واحد ترجمه / رادیو کوچه
مالی هسکل در کتاب جدید خود در مورد تصمیم برادرش جان، که قصد تغییر جنسیت خود را با تغییر به اسم الن در سن ۶٠ سالگی دارد ، پاسخ این پرسش را جستجو میکند که کدام یک از دو جنس دوران کهن سالی آسودهتری را میگذرانند؟
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
کدام یک خوشی بیشتری دارد؟ مرد بودن یا زن بودن؟ … لذتهای زندگی افزایش پیدا کرده، و به داشتن تجربه بیشتری نیاز دارد. برای لذت بردن از شرایط مردانگی، او با تغییر فریبندگی زنانگی خود، به طور مساوی از لذتهای دو جنسیت بهرهمند می شود.
ویرجینیا ولف_اورلاندو
زمانی که در گرایشات زنانه گذشته برادرم جستجو میکرد ، مبحثی که در تمام سالهای گذشته همیشه باعث دوری و جدایی میشد،. با اشتیاقی که در وجود یک پسر دخترنما وجود دارد، و بعدها به وسیله طرفداران حقوق زنان حمایت شد، من از برتری قشر مردان پشتیبانی کردم. دنیا در آن زمان ذاتا بر روی برتری مردان پایه گذاری شده بود. موقعیتهای زنان محدود بود، رسالت و مقامشان از آنها گرفته میشد. یک تبعیض جنسی سخت در موقعیتهای اجتماعی، بومی، شغلی، جنسیتی برای آنان در جامعه ریشه دوانده بود.«شوی» برای حقوق زنان تلاش میکرد. زنان در جامعه ، اگر چه ممکن بود دارای شغل نباشند، از موقعیت اجتماعی و فردی مستقل برخوردار نبودند ، تا زمانی که مردان تمام تلاش سعی در اثبات خود داشتند، و موفقیت شغلی آنها اعتبار آنها را رقم میزد. سختیها بسیار زیاد بودند، و برای او فشار آن سختیها بیشتر از هیجان کار و فریفتگی قدرت و برتری بود. او ظاهرا نمیخواست که حقوق فردی ، عنصری برای جاهطلبی و چشم و هم چشمی به حساب آید. آیا به این دلیل که من میخواستم برای این کار مسابقه دهم و اولین کسی که او نمیخواست با او مسابقه بدهد من بودم؟ در آن زمان به این فکر کردم که شاید دلیلش در تصوراتی است که در دوران کودکی از آسیب پذیری جنس مرد داشته، میباشد.پدر من در سن ۵٣ سالگی به بیماری «ای.ال.اس»(یک بیماری تومور نورونهای حرکتی) مبتلا شد. من و برادرم ١٣ و ١٨ ساله بودیم.(درواقع این زمان، دورهای بود که برادرم در کمد من سرک می کشید.) برادر من میدید که این مرد پر از شور و توان جوانی، چطور پژمرده میشد و از دنیا رفت، در حالی که زنان اطرافش رشد و نمو پیدا میکردند. بنابراین بدون شک اظطراب وارده از طرف اتفاق های افتاده باعث این افکار میشد.
هنوز هم من همینطور فکر میکنم، _ این را پشت تلفن هم به او گفتم_ که فقط صبر کن و ببین، زمانی که موضوع تجارت به میان بیاید چطور به تو خدمت میکنند، به هتل برو ، با کارگران صحبت کن، تنهایی به رستوران برو، و ببین چطور از نظر رابطه جنسی به دل مردان مینشینی یا به تو پشت میکنند، و در کسری از زمان میبینی کسی را که تو را انتخاب می کند و با تو میماند.
حتی «اورلاندو» هم این سوال را قبلن ازمن پرسید که چه کسی بیشترین لذت را میبرد؟ مرد یا زن. احتمالا تنها کسی که جواب این سوال را میداند ، افسانه «تیرسیاس» پیشگوی یونان قدیم، کسی که هم به صورت مرد و هم زن زندگی کرده است. «جوو» و «جونو» مشاجرهای سخت در این موضوع داشتهاند، که چه کسی بیشترین لذت را در تخت میبرد، و در نتیجه بحثشان از تیرسیاس میخواهند تا جوابشان را بدهد.
