اکبر ترشیزاد / رادیو کوچه
در دورهی دوم دولت احمدینژاد، شرایط اقتصادی خانوادههای ایرانی به طرز آشکاری بدتر شده است اما در این میان بیشترین ضربات بر طبقهی متوسط و تحصیلکردهی شهری وارد آمده است. شاید بهترین روش برای دریافتن عمق مشکلات این قشر بررسی دو نمونهی عینی از این خانوادهها باشد. از همین رو وضعیت دو خانوادهی «حسینزاده» و «کرمانی» را مورد بررسی قرار دادهایم. برای حفظ حریم خصوصی این دو خانواده، در این گزارش از اسامی مستعار بهره گرفتهایم.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آقای حسینزاده یک بازنشستهی نظامی است. حقوق دریافتی او در چهار سال گذشته افزایش نسبی یافته اما واقعیت این است که روند رشد و افزایش قیمت ارز و به تبع آن کالاها و خدمات سبب شده است که قدرت خرید و سطح زندگی او و سه فرزندش به نسبت چهار سال گذشته پایینتر بیاید. فرزند بزرگ او فارغالتحصیل مقطع کارشناسی ارشد در علوم پایه است و پس از ناکامی در یافتن کاری ثابت، اکنون دو سال است که با شش روز تدریس در دانشگاههای غیرانتفاعی و مراکز آموزشی روزگار میگذارند و با وجود آنکه سی و دو سال سن دارد هنوز در خانهی پدری زندگی میکند. برادر کوچکتر او در یکی از مراکز فنی و حرفهای، برق ساختمان آموخته است. او با یک شرکت ساختمانی بصورت قراردادی همکاری میکند. وقتی پروژهی کاری وجود داشته باشد مشغول به کار است و هنگامی که کار نباشد در برخی از موارد تا سه ماه بیکار میماند. دختر کوچک این خانواده سه سال پیش ازدواج کرده است. تهیهی جهیزیهی او نزدیک به 40 میلیون تومان برای خانوادهی حسینزاده هزینه برداشته است که ماهانه بیش از یک سوم حقوق بازنشستگی پدر خانواده برای بازپرداخت وامی که به همین منظور دریافت کرده است مصرف میشود.
شرایط خانوادهی حسینزاده روز به روز بدتر و بدتر میشود. او و همسرش مجبور شدهاند تا از بسیاری از تفریحاتی که چهار سال پیش امکان برخورداری از آنها را داشتهاند چشم بپوشند. دو سال است که به سفر نرفتهاند و بالاجبار اقلام فراوانی را از سبد خرید خود حذف کردهاند. تازه شرایط آنها به سبب برخورداری از خانهی شخصی از بسیاری دیگر از هم سن و سالانشان که در خانههای اجارهای زندگی میکنند بهتر است. دختر آنها که متاهل است از یک سال پیش مجبور شده است تا برای کمک به اقتصاد خانوادهاش در یک مرکز درمانی به عنوان منشی مشغول به کار شود. نیمی از حقوق ناچیز دریافتی او صرف هزینهی رفت و آمدش میشود و نیمی دیگر از آن را به همسرش کمک میکند تا برای پرداخت اجارهی آپارتمان 40 متریشان مصرف شود.
خانوادهی کرمانی شرایط دیگری دارد. آقای کرمانی کارگر ماهر یک کارخانهی تولیدی بوده است که پس از عدم دریافت یک سال حقوقش و با بسته شدن کارخانه در سال 90 بیکار شده است. باوجود آنکه او جوشکار ماهری است اما در طول دو سال گذشته هیچگاه نتوانسته است دوباره کار ثابتی پیدا کند. همین موقتی و ناپایدار بودن وضعیت شغلیاش سبب شده تا آنها بیشتر بر روی حقوق همسرش که معلم مقطع ابتدایی است حساب کنند و بالارفتن هزینهی زندگی در سالهای اخیر باعث شد که آنها نتوانند فرزندان خود را به مدارس غیرانتفاعی بفرستند، موضوعی که برایشان بسیار ناخوشایند بوده است چرا که در ده سال گذشته و با تمام سختی آنها سعی کرده بودند هیچ کوتاهی در روند آموزش فرزندانشان نداشته باشند. آنها حالا برای بازپرداخت وامهایشان مجبور شدهاند تا وام دیگری را نیز دریافت کنند و افزایش اقساط ماهیانه، زندگی عادی آنها را دچار اختلال کرده است تا حدی که هر ماه سبد غذایی آنها از گوشت و مرغ خالیتر میشود.
درست است که طرح پرداخت نقدی یارانهها مورد حمایت بسیاری از افراد طبقهی محروم بویژه روستاییان قرار گرفته است اما بر روی زندگی طبقهی متوسط شهری تاثیر تخریب کنندهای داشته است چرا که بالا رفتن هزینههای زندگی شهری، سطح زندگی آنها را پایینتر و قدرت خریدشان را کمتر کرده است. گفتنی است که این فشارها در روستاها و شهرستانهای کوچکتر کمتر احساس میشود چرا که یکی از عوارض پرداخت نقدی یارانهها افزایش قیمت قبوض آب، برق، گاز و خدمات خصوصی شهری است که به طور طبیعی میزان و سطح مصرف آن در شهرهای بزرگتر بیشتر است و از دیگر سو چون بیشتر اقشار شهری حقوقبگیر هستند عدم تناسب افزایش سطح حقوقها با صعود قیمتها کار را برای آنان مشکلتر هم کرده است. عدم تحقق وعدههای دولت دوم احمدینژاد در ایجاد اشتغال نیز مزید بر علت بوده و افزایش فارغالتحصیلان بیکار، توان تشکیل زندگی مستقل را از آنها گرفته و بسیاری از آنان را نانخور خانوادههایشان کرده است. هر چه که هست این دو مورد مشتی است نمونه خروار از وضعیتی که روز به روز وخیمتر میشود.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»