آسا مرادیان / رادیو کوچه
لاغراندام است و تهریشی هم به صورت دارد. موقع صحبت با گردنبد عقیقش بازی میکند. مجلهای را ورق زنان زیر و رو میکند. مجله، عکسی از کاندیداهای مرد همجنسگرای بلژیک را چاپ کرده که قرار است شایسته ترینشان به زودی انتخاب شود. به عکس که میرسد، مکثی میکند و سری تکان میدهد. با افسوس میگوید: « نگاه کن.. تا کجا رفتهاند…»
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
همجنسگرایی در ایران جرمی است که درصورت اثبات، برای مردان حکم اعدام صادر میشود. همین علتی شده تا در سال های گذشته بسیاری از دگرباشان سختی مهاجرت و پناهنگی را به جان خریده و راهی کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا شوند تا به گفته یکی مثل سینا، همه جوره حق زندگی داشته باشند.
به گفته مدیر سازمان دگرباشان ایران، بعد از ترکیه، انگلستان، سوئد، مالزی و آلمان مقاصد بعدی دگرباشان برای رسیدگی به درخواست مهاجرتشان است.
سایت اینترنتی این سازمان در مقدمهی پناهندگان دگرباش اینطور نوشته: « اگر گی، لزبین، بایسکسوال و ترانسکسوال هستید و در ایران زندگی میکنید و به دلیل گرایش جنسی و هویت جنسیتی خود امنیت روانی و جانی ندارید و تصمیم به فرار از وضعیت موجود زندگی خود گرفتهاید، میتوانید از کشور خود خارج شوید و در کشور دیگری درخواست پناهندگی کنید.» سازمان دگرباشان ایرانی به عنوان تشکلی فعال در حمابت از دگرباشان در بخشی از فعالیتش، پروندههای مهاجرین خود را مستقیم و یا غیر مستقیم بررسی میکند.
”گی بار”
چیدمان کافه مثل تمام کافه های دیگر است، صندلیهای بلند، انواع نوشیدنیهایی که سرو میشود. تاریک، همراه با نوری مبهم و صدای موزیکی که همه جا را پر کرده. مردی پشت میز روزنامهای را ورق میزند و بقیه هم مشغول گپ و گفت خودشان. تنها تفاوتش با جاهای دیگر این است که، اینجا « گی بار» ی است که سینا میتواند گاهی بیاید، با خیال راحت بشیند و با دوستی گپی بزند؛ بدون ترس و واهمهای که همیشه در ایران با او بوده و گاهی هم اینجا سایه اش روی سر سنگینی میکند.
بیش از 100 دگرباش ایرانی، چشم انتطار، روزهایشان را شب و شب هایشان را صبح میکنند. یکی از همجنسگرایان در وبلاگش شرایط را اینطور توصیف میکند:« روزها برایم مثل شبهای دنبالهداری میماند که تمامی ندارند
اگر سینا به عنوان یک پناهندهی همجنسگرا از تمام فیلترها و سختیها گذشته، اما خیلی هایشان در قدم اول گیر کردهاند.
قدم اول برای بسیاری، رفتن به ترکیه است. براساس گزارش دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر، ترکیه بالاترین آمار خشونت نسبت به دگرباشان را در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی دارد، چون قوانینش از خشونت، سوء استفاده و تبعیض قانونی نسبت به این افراد حمایت نمیکند. با این وجود بازهم گزینهی برتر است. تنهایی، دور از خانواده و نداشتن پشتوانهی مالی، ماهها انتظار و سرگردانی عواملی است که شاید سختیها را دوچندان کند. در این بین، خبرهای خوب و بد هم همزمان میرسند. یکی مثل سعید موفق میشود پناهندگی کشور آلمان را بگیرد و برای آیندهاش برنامه ریزی و تحصیل کند. یکی هم مثل مرجان داستان غم انگیز زندگیاش در فضای مجازی دست به دست میچرخد. مرجان تراجنس گرایی که در اواخر فروردین ماه سال جاری به دلیل عفونت ریوی و عدم دسترسی به بهداشت و درمان مناسب، جان خود را از دست داد.
همین حالا بیش از 100 دگرباش ایرانی، “با چشم انتطاری”، روزهایشان را شب و شب هایشان را صبح میکنند. یکی از همجنسگرایان در وبلاگش شرایط را اینطور توصیف میکند:« روزها برایم مثل شبهای دنبالهداری میماند که تمامی ندارند.»
سینا اما این تجربههای سخت را نداشته. هیچکس و حتی مادرش هم فکر نمیکرد سفر کوتاه مدت فرزندش به اروپا، تبدیل به اقامت همیشگیاش در دیار غربت بشود.
طبق آماری غیررسمی جمعیت دگرباشان نسبت به جمعیت کل ایران چیزی حدود 200 هزار نفر برآورد میشود. اما اینکه چه تعداد از آنها مجبور به ترک وطن شدند را نمیشود تخمین زد.
سینا میگوید:« خسته بودم از اینکه همیشه حقم را میخوردند و آبی هم رویش. در محیط کار که همیشه پولم خورده میشد. با اینکه درخانوادهی سطح بالایی بودم اما از ترس حرف مردم و برچسبهایی که میزدند مرا تحت فشار میگذاشتند و کنترل میکردند…» و یا همجنسگرای دیگری که دوست ندارد اسمش نوشته بشود، آزروزهایی دلهره آوری می گوید که مادرش با تغییر ظاهر و چادری روی سر، همه جا او را دنبال می کرده تا مبادا اشتباهی از او سر بزند.
