانستان شد. گروه مدتی را به سکوت گذراند و البته کار به آن جا کشید که رییس اداره فرهنگ هرات به طور ضمنی از رسانههای محلی خواست کاری از «مورچهها» روی آنتن نرود.
مسعود حسنزاده که گیتار میزند و پس از ترک شفیق و رفتن او به آلمان کار «وکال» هم میکند میگوید: «اجازه بدهید نگویم سبک کار مورچهها همان چهار چوبهای مرسوم است. نه آلترناتیو، نه راک و بلوز. بگذارید بگویم با توجه به شرایط اجتماع امروز ما اعتراض سبک و سیاق مورچهها است.»
اعتراض، اعتراض به تبعیض، اعتراض به جامعه جنگزده و فقیر و غنی، به صلح و بنیادگرایان.
این میشود که وقتی در بازارهای هرات آهنگهای هندی و پاکستانی صدایشان از دور شنیده میشود و با چند پیسه به قول افغانها میشود فیلم «پورنو» خرید. مورچهها حتا از یافتن یک حامی برای برگزاری کنسرت در میمانند. مسعود میگوید: «وقتی کسی منافع اش ایجاب میکند با دولت و دولتیها در داد و ستد باشد حمایت از اقلیت و مورچهها کار درستی به نظر نمیآید.»
بعد از شکیب مصدق، شفیق نجفی به گروه میپیوندد او «درامز» مینوازد و این گروه شروع میکند به خواندن «از فستیوالهای فاخر تا کافههای جوانی» به قول این بچهها «همهاش تجربه است برای یافتن». مورچهها بیشتر در کابل و هرات برنامههای زنده اجرا کردهاند. به قولی «نگرانیهای امنیتی» اجازه نداده است سری به دیگر ولایات بزنند اما قرار است با کمی صبر تا بهار سری هم به شمال و مزار بزنند.
عکسهای که از این برنامهها دیدهام نشان میدهد نسل جوان افغان با حرفهایشان ارتباط برقرار کرده است. میآیند و در برنامهها همراهی میکنند. اما همین نسل هم خودش در باورپذیری برای اعتراض خود با خود فاصله دارد. مسعود حسنزاده میگوید «اختلاف نظر و دیدگاه ما در بین دو نسل خلاصه نمیشود. گاهی باید بین همین نسل امروز این شکاف را دید. فاصله است بین آدمهای این نسل. فاصله زیاد.»
مورچهها روز ۲۵ عقرب یا همان آبان ماه قرار است کنسرتی را در «سرک شورا» خانه فرهنگ افغانستان برگزار کنند. راستی از مسعود حسنزاده روزنامهنگاری که اولین بار در روزهای ظهور مجاهدین در هرات در سالهای ۷۳- ۷۴ شمسی -قریب به ۱۷ سال- یادم رفت بپرسم چرا نام گروه مورچهها است. اما خودم تصور میکنم مورچهریز هستند و شاید به چشم نمیآیند اما «همیشه» هستند. جایی که شما توقع ندارید.
به هر روی سنتشکنی فراتر از جغرافیای «مورچهها» که در هرات زاده شد و امروز صدایش را میتوان در بین دیگر فارسی زبانها هم در تاجیکستان و ایران و پاکستان هم شنید، دلیل سادهای شد که نیمهشبی گپوگفتی را با «مسعود حسنزاده» خواننده و گیتاریست این گروه به راه کنم.
آنچه در پی میشنوید حاصل همین گفتوشنود دوستانه است.
مورچهها چند سال است که کار میکنند؟
ما از سال 2005 شروع کردیم و امسال 7 سال است که فعالیت میکنیم.
