مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید. این مطلب بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر میشود.
از دیگران / رادیو کوچه
حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای سید محمد خاتمی
سلامٌ علیکم
می دانم این روزها سرتان برای خواندن چنین مرقومهای خیلی شلوغ است، فقط می خواهم چند جمله از خودتان را برایتان بگویم چه اینکه ممکن است لابهلای این همه کار خاطرتان نمانده باشد.
اول میخواهم اعترافی بکنم! شما برنده شدید، صبر کردید و از «بدتر از غوره»«بهتر از حلوا» گرفتید. این پیروزی اتفاقی هم نبود، زیرا آن زمان که آقایان کروبی و موسوی بیانیه میدادند شما سکوت کردید، زمانی که یاران زندانیتان رنجنامهها مینوشتند پیامهای همدردی خصوصیتان را برای خانواده هایشان فرستادید و وقتی همه در حمایت ازمواضع شما تحریم را در بوق کردند، شما در دماوند رایتان را دادید.
حالا موسوی و کروبی که نام شما هم در کنار آن ها به عنوان «سران فتنه» هیچ وقت از قلم تندروها نمیافتاد، در حصر هستند، زندانیها همچنان در زنداناند و رأی ندادهها پای صندوق های رای، اما شما سر جای خودتان و در حال لابی کردن برای گرفتن سهم بیشتری از کابینه هستید که حقتان هم هست.
شما در معادله خودتان پیروز شدید آقای خاتمی، پیروز شدید و این فتح را هم یک روزه به دست نیاوردید. ازهمان خرداد ۸۸ می دانستید چه میخواهید و چه میکنید و نتیجه اش را هم گرفتید. همراه با موسوی و کروبی پیشگام شدید، رفتید اما از میانه راهتان را جدا کردید. آنها پهلوان شدند و شما ماندید که قهرمان شوید.
الان حامیانتان چه بخواهند چه نخواهد شما دیگر خاتمی قبل از انتخابات۹۲ نیستید. کار شما با آنها تمام شده، یا بهتر بگویم دیگر نمیتوانید در کنار آنها باشید. باید واقعیت را پذیرفت، اگر تا دیروز نام شما هم در کنار نام موسوی و کروبی می آمد، حالا حساب شما کجا و حساب آن ها کجا.
آقای خاتمی من این معادله را خوب می فهمم اما یادتان باشد از نظر همه آن ها که شما را رهبر یا پیشگام سیاسی خودشان می دانند، اینگونه نیست. آنها گمان می کنند که کار شما تمام نشده است، چون قبلاً خودتان اینطور گفته اید.
آقای خاتمی
یادتان هست وقتی از دماوند بازگشتید، دوست و دشمن دهانشان باز ماند. یادتان هست «فریبا پژوه» یکی از دوستان بود که به دیدار شما آمد، انتقاد کرد و گفت «چرا این کار را کردهاید زمانی که دوستانمان در زندان ماندهاند، روزنامههایمان بسته اند و خیلی چراهای دیگر….» یادتان آمد چه جوابی دادید؟ به فریبا گفتید:«باید صبر کرد، نمی توانستم کار دیگری بکنم، فریبا خانم اگر دوباره شما را بگیرند نمیتوانم جواب حاج خانم مادرتان را بدهم.» شما به همه گفتید این کار را کردم که کَس دیگری را نگیرند، که فضا بستهتر نشود، می دانم چه کردهام، صبر کنید!
آن روزها اگر ما جماعت روزنامهنگار «الف» آزادی را زمزمه می کردیم، شمای سیاستمدار پیچِِ مویِ «قافِ» قدرت را رد می کردید. با این حال«فریباها» آنروز به شما اعتماد کردند، صبر کردند.صبر کردند و اتفاقاً همان هم شد که شما می خواستید، اما ظاهراً آنچه شما می خواستید با آنچه آنها میخواهند یکی نیست.
آقای خاتمی
اکنون که شما در حال لابی کردن برای چیدن کابینه هستید، «فریبا پژوه» در سلول انفرادی است. او به حرمت حرف شما سکوت کرد، صبر کرد و صبر توصیه کرد که شما امروز میوه حمایتش را بچینید. شما چیدید و درها برایتان باز شد، اما درِ پیشروی «فریبا» زندان بود. فریبا پژوه از آن دست روزنامه نگارانی بود که هیچ گاه سهمی نخواست در حالی که همیشه در چارچوب هویت حرفه ای اش در کنار شما ایستاد و زمانی که در موضع قدرت نبودید، تمام قد حمایتتان کرد. پس همانطور که خودتان گفتید، در برابر او مسئولید، چون ورای همهی این بحث ها او اکنون یک روزنامه نگارزندانی است. حالا جواب مادرش را چه می خواهید بدهید؟ او که به حرف شما گوش کرد، او که به وعدهتان باور کرد، دیگر زندان چرا؟ حالا که همه چیزهمانطور شده که شما می خواستید و سال ها وعده اش را می دادید، چرا «فریبا» باید دوباره زندان برود.راستی حالا که دوباره به قدرت رسیده اید، هنوز هم خودتان را موظف به پاسخ دادن به مادر او می دانید؟
سید نازنین
من منتقد شما بوده و هستم وانتظار خاصی هم از شما ندارم، اما «فریبا» همراه شما بود و در کنار حفظ هویت حرفه ای ، در موضع فردیش پای عملکردِ غلط و درست تان ایستاد، پس در برابر اومسئولید.
