Saturday, 18 July 2015
30 September 2023
از متجاوزم تنفر ندارم

«من احساس نمی‌کنم یک قربانی بودم»

2013 October 01

هشدار کوچه: خواندن این مطلب برای نوجوانان نامناسب است

واحد ترجمه/رادیو کوچه

منبع: اشپیگل

زمانی که سامانتا گیمر ۱۳ ساله بود، توسط رومن پولانسکی در خانه جک نیکلسون در لس آنجلس مورد تجاوز قرار گرفت. کتاب جدید او در مورد آن شب در سال ۱۹۷۷ و حوادث پس از آن است. در مصاحبه با اشپیگل، می‌گوید که چرا او هنوز هم از کارگردان معروف متنفر نیست.

در ۱۰ مارس ۱۹۷۷، رومن پولانسکی کارگردان، سامانتا گیمر را که در آن زمان ۱۳ ساله بود، در حین عکاسی در لس آنجلس مورد تجاوز قرار داد. نزاع قانونی در این‌باره بیش از یک سال به طول انجامید و با فرار کردن کارگردان برجسته از ایالات متحده به پایان رسید.

سی و دوسال بعد پولانسکی در سوئیس دستگیر شد و تحت بازداشت خانگی قرار گرفت. نظر دادگاه سوئیس  درباره استرداد او یکی دیگر از موضوعات تلخ در مورد این پرونده بود. گیمر که اکنون پنجاه سال دارد این موضوع را در کتاب جدید خود بنام «زندگی دختری در سایه رومن پولانسکی» که هفته آینده منتشر می‌شود، توضیح خواهد داد.

اشپیگل با گیمر در لاس وگاس مصاحبه‌ای انجام داده است، جایی که او برای یک شرکت املاک و مستغلات کار می‌کند. او در هاوایی با همسر و سه پسرش زندگی می‌کند و دیگر هرگز پولانسکی را ندیده است.

اشپیگل : خانم گیمر، شما در کتاب خود نوشتید که از دستگیری رومن پولانسکی در سال ۲۰۰۹ خوشحال نیستید.

گیمر: نه، چرا من بخواهم او به زندان برود؟

اشپیگل: بخاطر کاری که در سال ۱۹۷۷ با شما کرد و همانطور که در کتاب خود نوشتید زندگی شما را سرشار از بدبختی کرد.

گیمر: پولانسکی زندگی من را خراب نکرد. این مردم بودند که در آن زمان ناعادلانه او را مورد قضاوت قرار دادند و اکنون او را در سوئیس زندانی شده است، و – نه در مقابل شما – مطبوعات بودند که زندگی من را سرشار از بدبختی کردند. هنگامیکه او چهار سال پیش دوباره دستگیر شد متوجه شدم در دردسر افتاده است. الان دوباره مطبوعات یاد من افتاده‌اند، این موضوعی است که باعث ناراحتی من شده است.

Samantha Geimer, Henderson, NV 9.5.13

اشپیگل: اگر پولانسکی خود را از داشتن رابطه جنسی با دختر ۱۳ ساله در ماه مارس سال ۱۹۷۷منع می‌کرد، هیچ یک از این اتفاقات رخ نمی‌داد.

گیمر: این کاملا درست است. اما رومن پولانسکی در حال حاضر به جرم خود در دادگاه اعتراف کرده و او حتی در سال ۱۹۷۷ برای همین جرم، به زندان رفت. من نمی‌دانم چه کار دیگری می‌تواند انجام شود.

اشپیگل: بنظر شما چهل و دو روز زندان برای این جرم در آن زمان، برای او کافی بود؟

گیمر: من هرگز نخواستم که او حتی یک روز در زندان باشد. ما با قاضی توافقی دو طرفه برای زندان مشروط، صورت دادیم، قاضی به این توافق ادامه نداد، و چون قاضی نگران شهرت او بود، دستور داد ۹۰ روز به زندان برود. که هیچ دلیلی برای آن وجود نداشت. جز اینکه رومن در آنجا تحت آزمایش‌های روانی قرار گرفت.

اشپیگل: قرار بود زمانی که فیلمبرداری یک فیلم به پایان رسید، پولانسکی برای سپری کردن دوران محکومیتش به زندان فرستاده شود. اما هنگامی که قاضی یک عکس از او را با زنان جوان در جشن اکتبر مونیخ دید، احساس کرد فریب خورده و دستور بازگشت او را به ایالات متحده داد و بلافاصله اجرای حکم او آغاز شد.