در تفسیر «اوید»، «جوو»، همانند برادر من، برای زن شدن تلاش میکرده، و مشابه همین بحث را البته فقط بر پایهی موضوع جنسی پیش میبرده است. تیرسیاس با این موضوع موافق بود که: «زنان خوشی بیشتری را در عشق بازی میبرند، مردان کار را انجام می دهند در حالی که زنان لذت می برند.» با این نظریه، جونو به دلیل خشم زیاد، چشمهای او را کور میکند. با این همه تفاسیر که او خوشی زنانه مینامید، با موقعتی که پیش آمد او تصمیم گرفت تا دوباره به مردانگی خود بازگردد.
خیلیهای دیگر از تیرسیاس خواستند تا هوسی را که از بودن جنس دیگر حاصل میشود توضیح دهد. «کریستوفر هیچنز» در مورد این افسانه در سخنرانی خود در مورد استفاده جنسی از هر دو جنسیت(مانند یکسان دستی) گفته است: «به طور جدی من هم دوست دارم که بدانم زن بودن چه حسی دارد، اما دوست دارم مانند تیرسیاس اگر خواستم و اراده کردم بتوانم به جنسیت قبلی خود بازگردم .»
بی ثباتی و تغییر جنسیتی تا به حال موشکافانهتر و بهتر از نسخه اوید انجام نشده است، کسی که از دین برگشته و قهرمان زنان است. دریک داستان، جوو خود را به صورت الهه ماه و شکار «دایانا» در میآورد تا دختر جوان جذاب و دهاتی به نام «کالیستو» را بفریبد، و موفق میشود.
زمانی که جوو، کالیستو را میبوسد و با او ارتباط برقرار می کند و کالیستو باکرگی خود را از دست میدهد، از طرف الهه دایانا طرد میشود، و سپس جونو که در حسادت میسوزد، و خشم و غضب او را فرا گرفته است، جوو را به خرس تبدیل میکند.
آیا ما الن را به جان ترجیح میدهیم؟ آیا اینجا درس عمیقتری وجود ندارد؟ جوو زن جذابیت بیشتری نسبت به جوو مرد برای یک زن دارد؟ و آیا داشتن تمام آن صفات زنانه نبود که او را تا این حد دوست داشتنی میکرد؟ مدرک واقعی که نشان میداد او این راز را میپروراند، این بود که او آنقدر خوب بود که نمیتوانست واقعی باشد، او به گونهای حساس بود که برای اکثر مردان بیگانه و عجیب است. «شوی» با مادر بسیار عجیب رفتار کرد، زمانی که مادر سالم و وابسته به زندگی بود، زمان را تلف میکرد، و رفتار بدی داشت، و بعدها زمانی که او به دلیل نفخ مجبور بود در خانه بماند، شوی به صورت مداوم از مادر پرستاری میکرد، برایش سرایدار میگرفت، و همواره به ملاقاتش میرفت و از او مراقبت میکرد.
از او در این مورد سوال کردم: «زمانی که در حال راه رفتن با دوست دخترتان باشید یا اینکه با همدیگر در حال نوشیدن قهوه هستید، از یک مهمانی لذت میبرید، در حال سوار شدن یا پیاده شدن از ماشین یا وقتی در حال آمیزش هستید، میتوانید ذهن او را بخوانید، و به این فکر میکنید که او چه حسی دارد یا به چه چیزی نیاز دارد.»
«و آیا آن زن در جواب به تو واکنش نشان میداد.»
«بلی، اینطور فکر میکنم، حتی اگر دلیلش را نمیدانستند. ولی به صورت آشکار من بیشتر مجذوب این میشدم که آنها چه کسانی بودند. من به آنها بی تفاوت نبودم، که مثلا به آنها بگویم تا زمانی که این بازی تمام شود با حرف نزن، یا اینکه آنها را مانند اشیا نمیدیدم. من از همه نظر مجذوب آنها میشدم، این در رابطه بسیار موثر بود ولی در کل از همه نظر کمک میکرد.
