اردوان طاهری/ رادیو کوچه
انتشار نامه عزتالهسحابی خطاب به ایرانیان خارج از کشور و تذکرات وی برای جلوگیری از رادیکالیزه شدن و به سوی خشونت رفتن اعتراضات مردم، واکنشهای متفاوتی را در داخل و خارج از ایران در پی داشت. او با اشاره به این که «افراد و جناحهای تندرو در حاکمیت اکنون خود طالب خشونتآمیز شدن اعتراضات هستند تا راحتتر بتوانند آن را سرکوب کنند»، «شبیهسازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب» را اسباب «تحلیلهای تند و اغراقآمیز و احساسی» و در نتیجه، اعمال بیپشتوانه و بینتیجه میداند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
یکی از کسانی که با قلمی نه چندان متعارف نسبت به این نامه و اندیشه اصلاحطلبانه آن موضع گرفته، «دکترحمیددباشی» استاد دانشگاه کلمبیا است. «دکتردباشی» با درگیرکردن خواننده تحلیل خود (یکم بهمن 1388، رادیو کوچه) با یک متن پیچیده و تبیین برخی از مفاهیم انتزاعی غیرضروری، گویی کوشش دارد که مخاطب خود را مرعوب دانش خود کند تا این که یک تحلیل منطقی ارایه دهد.
«دکتردباشی»، مخاطب قرار دادن ایرانیان خارج از کشور توسط «مهندسسحابی» را به قایل شدن تضاد میان ایرانیان داخل و خارج تفسیر میکند و مینویسد: «آیا این تضاد مفروض بین «درون و برون وطن» هنوز هم محلی از اعراب دارد؟» و در توضیحاتی که در ادامه آورده است گویی منابع مشترک خبری ایرانیان داخل و خارج را دلیلی بر عدم «تضاد» آورده است. این تعبیر آقای «دباشی» نادرست است؛ چرا که وقتی ایرانیان خارح از کشور را با همهی جوانب متفاوتی که نسبت به ایرانیان داخل کشور دارند، متمایز میکنیم، به معنای متضاد انگاشتن آنها نیست. جناب دکتر به یقین بهتر از ما میدانند که «تمایز» با «تضاد» از دید اهل اندیشه یکسان نیست. و این که ایشان در این دام افتاده و امر بر او مشتبه شده و بر این اساس، خوانندهی خود را به این دام یکسانانگاری فرا میخواند، از جملات پسین او آشکار است، تا جایی که درگیر تعریف «بتوارگی» و آوردن نمونههایی از تاریخ ادیان! میشود.
«آرشحسینیپژوه»، وبلاگنویس مقیم ترکیه در اینباره میگوید: «در این متن بارها خطاب به مردم ایران صحبت شده، در حالی که نوع نگارش متن به این صورت نیست که مردم بتوانند از آن استفاده و برداشت کنند.»
آنچه مسلم است و در فرازهای متعدد این متن خوانده میشود، لحن عصبی و ادبیات به دور از جایگاه دانشگاهی «حمیددباشی» است که او را از یک دلسوز ایران و ناظر بیطرف رویدادهای ایران، به یک روشنفکر عصبانی و شاید وابسته به یک گروه خاص سیاسی تنزل میدهد
آنچه مسلم است و در فرازهای متعدد این متن خوانده میشود، لحن عصبی و ادبیات به دور از جایگاه دانشگاهی «حمیددباشی» است که او را از یک دلسوز ایران و ناظر بیطرف رویدادهای ایران، به یک روشنفکر عصبانی و شاید وابسته به یک گروه خاص سیاسی تنزل میدهد. استاد مطالعات ایران و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیای نیویورک در جایی از نوشته خود آورده است: «باید از سد روشنفکران گذشت تا صف اول شهروندان را خیر مقدم گفت. باید استعاره «خاک ایران» به اصالت «رای مردم ایران» استحاله کند تا ما «میهن» خود را بهصورت یک «جمهوری» پس بگیریم.»
من نمیدانم که دکتر دباشی بر چه اساسی « اصالت رای مردم ایران» را در تضاد با اصالت «خاک ایران» میداند؟ و آنچنان غریبانه از آن به عنوان «استعاره خاک ایران» یاد میکند. آیا به واقع نظر داشتن به آفاق «جمهوری»، مستحیل شدن در ناکجاآباد روشنفکرانی چون ایشان است؟! هر چند که وی خود در جملاتی متناقض با اصل وجودی نوشتار خود آورده که «باید از سد روشنفکران گذشت»! «حمیددباشی» در فراز پایانی نوشتار خود آورده است: «ایران فردای ما به روشنفکران کلیباف و کلانگوی و نظریهپرداز و جملگی غریق دریای توفانی تجارید ذهن انتزاعی خود (در فنجان وجود خویش البته) احتیاج ندارد.»
«آرشحسینیپژوه»، نویسنده نامه حمایت از پیام «عزتالهسحابی» خطاب به ایرانیان خارج از کشور در تحلیل این نظریات یک طرفه و تند «دکتردباشی» میگوید: «خود آقای دباشی هم در همین چهارچوب گنجانده میشوند. من متوجه این منظور نمیشوم که چگونه میتوانیم بدون داشتن روشنفکر کلیباف – به قول ایشان – به صندوق رأی برسیم و به سمت دمکراسی حرکت کنیم. من اینگونه فکر میکنم که اگر آقای دباشی به این جمله اعتقاد دارند، خود در همین جمله خلاصه میشوند و طبق همین نظر نیازی به وجود ایشان هم در جنبش نیست.»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»