گیمر: اما روان‌شناسان در زندان ایالتی چینو هیچ مشکل روحی در رومن پیدا نکردند و او پس از ۴۲ روز از زندان آزاد شد. این موضوع برای قاضی تحقیر کننده بود چرا که او می‌خواست رومن را بخاطر مشکلات روحی برای مدت نا‌معلومی به زندان بفرستد. زمانی که می‌توانست پنج روز یا پنج سال طول بکشد.

اشپیگل: آیا این امر امکان پذیر است؟

گیمر: مطمئنن درآن زمان ممکن بود. پولانسکی بر این تصور بود که قاضی اصلا قابل اعتماد نیست، شاید به همین دلیل بود که او از امریکا فرار کرد. البته صادقانه بگویم که من می‌توانم این رفتار او را درک می‌کنم.

اشپیگل: پس از شنیدن حرف‌های شما، و یا بعد از خواندن کتابتان، به‌راحتی برداشت می‌شود که شما فکر نمی‌کنید آنچه پولانسکی با شما کرده خیلی زشت بوده است.

گیمر: در هر حال، من آن قدر که مردم بیان می‌کنند آسیب دیده و ویران شده نبودم. چیزی که من هنوز هم نمی‌فهمم این است که اگر همه احساس کردند که آنچه پولانسکی انجام داده خیلی وحشتناک بوده، چرا آن‌ها هنوز هم می‌خواهند من را به عنوان یک قربانی با آسیب‌های شدید ملاقات کنند؟ اوه، پولانسکی این کار با شما کرد – اما چرا- بعد، آیا شما بد‌تر نمی‌شوید؟

اشپیگل: ما این موضوع را نمی‌فهمیم

گیمر: من هم یک فمینیست هستم. من انگیزه زنانی را که علنن به من حمله کردند درک می‌کنم. اما آن‌ها از من خواستند تا احساسی مانند یک قربانی داشته باشم، زیرا تنها یک قربانی عمیقن صدمه دیده است که می‌تواند برای آن‌ها و اهدافشان مفید باشد. اما من یکی از آ‌ن‌ها نیستم. تا به امروز، من احساس نمی‌کنم که قربانی رومن پولانسکی بوده‌ام، احساس می‌کنم قربانی مردم، دادگاه‌ها و رسانه‌ها بوده‌ام، که در این کتاب و این مصاحبه توضیح می‌دهم.

ARCHIV - Nastassja Kinski als Schülerin Sina und Christian Quadflieg als Lehrer Helmut Fichte in einer Szene des «Tatort»-Krimis «Reifezeugnis» (Filmszene von 1977). Foto: NDR (zum dpa-Hintergrund «Lolita-Beziehungen» in Literatur und Film vom 16.08.2011)  +++(c) dpa - Bildfunk+++

اشپیگل: چگونه آن موضوع اتفاق افتاد درحالیکه رومن پولانسکی فقط می‌خواست در سال ۱۹۷۷ از شما عکس بگیرد؟

گیمر: دوست پسر خواهر بزرگ‌تر من او را از هالیوود می‌شناخت. سوال این بود که او چگونه مادر من را در یک مهمانی ملاقات کرد. رومن به او گفت که او به دنبال دختران جوان برای نسخه فرانسوی مجله عکاسیVogoue بود. دوست پسر خواهرم من را به او پیشنهاد داده بود، این دلیل آمدن پولانسکی به خانه ما بود. او عکسی از Nastassja Kinskiکه برای مجله عکاسی Vogoue گرفته بود، همراه خود داشت.

اشپیگل: اما کاملا روشن بود. آن‌ها عکس‌های شهوانی از یک دختر ۱۵ ساله بود.

گیمر: من فکر می‌کنم آن‌ها زیبا بودند. من می‌خواستم بازیگر شوم. مشخصا آن‌ها برای Nastassja بخوبی کار کردند.

اشپیگل: شما قبل از آن در مورد پولانسکی شنیده بودید؟

گیمر: من می‌دانستم که او کارگردان فیلم «محله چینی‌ها» است. من آن را در تئا‌تر دیده بودم، اما آن را دوست ندارم. بیش از حد تیره است. ولی می‌دانستم که که رومن پولانسکی آدم مهمی بود.