مسلما مردان دیگری هستند که با زنها آنگونه رفتار میکنند، و من ادعا نمیکنم که در این مورد عالی بودهام، اما هر زنی با دیگری متفاوت است و شما نمیتوانید تصور واضحی از همه چیز داشته باشید، اما سر انجام شما متوجه تفاسیر و دیدهای متفاوتی میشوید، که می توان نسبت به چیزهای مختلف داشت. بنابراین زمانی که نمیدانم آن دختر دقیقا چه می خواهد یا به چه چیزی نیاز دارد، حداقل میدانم که میخواهم تلاش کنم که متوجه بشوم»
از طرفی دیگر، فرد دو جنسی، میتواند از لحاظ احساسی از طرف دو جنس شناخته شود، که «شوی» یک استثنا برای این قانون است. پیوند هر دو جنس در انسان تفاوت بین زن و مرد و مردانگی و زنانگی را به مبارزه میطلبد. کلیشههای جنسیتی محیطی هستند یا ژنتیکی؟ غیر قابل تغییراند یا تغییر پذیر؟ چیزی که در یک فرهنگ عادی و طبیعی است، ممکن است در فرهنگ دیگر قابل قبول نباشد. به طور مثال موی قرمز در لهستان به عنوان خوش شانسی شناخته میشود، ولی در جزیره کورس در دریای مدیترانه، همین موی قرمز نشانه بدشانسی است، و در مصر کسی که موهایش قرمز باشد تحقیر میشود. صدای دلنشین آهنگ در شهر ولز بسیار مهم است، آنقدر که کسانی که نمیتوانند آواز بخوانند از حقوق اجتماعی محروم میشوند. افراد مبتلا به صرع احساس میکردند که دارای روحهای مقدس در میان مردم لائوس هستند. در فرهنگهای غربی با توجه به گذشته یونانیها زن صفتی در مردان به عنوان یک بیماری و فساد شناخته میشده است، در حالی که در کشورهای آمریکای جنوبی یک مرد دوجنسیتی میتواند قدرتهای خدا مانند داشته باشد، همانند یک انسان با دو روح در قبایل بومی آمریکا. کلمه زن و مرد، ممکن است برای ما معنی متضادی داشته باشد، ولی در چین کلمه های «یین» و «ینگ» معنی نهایی یکسانی دارند. در بالی تقلید از طرز لباس پوشیدن جنس مخالف به صورت رسمی ممکن است، در صورتی که در غرب به صورت گستردهای مضحک و آزار دهنده است.
قطبهای ثابت قانونی فرهنگ غرب، هر چند پایداری مانند یک رودخانه زیر زمینی ریشه میدواند و خودش را در افسانههای دورگهها و دوجنسهها، در هنر و اسطوره سازی نشان میدهد، که حالت جنسی ما را امتحان کرده، آزار داده و بیثبات میکند. هجوهای جنسی «آریستوفان» و «اوریپید» ناهنجاری تراوستیهای فرامردانه و نمایشهای شکسپیر مشخص میکند که هنرمندان و شنوندگان پیشین بیشتر با موضوعاتی مثل قوه مردانگی و زندانی کردن کلیشههای جنسیتی راحتتر کنار میآمدند. شکسپیر، استاد بزرگ پارادوکسهای جنسی از تقاطع بین خصوصیات زن و مرد ، مانند «اوید» قدردانی میکرد. واقعیت اینکه مردها یا پسرها در نمایش نقش زنان را بازی میکردند، میزان تجانس را میافزود. تصنیف عروسکهای روسی شامل تغییر قیافه دادن (از لحاظ جنسی) است. به صورتی که مرد لباس زنانه بپوشد و زن لباس مردانه، که تجانس نهایی درباره جنسیت است. در تاکید هنر و نقشگذاری در تئاتر همانند زندگی، شکسپیر شاعری قهار در مورد انحرافات جنسیتی است، طوری که به ما می فهماند که افسانهها و کلیشههای جنسی غیر طبیعی و ساخته فرهنگ میباشند و میتوانند سنت و مد را دستخوش تغییرات کنند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»