از هفت سال پیش با همین گروه سه نفره کار را شروع کردید یا افراد تغییر کردند؟
ابتدا با دو نفر، من و شفیق مصدق، شروع کردیم حدودن یک سال بعد در سال 2006 در هرات یک درامر پیدا کردیم. گرچه کارش خیلی خوب نبود اما حداقل به درد چند کار کوچک زنده میخورد. اما در ضبط اولین آلبوم در سال 2007 مجبور شدیم درام را به صورت مصنوعی بسازیم و از برنامههای کامپیوتری استفاده کنیم چون درامر نداشتیم اما بقیه سازها مانند گیتار بیس را خودم زدم و بعدن سه نفر شدیم. ما فراز و فرودهای زیادی داشتیم.
از گروه سه نفره نام ببرید. مسعود حسنزاده چه مینوازد؟
من گیتار لیت میزنم و توفیق اجباری نصیب من شده که میخوانم. بهروز شجاعی گیتاربیس میزند و شفیق نجفی درامر ما است. با وجود اینکه جمعو و جورتر شدیم اما کار به خصوص برای من سختتر شده است ولی احساس راحتی میکنم.
چرا بعد از دو سال کارتان تعطیل شد؟
بعد از نشر اولین آلبوممان در سال 2007 زمانی که کسی در افغانستان از موزیک راک حرفی نمیزد و وقتی کارهای ما از طریق رسانهها و رادیوها نشر شد، عکسالعملها نیز شروع شد. در این منطقه که ما فعالیت میکردیم (ولایت هرات) وضعیت چندان خوب نبود و بنیادگراها شدیدن فعالیت میکردند و در کارکرد مقامات دولتی تاثیر داشتند. ما احساس کردیم فضا برایمان تنگ میشود. رییس اطلاعات و فرهنگ وقت به رادیوهای محلی فهمانده بود که نباید این کارها را نشر کنند و جوی علیه ما ساخته شد و باعث شد پوستم کلفتتر شده و توانستم طاقت بیاورم. شکیب مصدق، خواننده ما به خاطر کارهایش در مورچهها و همچنین کارهای انفرادیش در حوزه موسیقی، مجبور به ترک افغانستان شد. پس از آن احساس شد که موجی از موسیقی سیاه در افغانستان در حال شکلگیری است و بعد هم مخالفتها زیاد شد. شکیب در شرایط دشواری به آلمان رفت و من ماندم و حدود دو سال طول کشید تا توانستم دوستان تازه را جمع و شفیق نجفی را پیدا کنم.
من تضادی را در این قضیه احساس میکنم. شما کار موسیقی را شروع میکنید و در هرات برخی معترض میشوند اما در بازار هرات موسیقی هندی و یا ایرانی به وفور است. حتا در چند مرکز خرید بازار هرات فیلمهای پورنوگرافی نیز فروخته میشود. پس چطور این جامعه در مورد گروه موسیقی که فقط میخواند، حساسیت نشان میدهد؟
این دوگانگی در ذات ما هست و سابقه طولانی هم دارد و کسانی که برای ممنوعیت چنین چیزهایی حکم میدهند، پسران و دختران خودشان ماهواره نگاه میکنند. اما عنصر دیگری نیز باعث شد ما در این زمینه ویژه شویم. موسیقی هندی کاری به وضعیت اجتماعی افغانستان ندارد و با لحن انتقادی از انتخابات، جنگ و صلح حرف نمیزند اما کاری که ما کردیم برای اولین بار در مورد مسایل روز و اجتماعی در افغانستان از موضع انتقادی صحبت کرد. انتقاد کردن وقتی از طریق رسانه مطرح میشد قابل تحمل بود چون در قانون پیشبینی شده اما هیچ کس توقع نداشت از حوزه موسیقی اعتراض و انتقاد کند که این کار برای ارکسترها گران تمام میشد. چون در افغانستان موسیقی پدیده تفریحی بوده و کمتر برای هدف اجتماعی از آن استفاده میشده که به این دلیل ما ویژه شدیم.