اشپیگل: آیا شما در مورد تراژدی زندگی او می‌دانید؟ درباره پدر و مادر او، که در اردوگاه‌های کار اجباری بودند؟ درباره مادرش، که در آشویتس کشته شد؟ درباره اینکه وقتی پسر هشت ساله‌ای بود فرار کرد؟ درباره شارون تیت، درحالیکه از او باردار بود به طرز وحشیانه‌ای توسط باند چارلز منسون به قتل رسید؟

گیمر: نه، من تا بعد از آن اتفاق چیزی در این باره نمی‌دانستم. این‌ها بسیار وحشتناک هستند.

اشپیگل: شما او را هشت سال پس از قتل شارون تیت ملاقات کردید. او می‌خواست برای نمونه از شما عکس بگیرد. مادرتان با این موضوع موافق بود؟

گیمر: بله. اما زمانی که او می‌خواست به همراه ما بیاید، رومن گفت که این ایده خوبی نیست و مخالفت کرد. ما دو نفر در خیابان پشت خانه‌مان پیاده روی کردیم، او شروع کرد به عکس گرفتن. گاهی اوقات، او از من می‌خواست تاپ خود را درعوض کنم. من سوتین نمی‌پوشیدم چرا که هنوز نیاز نداشتم، من با فاصله از او پیراهنم را در می‌آوردم. نکته خنده دار این بود که او در این حالت عکاسی می‌کرد، بعد از من خواست دور خودم چرخ بزنم.

اشپیگل: آیا برایت عجیب و غریب به نظر نمی‌رسید؟

گیمر: سال ۱۹۷۷ بود. جهان در آن زمان متفاوت بود. من در آن زمان ۱۳ ساله بودم و جودی فاستر، نقش یک زن روسپی را در «راننده تاکسی» بازی می‌کرد. به فاصله کمی پس از آن، بروک شیلدز در «کودک زیبا،» در حالیکه۱۲ ساله بود، نقش یک زن روسپی را بازی کرد. گرایشات جنسی دختران سن من موضوع اصلی بود. این موارد همه جا به چشم می‌خورد. به همین دلیل عجیب و غریب نبود. می‌دانم که امروز چقدر عجیب بنظر می‌رسد.

اشپیگل: آیا شما به مادر خود در مورد آن تصاویر بدون لباس چیزی گفتید؟

گیمر: نه. چون می‌دانستم که نباید آن کار را انجام می‌دادم. اما در هر صورت، من اصلا انتظار نداشتم که رومن بخواهد دوباره از من عکاسی کند. به نظر نمی‌رسید، آن عکس‌ها همه با من گرفته شده است.

3

اشپیگل: اما او برگشت.

گیمر: دو یا سه هفته بعد او برگشت. من در این مورد ناراحت نبودم. چون می‌دانستم که این اولین مرتبه نیست که او می‌اید. از سوی دیگر دوست داشتم عکسم در مجله باشد. ما مقداری لباس برداشتیم و او گفت که می‌خواهیم به خانه یکی از دوستانش برویم و در آنجا عکس‌های واقعی بگیریم.

اشپیگل: مادر شما از این موضوع نگران نشد؟

گیمر: نه. او کارگردان قدرتمند و مشهوری بود و کسی مانند او حاضر نبود شهرتش را از دست بدهد.

اشپیگل: او نیز به عنوان یک مرد زن پرست، درست مثل جک نیکلسون و رابرت دنیرو شهرت داشت. شایعاتی در زمانی که پولانسکی با Nastassja Kinski مدل مجله عکاسی بوده وجود دارد.

گیمر: ما امروز این را می‌دانیم. من آن زمان نمی‌دانستم. در هر حال، من و رومن سوار مرسدس او شدیم، ابتدا به منزل ژاکلین بیست و سپس به خانه جک نیکلسون رفتیم.

اشپیگل: آیا جک نیکلسون را می‌شناختید؟

گیمر: من می‌دانستم که او در «محله چینی‌ها» بازی کرده. اما تا آنجا که به من مربوط بود، آن‌ها فقط یک دسته از بزرگسالان خسته کننده بودند. نیکلسون در منزل نبود. پولانسکی ازمن پرسید شامپاین می‌خواهم یا نه.