اما این اتفاقها فقط مختص به دایرهی خانواده نیست، بیرون از آن، یعنی جامعه و افرادش را هم شامل میشود. سینا از خاطرهای حرف میزند که تنفر و ترس در آن موج میزند. از شبی که دو مرد موتورسوار و به ظاهر بسیجی، در یکی از خیابانهای مرکزی تهران به ماشینشان دستور ایست میدهند. میگوید: «دوستم را جایی بردند که نفهمیدیم کجاست و بهاش تجاوز کردند.»
تمسخر، بی اعتنایی، طرد شدن، خشونت و سوء استفاده… واکنشهای غالبی است که یک همجنسگرا احتمال برخورد با آن را زیاد دارد. حمید هم از شرایط ایران فرار کرده و حالادر سوئد زندگی می کند. این همجنسگرای 32 ساله میگوید:« من تو این کشور آزاد هم خودم را سانسور می کنم. تعداد دوستانم محدودند، چون هنوز خانوادهام نمیخواهند واقعیت مرا قبول کنند.» «صبر و تحمل» چیزی است که او از آن حرف میزند و فعلن به جان میخرد تا شاید در آینده شرایط برایش بهتر بشود.
”تغییر جنسیت راهی برای فرار”
«تغییر جنسیت» تنها راه دگرباشان برای زندگی در جامعه ایرانی است. «بابک» تراجنسی ای که بعد از عمل اسم «ترانه» را برای خود انتخاب کرده، از تغییری میگوید که برای برخیها نتیجهاش خودکشی است. در این موارد به این افراد به چشم بیمار نگاه میکنند که در صورت انجام عمل جراحی، پیامدهای بدی در انتظار شان خواهد بود، پشیمانی و بعد هم خودکشی. چون راه برگشتی وجود ندارد.
ایران در ردیف کشورهایی است که موضع سرسخت خود را باردیگر در پاسخ به گزارش اخیر احمد شهید (گزارشگر ویژه سازمان ملل) تاکید کرده. جواد لاریجانی (نماینده ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه) طی جوابیهای گفته: «در نظام ما از نظر اجتماعی همجنسگرایی یک مرض و بیماری است و راهش هم معالجه فرد بیمار است. ما کتک زدن و آزار و اذیت همجنسگرایان را درست نمیدانیم, اما غربیها آن را یک شکلی معرفی کردهاند و به اجبار میگویند که ما هم آن را بپذیریم. ایران یک دموکراسی سرپا و بر اساس نظام اسلامی است و همین ناراحتی غربیها را به همراه دارد. حقوق بشر بهانه است و پشت پرده این مباحث , دشمنی با اسلام است و دشمنی با دموکراسیای است که در ایران حاکم است.»
اما برخلاف ایران در کشورهای دیگر، هر روز اتفاق جدیدی درحمایت از دگرباشان جنسی میافتد. سال 2012 سالی پر از موفقیت برای جنبشهای دگرباشان بود. ازدواج همجنسگرایان در اروپا و آمریکا به عنوان موضوع سیاسی روز، توانست حامیان زیادی بین سیاستمداران و شهروندان پیدا کند. روز به روز هم به لیست کشورهایی چون هلند و بلژیک که حمایت و ازدواج همجنسگرایان را از چند سال گذشته قانونی اعلام کردهاند، اضافه می شود.
”حمایتهایی که سینا تجربه اش کرده و حسرت بودنش را در وطن میکشد”
او می گوید: « ببین دنیا به کجا می رود که ما باید در کشورمان نگران اعدام فلان دگرباش ایرانی در شهرستان باشیم.»
حرف از چیزی میزند که تا قبل از این به عقلش هم خطور نمیکرده. موضوعی که دوست پسرش مطرح و سینا هم رد کرده. حرف از فرزندخواندگی بچهای بوده. میگوید: «وقتی به این موضوع فکر میکنم، تعجب میکنم و گاهی برام عجیب می شه. این حق زندگی برای امثال من است که در ایران حرفش هم جرم بزرگی است.»
یکی از کسانی که در ایران از همجنسگرایان نوشت و قربانی این جرم شد، « سیامک قادری» است. او این روزها متهم به «فعل حرام»، دارد روزهای حبسش را در زندان میگذراند. روزنامه نگار زندانیای که در مرداد سال 1389 در منزلش بازداشت و به نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی و توهین به رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه متهم شد.
”ماندن یا رفتن”
پرویز این روزها ذهنش فقط درگیر مقایسههایی است که میکند. به گفته خودش مقایسه رها بودنش در اینجا و نبودنش در ایران تمام نمیشود، که نمیشود. وسط سرش کم مو است و موهای کنار گوشش جو-گندمی. 17 سال پیش مسیحی شده و حالا یک همجنس گرای مسیحی است. او که چند روزی را برای دیدن دوستان قدیمیاش به اروپا آمده، میگوید:«این طبیعت من است. دینها هرچه میخواهند بگویند.»
دوستانش حالا هرکدام در گوشه ای از دنیا پناهنده شدهاند و خواب برگشت به ایران را هم نمیبینند و قصد دارند تا دوستشان را هم به ندیدن این خواب دچار کنند. اما پرویز هنوز دو به شک است. با حالتی مبهم سرش را تکان میدهد و میگوید:« خیلی به مهاجرت فکر میکنم، اما تنها نمیتونم. حتمن باید همراهی داشته باشم. تحمل تنهایی ندارم.» جملهاش که تمام میشود، صورتش را به سمت پنجره میگیرد. خودش هم هنوز نمیداند بماند و پناهنده بشود یا برگردد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»