شما و در واقع گروه مورچهها در افغانستان به چه چیزی اعتراض دارید؟
فکری که با آن گروه و کارهای اولیه را ساختیم، برای گروهی از نسل من بود که در زمان طالبان با تمام سختیها و فقری که داشتیم، کتاب میخواندیم و احساس کردیم در یک جامعه نابرابر سلسله مراتبی سنتزده زندگی میکنیم. این اعتراض کلی و عمومی نیست بلکه اعتراض شهروندی است و بخش عمده آن مشمول این است که چرا برای داشتن ابتداییترین چیزها باید مشکلات ببینیم؟ از مسایل اقتصادی تا ممنوعیتهای دیگر. خواستیم این موضوع را وارد موسیقی کنیم که خیلی دشوار بود.
میخواهم شرایط را با هفت سال قبل مقایسه کنم. لحن کارهای تازه ما به شدت نسبت به قبل تندتر شده است و خیلی از دوستان فکر میکردند هر چه بگذرد شور و شر جوانی ما کمتر میشود اما اینطور نشد. ما کنسرت اعتراضی دقیق داریم و به آن معتقدیم.
آیا شما احساس میکنید بین دو نسل در افغانستان فاصله و شکاف وجود دارد یا فکر میکنید نسل قبل هم به شما نزدیک میشوند؟
چون اولین گروه هستیم که این فضا را تجربه میکنیم، سعی داریم جاهای مختلف برنامه بگذاریم. از برنامه های لوکس و مدرن تا برنامههای ساده در یک کافه را تجربه میکنیم تا ببینیم مخاطبانمان چه کسانی هستند. آنچه تجربه کردیم نشان میدهد نه تنها شکاف بین دو نسل وجود دارد بلکه بین یک نسل نیز فاصله هست. یک عده از طریق محتوا ما را میشناسند و عده دیگر بیشتر به خاطر خواص سبکی طرفدار ما میشوند و از طرف دیگر عدهی زیاد دیگری نیز بیتفاوتند و حتا ترجیح میدهند نشنوند.
آهنگ مشهور ما که همه جا سفارش میدهند، آهنگ «سر خط اخبار» است که من با بریدههای خبری روزنامه میخوانم. مثلن: «پانزده تن در هلمن شدند کشته، خشکسالی در هرات تمام شد، حمله برقآسای ناتو بر جشن عروسی انجام شد، طرح مذاکره با طالبان بر سر میز رییس جمهوری، ایدز آمریکا دموکراسی قرن ما قرن نازنین است، سر خط اخبار افغانستان از برکت جهان همین است.»
ما هنوز در ارتباط برقرار کردن با خارجیها مشکل داریم و دلیلش هم مشخص هست. ما انگلیسی نمیخوانیم اما گروههای راک دیگر در افغانستان ترجیح میدهند انگلیسی بخوانند به همین دلیل بین خارجیها بیشتر شناخته میشوند. مشکل دیگر این است که ما را نمیتوانند بجا بیاورند. در دومین فستیوال راک در کابل تعداد زیادی از خارجیها آمده بودند و از چهرهشان معلوم بود که صرفن چون ما راک یا بلوز میزنیم آمدهاند و دو نفر در آخر به من گفتند که «شما استایل دهه شصت و هفتاد را در افغانستان میزنید و به تناسب سه بند دیگر خیلی قدیمی هستید. چطور فکر میکنید این کار میتواند شانس شناخته شدن داشته باشد؟»
جواب من این بود که ما این دغدغهها را نداریم و دغدغه محتوایی ما بیشتر است و ترجیح میدهیم در غالب دیگر کار کنیم. خارجیها در مورد مسایل فرهنگی هنری در افغانستان تشویق کننده دارند و فکر میکنند در کشوری که جنگ است خوب است که چنین چیزهایی وجود داشته باشد.
به نظرت این تهاجم فرهنگی نیست؟
هرگز من فکر نمیکنم. اول باید فرهنگ را مشخص کنیم تا بتوانیم تشخیص دهیم به چه تجاوز یا تهاجم میکنند. وقتی در کشور چند فرهنگی زندگی میکنیم و قوانین مدنی آن، طوری طراحی شده که بدون هیچ مانعی اجازه میدهد همه چیز وارد شود، مسئله تهاجم فرهنگی کاملن از ریشه منتفی است.
