مهشید / رادیوکوچه
استاد کوزهگری بود که خیلی با تجربه بود و کوزههای لعابی که میساخت خیلی مشتری داشت .
شاگردی نزد وی کار میکرد که زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربههای کاری خود را به او یاد داد .شاگرد وقتی تمام کارها را یاد گرفت . شروع به ایراد گرفتن کرد و گفت مزد من کم است . و کمکم زمزمه کرد که من میتوانم بروم و برای خودم کارگاهی راه اندازی کنم و کلی فایده ببرم .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
هرچه استاد کوزهگر از او خواهش کرد مدتی دیگر نزد او بماند تا شاگردی پیدا کند و کمی کارها را یاد بگیرد تا استاد دست تنها نباشد، پسرک قبول نکرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .
شاگرد رفت و کارگاهی راهاندازی کرد و همانطور که یاد گرفته بود کاسهها را ساخت و رنگ کرد و روی آن لعاب داد و در کوره گذاشت. ولی متوجه شد که رنگ کاسههای او مات است و شفاف نیست. دوباره از نو شروع کرد و خاک خوبتر انتخاب کرد و در درست کردن خمیر بیشتر دقت کرد و بهترین لعاب را استفاده کرد و آنها را در کوره گذاشت ولی باز هم مشکل قبلی بهوجود آمد .
شاگرد فهمید که تمام اسرار کار را یاد نگرفته. نزد استاد رفت و مشکل خود را گفت. و از استاد خواهش کرد که او را راهنمایی کند .
استاد از او پرسید که چگونه خاک را آماده میکند و چگونه لعاب را تهیه میکند و چگونه آنرا در کوره میگذارد. شاگرد جواب تمام سوالها را داد .استاد گفت: «درست است که هر شاگردی باید روزی استاد شود ولی تو مرا بیموقع تنها گذاشتی. بیا یک سال اینجا بمان تا شاگرد تازه هم قدری کار یاد بگیرد و آن وقت من هم تو را راهنمایی خواهم کرد و تو به کارگاه خودت برو ».
شاگرد قبول کرد یکسال آنجا ماند ولی هر چه دقت کرد متوجه اشتباه خودش نمیشد. یک روز استاد او را صدا زد و گفت بیا بگویم که چرا کاسههای لعابی تو مات است .
استاد کنار کوره ایستاد و کاسهها را گرفت تا در کوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهایت را باز کن تا فوت وفن کار را یاد بگیری .استاد هنگام گذاشتن کاسهها در کوره به آنها چند فوت میکرد. بعد از او پرسید: «فهمیدی». شاگرد گفت: «نه». استاد دوباره یک کاسه دیگر برداشت و چند فوت محکم به آن کرد و گردوخاکی که از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت: «این فوتوفن کار است، این کاسه که چند روز در کارگاه میماند پر از گرد و خاک میشود در کوره این گردوخاک با رنگ لعاب مخلوط میشود و رنگ لعاب را کدر میکند. وقتی آنرا فوت میکنیم گردوغبار پاک میشود و لعاب خالص پخته میشود و رنگش شفاف میشود. حالا پی کارت برو که همه کارهایت درست بود و فقط همین فوت را کم داشت.
این مثل اشاره به کسی دارد که بسیار چیزها میداند ولی از یک چیز مهم آگاهی ندارد .
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»