مارال / رادیو کوچه
maral@koochehmail.com
در میان صفحات کتابهای درسی دوره دبیرستان، داستانی وجود دارد که به رغم سادگی و نگاه نوستالژیک، ما را با یک نویسنده بیادعا و فراموش شده روبه رو میکند. این داستان که به دفعات در میان کودکان و نوجوانان ایرانی دست به دست شده و شاید از درونمایههای آن، امتحانی هم گرفته شده باشد، «قصه عینکم» از نوشتههای رسول پرویزی است. رسول پرویزی حداقل با این داستانش توانست، لبخندی معصومانه را بر لبان دانش آموزان ایرانی بنشاند.
رسول پرویزی یکی دیگر از نویسندگان فراموش شدهی چند دهه اخیر ایران است؛ در جایی که باید او را از پیشروان و نخستین نویسندگانی دانست که در داستانهای خود با توسل به نگاهی کودکانه و تا حدودی خاطره محور، به دنبال تصویر ناملایمات و کاستیهای جامعه خود هستند. پرویزی از جمله نویسندگانی است که با حفظ فرم و شیوه جمالزاده علاوه بر حفظ اصول اولیه داستان نویسی، کوشید تا آنچنان در دام تکرار و زیادهگویی نیفتد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
پرویزی در سال ۱۲۹۸ در جنوب ایران متولد شد و «شلوارهای وصلهدار» که نخستین و معروفترین مجموعه داستان وی بود را، در سال ۱۳۳۶ منتشر کرد.
پرویزی را میتوان نویسندهای دانست که به دلیل نگاه اخلاقی به بافت و کارکرد داستان هرگز نتوانست آن را در فرم و شکلی مدرن باور کند. شاهد این گفته را میتوان دومین کتاب او یعنی «لولی سرمست» دانست که در سال ۱۳۴۶، منتشر شد و به گفتهی برخی حتی فاقد آن جذابیتهای شلوارهای وصلهدار است. در هر صورت کارنامه ادبی پرویزی در این دو مجموعه داستان خلاصه میشود که به خصوص اولی تاثیر مستقیمی بر بسیاری از نویسندگان هم دوره و یا بعد از پرویزی داشت.
راوی داستانهای پرویزی بیشتر به روایت ماجرا و اتفاقات طنزآلود و یا تراژیک خود دلبسته است و همین باعث شده که بتوان پرویزی را در زمره کلاسیکترین داستاننویسان ایرانی به شمار آورد.
پرویزی به شدت تحت تاثیر باورها و دستاوردهای جمالزاده بود. او با تعقیب داستان های جمالزاده به این نتیجه رسید که باورپذیری و شخصیت پردازی تیپیک مهمترین جنبههای داستان به شمار میآید. او در آغاز دهه سی و بعد از درک تجربههای نویسندگان چپ و یا ایدیولوگ همان راهی را میرود که م.ا.به آذین پیشنهاد کرده است اما نکته ظریفی که داستانهای او را از تنه ادبیات ایدیولوژیک جدا میکند همان بیشعار بودن آنها است. باید قبول کرد که پرویزی به مانند جمالزاده، داستان را بیشتر نوعی فرصت برای تصویری دقیق از جامعه خود میدانست که آنچنان هم نباید درگیر مسایل و مفاهیم آن چنانی هستی شناسانه شود. براساس همین نکته، پرویزی، از داستان نویسی و خاطراتش فرمی میسازد که علاوه بر حفظ بن مایههای روایی اجتماع و مردم خود حلاوت و شیرینی کودک بودن را نیز به مخاطب خود یادآور میشوند. یکی از مهمترین جنبههای ادبیات پرویزی نیز همین نکته بود، اینکه او به نوعی جز نخستین نویسندگانی است که با مدد از خاطرات خود و بیان آن در قالب ریالیستی و کاملن مفهومی، آثاری را خلق نمود که ادعایی در مسایل روشنفکری ندارند.
راوی داستانهای پرویزی بیشتر به روایت ماجرا و اتفاقات طنزآلود و یا تراژیک خود دلبسته است و همین باعث شده که بتوان پرویزی را در زمره کلاسیکترین داستاننویسان ایرانی به شمار آورد. از سویی دیگر پرویزی خواسته و یا ناخواسته به عنصر لحن در داستان و مسایل جامعه شهری شیراز توجه خاص دارد. او از دورهای مینویسد که حضور انسان روستایی در شهرهای بزرگ، پررنگ شده و فراز و فرودهای اجتماعی، ذهن او را از حالت یقین به شکلی سردرگم درآورده است. به طور مثال، ماجرای مدرن شدن و هم شکل شدن لباس در مدارس و ادارات ایران، آنچنان برای وی مهم است که میتواند از آن به عنوان یک دغدغه مدرن یاد کند. شاید از همین رو بتوان دومین و مهمترین مولفه در خوانش نوشتههای پرویزی را تقابل انسان وی با عناصر جدید زندگی شهری دانست.
در اغلب داستانهای شلوارهای وصله دار، چیزی که موجب خلق روند خطی روایت میشود همین دغدغه مدرن شدن است. اگر صادق هدایت مدرنیسم جامعه ایرانی را در بحران هویت نوپای دوران خود تصویر کرد، رسول پرویزی، این پروسه را در شکلی عینیتر و صریحتر، با توسل به تغییر اخلاق زندگی جامعه خود بیان کرد. پسرک داستانهای او به دلیل همان ناآشنایی با بافت و طرح وجودی زندگی شهری در برابر مسایلی کاملن پیش پا افتاده نظیر عینک، شلوار، مسایل ناموسی و حتی عشقهای روزمره جوانی، دچار نوعی بیهویتی و ناآگاهی تاریخی شده و همین موجب خلق طنز در زندگی او میشود.