اشپیگل: قبل از آن نوشیدنی الکلی نوشیده بودید؟

گیمر: شاید یک لیوان در جشن شب سال‌نو. اما من تا به حال در مورد اینکه چقدر باید بنوشم، تصوری نداشتم. بعد، پولانسکی به من پیشنهاد یک قرص Quaalude داد. او از من پرسید: که می‌دانی این چیست. من هم چون نمی‌خواستم مثل یک بچه احمق به نظر برسم، گفتم «البته» من می‌دانستم، Quaalude داروی انتخابی در لس آنجلس در سال ۱۹۷۷بود. این بخشی از فرهنگ بود. قرص‌های Quaalude بر روی تی شرت به تصویر کشیده شد و در اشعار آهنگ‌های پاپ بودند.

اشپیگل: این در واقع یک قرص خواب است.

گیمر: بله. اما هنگامی که آن را با الکل ترکیب کنید، حس آرامش و خواب آلودگی زیادی به همراه دارد.

اشپیل: هنگامی‌که او شروع به عکاسی کرد حس عجیب و غریبی نداشتید؟

گیمر: همه چیز خوب بود و او عکاسی می‌کرد. او دوباره بدون لباس از من عکس گرفت، اما با من لاس نمی‌زد. این شغل او بود. در آخرین عکس‌ها، او از من خواست به جکوزی برویم. هنگامی که من داخل آب گرم رفتم، الکل و Quaalude در من اثر کرد، احساس نور و سرگیجه داشتم. احساس کردم او کمی دست پاچه شده است. پولانسکی گفت که نور خوبی برای عکس گرفتن نیست، و او نیز وازد جکوزی شد. این وضعیتی بود که من می‌دانستم خوب نیست. من به او گفتم که آسم دارم و حالم خوب نیست و از جکوزی بیرون آمدم.

اشپیگل: آیا پولانسکی حرف شما را باور کرد؟

گیمر: بله. تنها مشکل این بود که او از من خواست دراز بکشم و استراحت کنم. او مرا به یک اتاق تاریک دعوت کرد و من می‌دانستم که: «خب، آن مرد می‌خواهد رابطه جنسی با من داشته باشد» من شگفت زده شده بودم، چون به نظر نمی‌رسید به من علاقه زیادی داشته باشد. اما من نمی‌دانستم چگونه او را متوقف کنم. من به او گفتم که من نمی‌خواهم به آن اتاق بروم. وقتی او مرا لمس کرد، من گفتم نه. اما دیگر کاری از «نه» ساخته نبود، من نمی‌دانستم چه کار باید انجام دهم. با خودم می‌گفتم «اجازه بده او این کار را بکند» و سپس من به خانه می‌روم. من می‌دانستم که سکس چه بود. من دوست پسر داشتم، و بله، ما سکس کردیم. در آن زمان، فکر کردم من دیگر بزرگ شده‌ام.

اشپیگل: خیلی زود بود.

گیمر: من فکر نمی‌کنم. من قطعا تنها کسی در آن زمان نبودم. رومن مدام از من می‌پرسیدم که آیا من آن را دوست داشتم. من پاسخ نمی‌دادم. او کارگردان فیلم بود، بنابراین او می‌توانست گفت‌و‌گویی که می‌خواهد را بنویسید. او از من پرسید که آخرین پریود من چه وقت بوده است. اما من خیلی گیج شده بودم و نمی‌توانستم بخاطر بیاورم. سپس او از من پرسید: «آیا تو رابطه از پشت را می‌خواهی؟» من نمی‌دانستم او راجع به چه چیزی حرف می‌زند اما برای امنیت گفتم: «نه». هنگامی که آن اتفاق افتاد، من به خودم گفتم: «یک لحظه صبر کن، آیا به من تجاوز شد؟»

اشپیگل: این وحشتناک است. شنیدن این اتفاق دردناک است.

گیمر: این برای همه دردناک است. در آن زمان برای من روشن نبود که چه اتفاقی افتاده است. آن چیزی بود که لواط نامیده می‌شد. این کار به بدی که همه تصور می‌کنند نیست. آسیب زننده نبود، من در شرایط high بودم، من نگران خواسته بعدی او بودم، من بفکر این بودم که سریع‌تر به خانه برمیگردم. می‌دانم که این موضوع در شرایط الان چقدر عجیب است.

