مهشب تاجیک / رادیو کوچه
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«محمود جعفری دولتآبادی، دادستان تهران دستور داده است کلیهی ملاقاتهای حضوری بند زنان زندان اوین تا اطلاع بعدی قطع شود.» کلمه در مطلبی چنین نوشت که بهنظر میرسد این تصمیم دادستان تهران بهخاطر بیانیهای بوده است که زندانیان سیاسی زن چند روز پیش در رابطه با مرگ ستار بهشتی، وبلاگنویس زندانی، منتشر کردند. از گفتهها و نوشتهها چنین برمیآید که این تصمیم برای تنبیه زندانیان و خانوادههای آنان گرفته شده است. این تنبیه بهدلیل صدور این بیانه بهوسیلهی هفت زندانی سیاسی زن در واکنش به مرگ ستار بهشتی در نظر گرفته شده است. این هفت نفر در بیانیهی خود به خانوادهی ستار بهشتی تسلیت گفتند و خواهان رسیدگی قانون به موضوع مرگ او شدند و همچنین تقاضای مجازات و معرفی عاملان مرگ ستار از مهمترین موارد مورد ذکر در این بیانیه بود.
آنها در بخشی از بیانیهی خود چنین نوشتند که «برخوردها با زندانیان بند ۳۵۰ نشاندهندهی فقدان تفکر، عزم و برنامهی نظاممند و ریشهای برای مقابله با عوامل وقوع این جنایت است و ما را دربارهی وضعیت سایر زندانیان و از جمله همبندیمان نسرین ستوده نگران میکند.» نگرانی ایشان پیرامون زندانیانی چون نسرین ستوده بیدلیل نیست چراکه در هفتهی پیش هم تنی چند از زنان زندانی بهخاطر آنچه رفتار همراه با آزار جنسی از سوی زندانبانان و بازجویان خود خوانده بودند، دست به اعتصاب غذا زده بودند. اگرچه هیچگاه بر فرد ثالث ماجرا عیان نشد که آزار جنسی دقیقن مصداق کدام رفتار بوده است، ولی واقعیت امر نشان میدهد که چنان رفتار زشت و زننده بوده که زنان سیاسی را بر آن داشته است تا با وجود حضور تابوها در زیست جنسی جامعه، این موضوع را هرچند گنگ و در پرده علنی کنند.
گزارشهای مکرری از انتقال زندانیان سیاسی به بندهای مجرمان خطرناک در دست است. تنبیهها بهمنظور خاموش کردن اعتراض زندانیان عصیانگر به همینجا و به اعمال قدرتهای علنی ختم نمیشود. در همین دههی اخیر نه حتا در دههی شصت، خبرهایی از رفتارهای تنبیهی جدیتر وجود دارد. حتا اگر برخی از رفتارها تنبیهی هم تلقی نشوند فقط بروز آنها نشان از نقض تمام و کمال حقوق حداقلی یک انسان دارد. برای نمونه میتوان به زندان ورامین یا همان سولهی ورامین اشاره کرد که زنان بسیاری در بدترین شرایط روزگار میگذرانند در حالیکه اطلاعات کاملی از ایشان در دسترس نیست و اینها تنها خبرهای در دست از زندانها، بندهای مخوف و بازداشتگاههای شناختهشده است و البته تنها خبرها و گمانهزنیهایی که از افراد شناختهشدهتر به گوش میرسد. اگر زندانیهای سیاسی کمتر شناختهشده یا کمتر مقبول عام را به آنها اضافه کنیم، بعد هم برویم سراغ زندانیهای مالی و جرایم سنگین و دست آخر هم اگر نوبت به بازداشتیهای ناموسی برسد و خدا میداند در این شمار چهکسی به چه گناه دیگری باز هم در بند باشد، چند مسئلهی مهم در این میان به چشم میخورند.
مسئلهی نخست در رابطه با گونههای تنبیهی است که نهاد قدرت برای زندانیان در نظر میگیرد و مهمتر از آن رفتارهایی است که منجر به تنبیه میشود. زنان بهخاطر نوشتن یک بیانیه برای طلب دادخواهی از یک وبلاگنویس مورد شکنجه واقعشده تنبیه میشوند آن هم توسط شخص دادستان تهران و مهمتر از آن، ایشان تنبیه میشوند پس از آنکه در نهایت زنان زندانی به اعتصاب غذای خود پایان میدهند و بهنوعی و تا حدودی به خواستههایی هرچند اندک میرسند. آنها برای مسئلهای اعتصاب غذا کردهاند که مسکوت گذاشتن آن برای جمهوری اسلامی صرفهی بیشتری دارد تا به راه انداختن جنجال و تکذیب یا هر چیز دیگری که منجر به پراکنده شدنش شود. پس اگر خاموشی صورت گرفت، جای دیگری باید تلافی آن را در آورد. دقت کنید که زنان از چه محروم میشوند و تقاضای چه چیزی را دارند، آنها مورد چه نوع آزاری در کدام مکان قرار میگیرند و دست به چه عملی میزنند و دقت کنید که اینها کدام زنان گرفتارشده در زندان هستند و از کدام زندان صدایشان به گوش ما میرسد یعنی اینکه هنوز صدایشان به گوش ما میرسد یعنی اینکه اگر صدایی از ورامین و اهواز و شیراز و اصفهان نمیرسد معنیاش این نیست که صدایی نیست یعنی اینکه حال ما بد است چنانچه ترکیب زنان امضاکنندهی این نامه نشان میدهد روزگار از آنچه تصور میکنیم وخیمتر است چراکه ترس برادر مرگ است آنچنانکه سایهی خود را هم هراسناک بیابی و در دخمه حبس کنی.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»