یادتان هست همین چند ماه پیش وقتی در یک جمع خصوصی گفتند که من منتقد جدی شما هستم، چه پاسخی دادید؟ با همان لبخند همیشگی گفتید«منتقدی؟خوب گَر تو بهتر می زنی بستان بزن» جواب دادم «اگربگذارید ما هم بلدیم بزنیم »، پاسختان این بود؛« ولی خیلی بد است بزنی و کسی به سازت نرقصد».آقای خاتمی شما از همه ما فرهنگیترید و بهتر از همهمان مفهوم وشان نزول ضرب المثلتان را می دانید. حالا هم که می دانید شما با همان کیفیت دارید «میزنید» و خیلی ها به سازتان رقصیدند. پس مسئولیت شما دربرابر آن ها دوچندان است. شما در برابر همه آن هایی که دلشان برای کشورشان سوخت و به ساز شما رقصیدند مسئولید، دربرابر آن ها که به وعده آزدای و گشایشتان ماندند و حمایتتان کردند و در برابرهمه آن ها که در این سال های عسرت پای شما ایستادند دو چندان مسئولید، چرا که اگر آن ها پشتتان نبودند، رقیب بارها زمینتان زده بود.
آقای خاتمی گرامی
حالا که همه چیز تمام شده و شما هم بهتر از همه دوستان و همراهانتان میوه تغییر شرایط را چیده اید، وقتش است که به وعدههایتان عمل کنید. حالی که برخی از دوستانتان می گویند شما را چه به قدرت، شما هیچ جای این قدرت نیستید، ولی همان دوستان کمی آنطرف تر اصلاحات را پیروز قاطع این انتخابات می دادند! سلمنا، اگر پیروز شمایید که قدرت هم شمایید، اگر هم پیروز نیستید که واویلا به اصلاحات و به ملت، چرا که یک بام و دوهوای «پیروزیم ولی قدرت نداریم» زیاد دوام نخواهد داشت و نتیجه اش از کف دادن هر دو است.
ما که اعتقاد داریم شما درجایگاه پیروز میدان هستید و امیدوار هم هستیم که همیشه شما در قدرت بمانید تا همانطورکه در هشت سال گذشته بارها و بارها و بارها گفته اید، دیگر نه روزنامه نگاری زندان برود، نه روزنامه ای توقیف شود و نه کسی به خاطر عقایدش جوابی پس بدهد. ولی یادتان باشد این روزها هر روزنامه نگاری زندان برود، هر روزنامه ای تعطیل شود وهر شهروندی بی گناه به بند بیافتد، دیگر وظیفه و جایگاه شما دیدار با خانواده ها و فرستادن پیام های همدردی نیست. حالاشما خود قدرت هستید، یعنی آن طرف میز که کلید هست؛ پس بسم الله از «فریبا پژوه» آغاز کنید و جواب مادرش را بدهید.
با امیِدِِِ توفیق و تدبیر
یکم مردادماه۱۳۹۲
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
تهمورث
سید جواب مادر را دارد ولی شما ندارید, جواب مادر فریبا پژوه همان جواب کشته شدگان حوادث سالهای اخثر همان جواب کشته شدگان سیاسی در زندانهای جمهوری است. من تعجب میکنم با دیدن آفتاب بدنبال کلید برق هستید. عزیز من سالها است که در آن ملک جواب سئوال مصادره شده و کسی از بد و خوب حاجتی به جواب ندارد!. تصور میکنید در راس امور کسی به افتاب زدگان روز رای گیری که به خاطر گرما زدگی راهی بیمارستان شدند کلمه ای در مقام شفقت گفت. من نمیدانم شما از کدام قدرت صحبت میکنی هر نه روز یک ماجرا که فکر میکنم در زمان ای جناب روحانی به هفته بکشد. یک کلمه راست بشما گفت صبر کنید همان گونه که مغول بی سلاح به سرباز سرا پوشیده گفت صبر کنید یروند تیغ تیز کنند و بر گردند. اینر به دوستی که در اسفند ماه چند و چون آمدن هاشمی رفسنجانی را به کارزار انتخابات صریحا گفت, گفتم و بینوا از سر استیصال قبول کرد که شیخ هم یواش یواش از هم وا ویرود مگر شعبده ای صورت گیرد واطبای متخصص چینی لوازم کار را زمین بگذارند که آنهم مصیبتی بزرگ است. چون در دور جدید پوکر جای گوشه های قدرت عوض میشودواز این تعویض موج بزرگی بر خواهد خواست پس هم وطن نا شناس سید یزدی را بحال خود بگذار و امیدوار باش که فریبا پژوه خودش آزاد شود. در آخرین کلام بگویم در دو دوره من به سید یزدی رای دادم با امید!!.