** ARCHIV ** Der polnische Regisseur Roman Polanski sitzt am 29. September 2008 in Oberhausen. Die Staatsanwaltschaft in Kalifornien hat einem Antrag von Regisseur Roman Polanski auf Einstellung eines 30 Jahre alten Sexualdeliktverfahrens widersprochen. Dabei legte sie vor Gericht in Los Angeles Dokumente mit drastischen Schilderungen seiner Beziehung zu einem 13-jaehrigen Maedchen vor. Der Antrag Polanskis muesse abgewiesen werden, erklaerten die Staatsanwaelte. (AP Photo/ Roberto Pfeil) --- Polish director Roman Polanski is seen in Oberhausen, western Germany, Monday, Sept. 29, 2008. (AP Photo/Roberto Pfeil)

اشپیگل: این مختصری از اتفاق بود.

گیمر: من احساس خوبی بعد از آن نداشتم. اما می‌دانم مردم کارهای اشتباهی انجام می‌دهند.

اشپیگل: افرادی هستند که زندگی آن‌ها پس از داشتن تجربیات مشابه نابود شده است.

گیمر: من علاقه‌ای به این موضوع ندارم. حس عجیب و غریبی از شرم مطرح نبود. رابطه جنسی بد نیست. من می‌دانستم که رابطه جنسی چه بود. هیچ کس تا کنون من را برای اینکه رابطه جنسی کثیف و شرم آور بود سرزنش نکرد. علاوه بر این، ترس من برای زندگی من نبود. من ازاینکه آسیب خورده بودم نمی‌ترسیدم.

اشپیگل: حتی آسیب روحی؟

گیمر: من فکر نمی‌کنم زمانی برای آن داشتم. هنگامی که آن به پایان رسید بنظر کمتر از یک ‌ساعت می‌آمد. «من نمی‌توانم آنچه اتفاق افتاده است را باور کنم» و آن را به دنیایی پر از مشکلات تبدیل کنم.

اشپیگل: در واقع، شما حتی نمی‌خواستید از آنچه اتفاق افتاده بود به پدر و مادر خود چیزی بگویید.

گیمر: اوه نه! اما من باید در این باره با کسی صحبت می‌کردم. من با دوست پسر سابقم استیو، که چند سال از من بزرگ‌تر بود، در این مورد صحبت کردم. خواهرم این موضوع را شنید و به مادرم گفت. و سپس جهنم به پا شد: پلیس، بیمارستان، دفتر دادستان منطقه، دستگیر شدن پولانسکی. تلفن‌ها دایم در حال زنگ زدن بودند. هیچ وقتی برای بازتاب اتفاقات بنود.

اشپیگل: آیا انتظار داشتید که آن‌ها به پلیس زنگ نزنند؟

گیمر: من در آن زمان و بار‌ها و بار‌ها در طول سال‌ها فکر کردم. اما مادر من چه کار دیگری باید انجام می‌داد؟ او به سادگی نمی‌توانست از کنار این موضوع بگذرد. آیا ما در باره آنچه انجام می‌دهیم چیزی می‌دانیم؟ شاید امروزه این موضوع آشکار‌تر باشد. اگر آن بچه، دختر من بود، من هم با پلیس تماس می‌گرفتم.

اشپیگل: آیا مادر شما در این اتفاق شریک شد؟

گیمر: نه، اما او خودش را مقصر می‌داند چرا که او به من اجازه رفتن داد. ما ساده لوح بودیم. همه ما اشتباه کردیم.

اشپیگل: آیا شما آن را تجاوز می‌دانید؟

گیمر: من ۱۳ ساله بودم. بر اساس قانون، تجاوز بود.

اشپیگل: و از نظر اخلاقی؟

گیمر: من نمی‌خواستم، من سعی کردم «نه» بگویم. این تجاوز است. آیا من فکر می‌کردم در آن زمان به من تجاوز شده است؟ نه، من تصور می‌کردم تجاوز به معنای خشونت فیزیکی یا بچه دزدی است. من به خانه برگشتم و همه فریاد می‌کشیدند: «تو ۱۳ سال هستی! این تجاوز است!» این موضوع واقعا من را شگفت زده کرد.

