مهشبتاجیک/رادیو کوچه
وقتی افراد یک جامعه به طور طبیعی در پی به دست آوردن حقوقی هستند که متعلق به خود میدانند و این حقوق بدیهی و اولیه به دلیل تضاد با قراردادهای اجتماعی و برساختها حاصل نمیشود، بدون شک این سوال برایشان پیش میآید که چه تدابیری باید اندیشیده شود تا آنچه که خواست یک عده انسان گرچه در اقلیت هم هستند، به دست آید.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
مسالهی مهمتر از اندیشیدن تدابیر، یافتن راههایی است که در این میان باید پیموده شود تا این مهم حاصل آید. درک اهمیت سلامت جنسی یکی از مسایلی است که به روان سالم انسان پیوند خورده است و دیرینگی این موضوع شاید به قدمت حضور انسان در کرهی زمین برسد. در بستر جامعهای که در آن قضاوتها عجولانه و بدون نگاه انتقادی است و روشهای متکی بر عقل و منطق وجود ندارد به مرور زمان باورهایی رشد مییابند که به وسیلهی افراد درگیر با این باورها بازتولید نیز میشود. در حوزهی مسایل مربوط به جنسیت، زنان، برابریهای جنسی و احترام به گرایشهای جنسی در اقلیت، به این دلیل که به طور مستقیم بسیاری از باورهای عرفی و اعتقادی اکثریت جامعه را نشانه میگیرند، بیشتر مورد قضاوتهای عجولانه و واپسزدگی قرار میگیرند. یکی از این اقلیتها که در کشور ما همیشه و به ویژه در سی سالهی اخیر عمر حکومت اسلامی، رنج مضاعفی راتحمل کرده و میکنند، همجنسگرایان هستند. البته در سالهای اخیر به مدد گسترش و در دسترس قرار گرفتن اطلاعات و تلاشهایی که به موازات این آگاهیسازی انجام گرفته است ذهنیتهای منفی کمی تعدیل شده و سبب شده است که بخشی از این اقلیت جرات این را بیابند که نقاب خود را کنار زده و دست به آشکارسازی بزنند و همین موضوع توانسته است تا وضعیت را کمی بهبود ببخشد.
البته نباید از یاد برد که شرط لازم و مقدماتی برای آشکارسازی رسیدن به حداقلی از شناخت خود است که این موضوع در بسیاری از همجنسگرایان در زیر لایههایی از باورها و اعتقاداتشان مدفون مانده و سبب میشود که با فرض اینکه به شناخت کافی از خود برسند نتوانند با تسلط و بیپروا خود را معرفی کرده و موافقت عمومی را به سمت خود جلب نماید. برای نمونه در جامعهی سنتی و بستهای مثل ایران هر پدر و مادری داشتن یک فرزند هترو را حق طبیعی خود میدانند.
در کشور ما زمانی که یک کودک پا به مدرسه میگذارد با خطر از دست رفتگی روبهرو میشود. زیرا واقعیها برایش بهگونهای کالامحور بازگو میشود و بازدهی او زیر بار اعمال قدرت سرکوب میشود و بستههای آمادهی کالا را برای هضم به آنها میدهد و انگارههای پوسیده را برای فرمانبرداری از آنها به ذهن و روانشان سر ریز کرده و آنها را آمادهی فرمانبرداری میکنند. هستهی اولیه خانواده متشکل از یک پدر و مادر است که واقعیت مطلوب جلوه میکند و این مساله با ساختار سلسله مراتبی به سرکوب نیازهای ابتدایی کودکان میپردازد که تا سالیان، فاز دیگری را هم متصور نشوند تا از آن طریق به شناخت و آگاهی دربارهی بدن خود، نیازهایشان و گرایشهایشان دست پیدا کنند و این تاثیر تعصب و اینرسی به تسلط قدرت بر افراد منجر میشود و این استیلا باعث میشود افراد در مقابل آن رام شوند و تا سالیان و یا حتا تمام عمر خود به فراموشی و ذوب در کثرت موجود سپرده شوند.
مرجان یکبار ازدواج کرده و جدا شده است. خودش معتقد است که شوهرش مرد خوبی برای یک زندگی استریتی بوده است. اما او که از ازل همجنسگرا بوده نتوانسته این استایل از زندگی را بپذیرد. او میگوید از وقتی خودش را شناخته به زنان علاقه بیشتری را حس میکرده است و همیشه و هر ساله در مدرسه عاشق یکی از دوستانش یا معلمانش بوده است و برای آنها شعرها و نثرهای عاشقانه مینوشته است. وقتی به سال سوم دبیرستان میرسد، با یکنفر که همگرایش خودش بوده است دوست میشود و اولین رابطههای جنسی خود را تجربه میکند. مرجان در طی این سالها با پسران نیز ارتباط داشته است ولی هیچگاه با اینکه آنها خوب بودند، نتوانسته است ارتباط عمیقی با هیچکدامشان برقرار کند. او معتقد است از وقتی خود را میشناسیم، مفهوم خانواده را برای ما در قالب یک زن و مرد تعریف میشود. در واقع آموزش مانند یک امر خطیر است با وسواسی مسلط با بهرهگیریهای از تکنیکهای تربیتی به یک سرمایهگذاری مطمئن دست میزند برای اینکه بتواند افراد مختلف را سری دوزی تحویل اجتماع دهد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»