رادیوکوچه
«جرج اوباما»، برادر ناتنی «باراک اوباما» در کتابی جدید که نام آن را« homeland»، (سرزمین مادری) گذاشته است هرچند برادرش را در رهبری ثروتمندترین مردم جهان ستایش میکند ولی در مقدمهاش مینویسد: «من میخواهم با الهام از برادرم رهبری فقیرترین مردم روی کره زمین را به دست بگیرم و این هدف از نظر مادی کوچکتر باشد ولی وقتی وطن آباد شود، آزادی میآید. ولی این سوال را باید پرسید که برادرم میتواند در محلههای حومه شهر نایروبی میان گل و لای خیابانهای آسفالت نشده زندگی کند؟»
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در بهار سال 2006 جرج اوباما برادر ناتنی خود را که حالا باید او را سناتور اوباما صدا کند بعد از ملاقات در 5 سالگی برای دومین بار ملاقات میکند. پدر مشترک برادران اوباما در زمان شش ماهگی جرج از دنیا میرود و مادر جرج با یکی از امدادگران فرانسوی که در کنیا کار میکند ازدواج میکند و جرج تحت سرپرستی مادر و ناپدری در حومه شهر نایروبی بزرگ میشود. او که حالا در سن 15 سالگی در مدرسه، یک ستاره ورزشی شناخته شده است با جدایی مادر از ناپدری از وجود پدری که نداشت بیبهره میشود و همین حادثه وی را به راههای انحرافی میکشاند که در نهایت بخشی از زندگی خود را در زندان سپری میکند.
جرج در نقش یک معتاد و عضو باندهای قاچاق مواد مخدر به زندان میافتد ولی وقتی آزاد میشود شخصیت کاملن متفاوتی پیدا کرده و بعد از ملاقات برادر بزرگتر خود در آمریکا روحیه جدیدی پیدا میکند و علی رغم پیشنهاد برادر به کشورش باز میگردد تا برای تغییر و بهبود زندگی هموطنان زاغهنشین خود تلاش کند و همه این ها در حالی اتفاق میافتد که او میتواند در کنار برادرش ـ رییس جمهوری امریکا ـ زندگی راحتی داشته باشد.
جرج اوباما در این کتاب 320 صفحهای که از سوی انتشارات «سیلز رنک» منتشر شده، بخشهایی از سخنرانیهای باراک اوباما در انتخابات ریاستجمهوری را همراه جملههایی از خود ذکر کرده است:
باراک اوباما: ما به جای ترس، امید را انتخاب میکنیم و به جای جدایی، اتحاد را برای آینده کشور انتخاب میکنیم و این پیام را نوید میدهیم که «تغییر» در انتظار آمریکا خواهد بود.
جرج: این صدای مردی است که در زمستان سال 2008 وعده هایی برای ریاستجمهوری آمریکا میدهد و قبل از آن شاید این صدای مردی باشد که میخواهد به عنوان اولین سیاه پوست، رئیس جمهور آمریکا شود ولی برای ما مردم کنیا این صدای مردی است که پسر گمشده آفریقا محسوب میشود که جدا از نگرانیهای مردم وطنش زندگی میکند.
باراک اوباما: این زمان، زمان انتخاب رئیسجمهوری است که درباره مشکلات پیش روی ما مردم آمریکا صادقانه تلاش میکند و کسی است که به شما گوش میکند و از شما چیز یاد میگیرد و در صورتی که موافق نباشید به شما نخواهد گفت چه چیزی برای شنیدن یا دانستن نیاز دارید.
جرج: بر خلاف دیگر کنیاییها که این سخنان را میشنوند باید بگویم من به عنوان یک برادر، باراک را میشناسم که از خون من است ولی کسی که این سخنرانی هیجانانگیز را انجام داد را، سخت میتوانم بشناسم.
باراک اوباما: امید؛ پایه و اساس این ملت است و اعتقاد داریم به جای اینکه سرنوشت ما نوشته شده باشد ما آن را خواهیم نوشت و جهان را به گونهای خواهیم ساخت که باید باشد.
جرج: در حالی که او تلاش می کند رئیسجمهوری آمریکا شود من اینجا به عنوان یک سابقهدار از زندان آزاد شده زندگی میکنم. و هر روز که میگذرد با افزایش شهرت و جایگاه برادر بزرگترم میدانم که خواسته یا ناخواسته کسی به اشتراک ما پی خواهد برد ولی این سوال را باید پرسید که او میتواند در دنیایی پر از محرومیت و فقر در محلههای حومه شهر نایروبی میان گل و لای خیابانهای آسفالت نشده زندگی کند؟
منبع
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»