اشپیگل: پس از اینکه پولانسکی شما را به خانه رساند، به خانه دوست خود رابرت دنیرو رفت. ظاهرا او اصلا احساس گناه نداشت.

گیمر: پولانسکی فکر نمی‌کرد کار اشتباهی انجام داده. او توجه نداشت که به من صدمه وارد کرده است. او از من خواست تا از آن لذت ببرم. من وقتی که روز بعد شنیدم که پولانسکی دستگیر شده، شگفت زده شدم. و سپس آنجلیکا هوستون نیز دستگیر شد. او دوست دختر نیکلسون در آن زمان بود و در طول رابطه جنسی ما در خانه نیکلسون راه می‌رفت. هنگامی که پلیس برای جستجوی مدارک به خانه نیکلسون رفت، مقداری کوکائین در کیف پول هیوستن پیدا کرد. بنابراین من با خودم می‌گفتم: پولانسکی دستگیر شد، هیوستن دستگیر شد و نیکلسون قطعا خوشحال نبود که همه این‌ها در خانه‌اش اتفاق افتاده بود. شروع بزرگ من درحرفه بازیگری! می‌دانستم که آن اتفاق تقصیر من نبود، اما من احساس بدی داشتم.

اشپیگل: آیا این عجیب و غریب نیست که پولانسکی در فکر داشتن رابطه جنسی با یک دختر ۱۳ ساله بود؟

گیمر: سخت است که امروز تصور کنیم چه شرایطی در اواخر دهه «۷۰» بخصوص در هالیوود بود. الویس پریسلی با پریسیلا در دهه «۶۰» ازدواج کرد. هنگامی که الویس او را ملاقات کرد ۱۴ ساله بود. فیلم «منهتن» وودی آلن ادای احترام به یک مرد میانسال در عشق با یک نوجوان بود. من یک عکس از‌دان جانسون با همسر بعدی او ملانی گریفیث نشسته روی پایش را دیدم. او ۱۴ سال داشت زمانی که آن‌ها همدیگر را ملاقات کردند. هیچ تابویی در‌باره دختری که زن می‌شود وجود نداشت. سوء استفاده از کودکان وجود نداشت یا حداقل هیچ کس در مورد آن صحبت نمی‌کرد.

اشپیگل: آیا قبول می‌کنید که این‌ها توجیه است؟

گیمر: توجیه وجود ندارد. رومن باید بهتر شناخته شود. اما شما باید قبول کنید که مردم در آن زمان رفتار متفاوتی نسبت به مسائل جنسی داشتند. رومن معتقد بود، به گفته خودش، که رفتار او بر اساس گرما و محبت انجام شده بود. و شما می‌دانید چه؟ من حرف‌هایش را قبول دارم. محکوم کردن او از چشم انداز امروز نادیده گرفتن بستر تاریخی است. با این حال، بدون توجه به آنچه که او در آن زمان فکر می‌کرد، مهم نیست که او امروز چه احساسی می‌کند.

اشپیگل: ما در حال تجربه موارد مشابهی در آلمان هستیم. در حال حاضر اعضای حزب سبز، حزب محیط زیست و چپ و لیبرال، ایستاده متهم به کم اهمیت جلوه دادن حمایت و تمایلات جنسی با کودکان در دهه ۱۹۸۰ هستند. به دلایل ایدئولوژیک یا آموزشی، اما ظاهرا بدون نیت مخرب.

گیمر: هر کسی که در سنین بین ۱۳ تا ۴۵ در دهه «۷۰» زندگی می‌کرد می‌داند که رومن و سبز‌ها در آلمان هر دو احتمالا احساس یکسانی می‌کنند. بدون برنامه ریزی قبلی یا داشتن سوء قصد، مرتکب چنین عملی شده‌اند. در آن زمان تجربیات وابسته به شهوت مفید تلقی می‌شد. مردم نیز بر این باور بودند که رشد عاطفی با انجام تمایلات جنسی و گسترده‌تر یا زود‌تر پرورش می‌یافت. که به هر دو طرف اعمال می‌شود، چه برای کسانی که با قدرت مانند رومن، و چه به فرد نسبتا ناتوان، مثل من رومن من را به عنوان یک قربانی تلقی نمی‌کند.

