افسانه هژبری / رادیو کوچه
afsaneh@koochehmail.com
با درود به یاران افسانهخانه در «رادیو کوچه». امروز، بهجای آشپزی کردن یا خیابانگردی و کافهیابی، قصد دارم از همین کنج دنج با شما قصه کتابی را در میان بگذارم که خود مجموعهایست از قصهها. نه قصههای رایج غصهها، که قصههای شور و شیرین و ترش و تلخ غذا. غذاهایی چنان سنگین از بار خاطره که طعم و بوی آنها از پشت دههها هنوز مشام را مینوازد و خاطر را بر میانگیزد. با من بمانید!
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
تابستان سال گذشته، بهدنبال تلاشی پنج ساله، کتابی منتشر کردم با عنوان «یک جرعه، یک لقمه: خاطرات غذا و بزرگ شدن در شیراز» این کتاب که بصورت الکترونیکی یا «ایبوک» منتشر شده و در سایت مخصوص خود بهفروش میرسد، به زبان انگلیسی نگاشته شده با عنوان اصلی
A Sip, A Bite, A Mouthful: A Memoir of Food and Growing up in Shiraz
به من فرصت داده شده که این کتاب را به شنوندههای «رادیو کوچه» معرفی کنم، و خبری را که در مورد آن دارم به شما عزیزان بدهم. با معرفی موضوع کتاب آغاز میکنم. «یک جرعه، یک لقمه» در درجه اول نگاهی است به خاطرات دوران کودکی و جوانی من طی دهههای ۱۳۴۰-۱۳۶۰ در شیراز از دریچهای بنام غذا و آشپزی. میتوان گفت این کتاب حاوی آن بخش از خاطرات دوران جوانی من است که بهنحوی به آشپزی و غذا و پذیرایی و مهماننوازی مربوط میشود، در حالیکه نیم نگاهی دارد به جریانات اجتماعیسیاسی آن دوره (از جمله توسعه اقتصادی دهه ۵۰، انقلاب، جنگ و مهاجرت) که باز بهنحوی به این جریان ناگزیر و مستمر و غالبن لذت بخش یعنی غذا و تهیه و مصرف آن مربوط است.
خوابیدنهای روی پشتبام بدور از وحشت سوسک پرنده، دنیای دورهگردها و ننه شیری و آبحوضی و کلاملاهو و خرکی هندوانه فروش. قشقاییهای مهاجر، کشک خوردنهای دزدکی سر کلاس، لذت شلغم داغ در زمستان جلو سینما پارامونت، همراه با وحشت از آزارهای همیشه جاری و رایج خیابانی. دبیرستان مهرآیین، پارتیهای مختلط، شیطنت های معصومانه. درس خواندن در پیاده رو، باغ صفای شیراز و سرو نازهای بی قرار در باد و عرقیات مدهوش کننده. غروبهای نیلی شیراز، آخ، غروبهای نیلی شیراز.
بهار بیبقای آزادی، جنگ و آژیر و جنگزدههای خوزستانی. بازار سبزیفروشها، کوپن و سختی و قحطی. صف مرغ، خفت تن دادن به روسری بجای تو سری. پراکندگی، ترک وطن، خلوت شدن خانه ها. فصل سیر کردن شکم از سر اجبار، بی شور و ذوق.
با رسیدن دهه هفتاد، بخش عمدهای از کتاب به مهاجرت اختصاص پیدا میکند ، کوچ ارزشها و عادتها به دنیای غرب، واقعیت زیستن بدور از ریشهها و استمرار خاطرات و تداوم فرهنگها از طریق غذا و پخت و پز. و بسیاری جنبه ها و موضوعات دیگر که در اینجا مجالی برای پرداختن به همه آنها نیست.
دبیرستان مهرآیین، پارتیهای مختلط، شیطنت های معصومانه. درس خواندن در پیاده رو، باغ صفای شیراز و سرو نازهای بی قرار در باد و عرقیات مدهوش کننده. غروبهای نیلی شیراز، آخ، غروبهای نیلی شیراز
طی چند ماهی که از انتشار کتاب گذشته، بارها از من پرسیده شده «چرا غذا؟ چرا نقل خاطرات از طریق آشپزی؟» پاسخ این است که این نوع نگارش یعنی «کالینری مموار» وسیله بسیار قوی و موثری برای شناساندن فرهنگ بی غل و غش یک ملت است و بطور گستردهای توسط نویسندههای دیگر تبار به زبان انگلیسی بهکار گرفته شده. چنین نوع نگارشی اما درباره ایران به زبان انگلیسی تقریبا موجود نیست، یا اگر هست بسیار اندک است. بنظر من، با توجه به نقش بسیار مهم و مرکزی غذا و پذیریی در فرهنگ ما، جا دارد که به این نوع نگارش بیشتر پرداخته شود. دلیل دیگر من برای انتخاب غذا جهت نقل خاطرات شاید سادهتر است:
به گذشته که نگاه میکنم هر گفت و گوی پر رنگ، هر لحظه برجسته، و هر خاطره و حکایت شیرین یا تلخی که هنوز به روشنی میبینم یا دور سفره ست یا حول عنصری از غذا. مثل شبی که دزد به تله افتاد، مادر براش سینی کتلت و سبزی فرستاد در راهرو چون بیچاره عطر کتلت خورده بود به دماغش. مثل آن سفر به چالوس که گذر از کنار شالیزار بوی کته را در خاطر هر جاده سبزی در زندگی من گره زد، مثل جدال بی انتهای ساکنین شمال و جنوب ایران بر سر برتری ماهی هاشان، مثل آرزوی کله پاچه در آن مهمونی شب سال نو در مونترال. مثالها بیشمارند، و سر ریز از این کتاب ۲۰۰ صفحهای .
درآغاز برنامه امروز گفتم، علاوه بر معرفی این کتاب، خبری هم در این مورد برای شما دارم. کتاب یک جرعه یک لقمه، اگرچه به زبان انگلیسی نوشته شده (هر چند نه لزومن برای مخاطب غیر ایرانی)، با استقبال زیادی از سوی هموطنان فارسی زبان روبرو شد. پیشنهاد ترجمه این کتاب از سوی چند مترجم حرفهای بدستم رسید و دوستان زیادی نیز توصیه کردند این کتاب را شخصن به فارسی ترجمه یا بازنویسی کنم. از سویی دیگر، همانطور که اشاره شد این کتاب تنها بصورت «ایبوک» موجود است و در نتیجه به دلیل تحریم های اقتصادی خرید آنلاین آن در ایران، حتا برای دوستانی که به زبان انگلیسی آشنایی دارند به آسانی ممکن نیست.
کلام کوتاه، جا خوش کردن در افسانهخانه «رادیو کوچه»، مرا بر آن داشت که دست به بازنویسی بخشهای برگزیده ای از این کتاب به فارسی و انتشار آنها در این صفحه بزنم. از هفته آینده، بخشهایی از این کتاب را بصورت پراکنده با شما به اشتراک خواهم گذاشت به این امید که مورد توجه و علاقهتان واقع شود. بگذارید بگویم با این یقین که سخن کز دل بر آید، لا جرم بر دل نشیند.
…………………………………
برنامههای پیشین افسانهخانه را اینجا بخوانید و بشنوید
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
CharlesMah
wh0cd572782 zovirax azithromycin purchase synthroid