چند روز پیش در هرات تابلوی مغازههایی که کلمات نامانوس مانند گالری روی آن بود به دلیل تهاجم فرهنگی جمع شدند.
متاسفانه آنها برنامههای انحرافی دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد است که میخواهند کمکاری و نادانی خودشان در حوزه فرهنگ را با چیزهای دیگر و برنامههای سرگرم کننده بپوشانند. سوال من از آقایان این است، شمایی که تابلوی مغازه را در هرات پایین آوردید چرا تعداد زیادی از بانکهایی که کاملن نام انگلیسی دارند را نبستید؟ تعداد زیادی از ادارات دولتی که کلمات بیگانه استفاده میکنند را چرا تصحیح نکردید؟ آیا جایگزین دارید؟ آیا صلاحیت ادبی این کار را دارید؟
در افغانستان به جز در موارد خاص، از جانب دولت یکسری کلمات تبدیل به تابو شدهاند. استفاده از کلمه «دانشگاه» که تبدیل به جنجال سیاسی شد یکی از آن موارد بود. بخشهایی از دولت که قومگرا هستند حساسیت نشان دادند. در این کشور با توجه به وضعیت ما فرصت پرداختن به این مسایل وجود ندارد.
شما دری و پشتو میخوانید یا از زبان دیگری نیز در کارتان استفاده میکنید؟
مسئله زبان در کار ما پیچیدگی خاصی داشت. ما لهجه هراتی داریم و تلاش من این بوده که در شعرهایم لهجه کابلی را بیشتر در نظر بگیرم اما گوشههایی از لهجه هراتی در کارمان هست. و تلاش داریم در خواندن لهجههای مختلف افغانستان را بازسازی کنیم مثلن در دو آهنگمان لهجه پنجشیر و لهجه مردم هزاره را به کار میبریم. ما عمدن لهجههای زبان دری را استفاده میکنیم.
در افغانستان تعدادی ازبکی و تعدادی پشتو صحبت میکنند. آیا مخاطبان شما فقط آنهایی هستند که دری میدانند؟
دری لهجه معیار است و در مناطق پشتونشین هم دری میدانند. در قندهار و وجلالآباد تقریبن همه میتوانند دری صحبت کنند و کارهای ما برایشان قابل فهم است. همچنین طیفی از مخاطبان فارسی زبان ما در ایران هستند و از ایرانیها فیدبکهای خوبی داریم. بیشتر از افغانها، ما در بین ایرانیها شناخته شدیم و این برایم عجیب بود. این نشان میدهد فهمیدن لهجه در کارهای ما خیلی دشوار نبوده است.
اجراهای شما در هرات و کابل بوده یا جاهای دیگر نیز برنامه داشتید؟
تا الان در هرات و کابل بوده اما به زودی در مزار برنامه داریم و منتظریم ببینیم امکانات این کار در کدام استان فراهم میشود چون در اکثر استانها وضعیت امنیتی خوب نیست. وقتی میخواهید کار اعتراضی ارایه دهید طبیعی است که هیچ اسپانسری پیدا نمیشود که زمینه این کار را مهیا کند.
یعنی وقتی صحبت از اعتراض میشود دیگران میترسند و وارد بازی نمیشوند؟
تقریبن. بنگاههایی که میتوانند ساپورت کنند تحت نظارت سیستمی هستند که بر افغانستان مسلطند و نمیتوانند از جریانی حمایت کنند که برایشان گران تمام شود. سیستم افغانستان ملغمهای از مناسبات تولیدی، سیاسی، اقتصادی است و شرکتهای تجاری که میتوانند اسپانسر شوند ترجیح میدهند از این فضا دور شوند تا بیشتر بهرهبرداری کنند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
Billyscago
wh0cd3316247 celebrex online