اشپیگل: بنابراین اخلاق جنسی در دهه «۷۰» بهتر بود؟ حتی اگر کمک کرده باشد که موضوع شما با پولانسکی اتفاق بیفتد؟

گیمر: بله، به نظر من در آن زمان بهتر بود. شاید این به چگونه تربیت شدن من بستگی دارد. من فکر می‌کنم ایجاد قوانین مربوط به سنی که رابطه جنسی برای یک فرد خوب است و سنی که خوب نیست، درست نیست. من می‌خواهم خودم برای خودم تصمیم بگیرم.

اشپیگل: اما در مورد شما، پولانسکی ۴۳ ساله تصمیم گرفت.

گیمر: او برای من تصمیم گرفت، چون او فکر می‌کرد تصمیمش درست است. و من ترجیح می‌دهم تصمیم احساسی آن شب پولانسکی را بپذیرم تا نظرات دادگاه را. این تحقیر آمیز بود. آن سوال‌ها، جایی که من به عنوان یک قربانی بودم.

اشپیگل: پس از آن شما ۱۰ سال بسیار بد را پشت سر گذاشتید. شما دارو اسفاده می‌کردید. زیاد می‌نوشیدید، و روابط مختلفی را داشتید. آیا همه این‌ها نتیجه حادثه پولانسکی بود؟

گیمر: مادرم و خواهرم می‌توانند به شما بگویند که من هرگز بعد از آن اتفاق مثل قبل نبودم. من افتضاح بودم، با هیچ کس صحبت نمی‌کردم. از اتاقم بیرون نمی‌آمدم. زندگی‌ام را تعطیل کردم. مطبوعات، دادگاه، قضات، عکاسان، ترس از محاکمه، چیزهای بد که در مورد مادرم و من گفته می‌شد. من نمی‌توانستم آن‌ها را تحمل کنم. اما این هیچ ربطی به رومن نداشت. یک سال بعد، پس از اینکه رومن کشور را ترک کرد، احساس آرامش می‌کردم. «او رفت! محاکمه بیشتری نیست! عشق و حال» من یک -Stoner – شدم. ما زیاد می‌نوشیدیم، LSD، کوکایین، و همه چیزی استفاده می‌کردیم

اشپیگل: آیا شما با رابطه جنسی مشکل دارید؟

گیمر: نه. من رابطه جنسی را دوست دارم.

اشپیگل: در سال ۱۹۸۸یعنی ۱۱ سال بعد تصمیم گرفتید با لباس کارگر ساختمان در برابر پولانسکی حاضر شوید. چرا این کار را ناگهان انجام دادید؟ با این همه، بعد از این شما می‌خواهید در تنهایی زندگی کنید.

گیمر: اما من متوجه شده بودم که این اتفاق هرگز نمی‌افتد. این مسئله هرگز مرا تنها نمی‌گذارد. من نمی‌توانستم مانند گذشته به زندگی ادامه دهم. ما – من و همسرم – به پول نیاز داشتیم و اکنون یک کودک خردسال داشتیم. این واقعیت بود که ما درحال آغاز مبارزه‌ی جدید با پولانسکی بودیم. چون او مطالب نامربوطی در مورد من و مادرم در زندگینامه خود نوشته بود. من با خودم فکر کردم رومن باید الان به من کمک کند. به عبارت دیگر، او باید بهای آن اتفاق را پرداخت کند.

اشپیگل: پولانسکی پرداخت کرد

گیمر: مقدارشیش تا

اسپیگل: نیم میلیون دلار

گیمر: من احساس بدی درباره‌اش ندارم. رومن بدون تردید پرداخت کرد. مانند هنگامی که تردیدی در اعتراف به گناهش به عنوان بخشی از آن، و رفتن به زندان نداشت.

اشپیگل: چهار سال پیش، در سال ۲۰۰۹، شما به طور ناگهانی نامه‌ای از پولانسکی دریافت کردید.

گیمر: دست نوشته‌ای کوچک بود. او آن را از فرانسه به من در هاوایی فرستاد. من قبلا شنیده بودم که او آدرس من را پیدا کرده و با خودم فکر کردم: «اوه نه، من امیدوارم که او به اینجا نیاید!»

5

اشپیگل: او چه چیزی نوشته بود؟

گیمر: او مستند ۲۰۰۸ «خواسته‌ها و آرزو‌ها،» را دیده بود. که در آن این مورد به دقت به تصویر کشیده شده بود. رومن نوشت که او دو بار فیلم را تماشا کرده، و احساس کرده باید نامه‌ای بنویسد. او می‌خواست که من تاسفش را از خسارت و آسیب بسیار در زندگی‌ام بدانم. او همچنین نوشت که چقدر از تمامیت نشان داده شده من در این فیلم تحت تاثیر قرار گرفته بود. مهم‌ترین چیزی که او نوشت این بود که مادر من باید تنها زندگی کند و او خودش را به طور کامل مقصر می‌دانست.

اشپیگل: آیا این نامه بر روی شما اثرگذار بود؟

گیمر: تا حد زیادی. اما به خصوص بر مادرم تاثیر گذار بود که ۳۰ سال بعد، می‌تواند در ‌‌نهایت بعنوان کسی که مقصر نیست شناخته شود. اما این برای بقیه اعضاء خانواده‌ام هم مهم بود. همه آن‌ها می‌خواستند از رومن متنفر باشند. این یکی از دلایلی است که من در حال حاضر این کتاب را منتشر کرده‌ام.

اشپیگل: نوع صحبت کردن شما در مورد رومن عجیب و غریب است. شما هرگز او را دوباره ندیدید و در عین حال آن شب در سال ۱۹۷۷، که در حال حاضر ۳۶ سال از آن می‌گذرد زندگی شما و او را به هم گره زده است. این موضوع می‌تواند کاملا احساس شود اگر شما یکدیگر را بخوبی می‌شناختید؟

گیمر: ما یک زندگی مشترک داشتیم، و در عین حال الان ما کاملا غریبه هستیم.

اشپیگل: آیا شما فیلم‌های او را پس از آن تماشا کردید؟

گیمر: نه، من می‌خواستم فاصله‌ام را حفظ کنم.

اشپیگل: اما بطور عجیبی شما مانند او هستید؟

گیمر: خب، او رفت فقط بخاطر آنچه که من انجام دادم.

اشپیگل: این تقریبا شبیه به سندرم استکهلم است.

گیمر: به نظر من برای فردی که جرم خود را جبران کرده است، نفرت همیشگی لازم است؟ من از او متنفر نیستم. در حال حاضر آدم‌های زیادی این کار را انجام می‌دهند. لازم نیست که من چیز بدی در مورد او بگویم، زیرا من می‌دانم چه احساسی دارد.

اشپیگل: آیا شما همیشه احساس تاسف برای او داشتید؟

گیمر: من در سال ۲۰۰۹ احساس بدی داشتم. او در زندان در انتظار استرداد به سر می‌برد به خاطر جرمی که ۳۲ سال قبل انجام داده بود. در آن زمان، دادستان منطقه استیو کولی که می‌خواست به دادستان کل کالیفرنیا تبدیل شود، برای خودشیفتگی چنین حکمی داد. هر روز صبح بیدار می‌شدم و فکر می‌کردم: «اوه خدای من، این وحشتناک است. رومن در اواسط دهه ۷۰ زندگی خود است. او خودش چند فرزند دارد.» اما آیا من احساس تاسف برای او دارم؟ نه، ما همه بزرگسالان هستیم. ما همه از اشتباهاتمان ساخته شده‌ایم و برای آن‌ها بهایی پرداخت کرده‌ایم. او به تاسف من نیاز ندارد.

اشپیگل: آیا شما همیشه می‌خواستید یکبار دیگر رومن پولانسکی را ملاقات کنید؟

گیمر: نمی‌دانم. شاید. قطعا کار عجیبی است. اما بسیار جالب توجه است. من هرگز نمی‌گویم که نمی‌خواهم این کار را انجام دهم. اما من برای آنکه فرصت ملاقات بوجود آید هرگز انتظار نمی‌کشم.

اشپیگل: خانم گیمر، از شما برای این مصاحبه تشکر می‌کنیم.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , 

۱ Comment


  1. بى نام
    1

    با این روند که ایشان در مصاحبه خود پیشه گرفته اند و هیچ کینه اى به دل ندارند، آن هم در دورانى که فقط و سیزده سالشان بود، احتمالا کتاب شان نیز به درد سطل آشغال هاى آمریکا و بى خانمان هاى میخورد که د زمستان به دنبال گرما، با زندگى سگ دو میزنند.