رسول پرویزی کمی به ناحق فراموش شده وگرنه داستانهای شلوارهای وصلهدار از بهترین نمونههای اولیه داستان نو ایرانی هستند.
پرویزی در داستانهایش، جامعهای متناقض را به تصویر میکشد که در عین جهل و نادانی، به زور به سوی شکلی مدرن حرکت داده شده است. تلفیق موفق نویسنده از روایت حکایتوار و روایت داستانی از نکتههای مهم داستانهای اوست. در واقع جان کلام پرویزی را میتوان حکایتی شفاهی دانست که هر کودک و یا نوجوانی شاید آن را از سرگذرانده باشد، اما به دلیل تمایلات داستانی نویسنده، این فرم قدیمی با قالب روایی داستان جدید کنار آمده و در عین این که ذاتا به همان ماجرا و یا حکایت خود وابسته است، از ریتم و ساختارهای دراماتیک یک داستان کامل نیز برخوردار است. پرویزی به نوعی با گزارش از محیط شهری داستان و تاکید بر رفتارشناسی بیهویت آن، ابتدا پس زمینهای از فضای آن دوره را ترسیم کرده و سپس با طرح ماجرا که قایم به لحن و شتابزدگی روایت یک نوجوان روستایی است، به دو نتیجه مهم دست مییابد. او در دهه سی و در دورهای که داستان اجتماعی اغلب وابسته به فرم بیانی نویسندگان ایدیولوگ است، داستانهایی مینویسد که شفاف هستند و در عین حال، هیچ ادعایی در ایجاد حرکت و یا رویدادی خاص ندارد؛ و از طرفی دیگر، به دلیل نوع راوی و بیان جدید او، نمونه سرمشقی برای نویسندگان همان دوره و بعد از آن محسوب میشوند. به طوری که نویسندگانی مانند جلال آل احمد، مهشید امیرشاهی و حتی نویسندهای مانند فریدون تنکابنی، به مجموعه شلوارهای وصلهدار، توجه خاص داشتهاند.
نکته اصلی دیگری که در خوانش نوشتههای رسول پرویزی مورد توجه قرار میگیرد، ساختار آن است. پرویزی، خواسته و یا ناخواسته به دلیل تسلط و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی، از فرمی کاملن بومی مدد گرفته و داستان مینویسد. درواقع نوع ترکیب بندی و روایت پر از ایجاز پرویزی را باید در آثار دوره قاجار جست وجو کرد. او به مانند نویسندگان آن دوره، از پروبال دادن به ماجرای خود دست کشیده و در روایت آن از موجزترین شیوه استفاده میکند، در عین حال، پرویزی این حرکت مدرن خود را با استعاری کردن و توصیفی کردن بیش از حد داستان فدا میکند. او به مانند میرزا حبیب اصفهانی (قیاسی در بین نیست) عاشق حاشیههایی است که شاید ارتباطی با داستان نداشته باشند اما به دلیل اغراق در استفاده از آنها، موجب به وجود آمدن جنبهای زینتی در داستان میگردند و این تناقض ساختاری، داستانهای پرویزی را شیرینتر نیز کرده است.
او به عنوان نویسنده بر اثر خود تسلط دارد و گاه، آنقدر فضاها را عوض میکند و یا از آدمها و مکانهای مختلف روایت می کند که مخاطب، رد ماجرای اصلی را فراموش کرده و یا کمرنگ میبیند.
این نکته شاید به دلیل نوع نگاه پرویزی به قالب روایی داستان باشد. او برعکس نویسندگانی مانند هدایت و یا ساعدی، با حفظ نگاه روستایی خود که همان پرگویی و حاشیهپردازی است، بیشتر به دنبال نوعی حکایتگویی در داستان است. پرویزی در این فرم که قبلها توسط جمالزاده تجربه شده بود، کارکرد تصویری داستان را افزایش داده و سپس از ذهن راوی خود به عنوان یک باور مطلق سود میجوید. پس از منظر ساختاری، میتوان پرویزی را خالق گسترهای دانست که در آن تناقضهای متعدد روایی به طرزی معجزهآسا، نتیجه داده در جایی که ما تمامی این مولفهها را به حساب شلختگی ذهن راوی گذاشتهایم. پرویزی به خوبی درک کرده است که منطق روایی راوی او براساس همین تناقضها ساخته شده و به همین دلیل، فرم بیانی داستان نیازمند آشفتگی و از هر دری گفتن است.
لولی سرمست که ده سال بعد از تجربه موفق شلوارهای وصلهدار منتشر شد، به گمان عدهای مجموعهای تلف شده است. نوستالژی ترکیبی شلوارهای وصلهدار که مخاطب خود را به بهترین شکل سرگرم کرده و تحت تاثیر قرار میداد، در این کتاب در شکل غمنامه ای برای زیباییهای تباه شده در میآید. در این مجموعه داستان، پرویزی بنابر جو خسته و خفقانبار دهه چهل، داستانهایی مینویسد که هم میکوشند همان حال و هوای خاطره محور را داشته باشند و هم اینکه به مسایل جدیتری مانند عرفان و نکبت جامعه شهری بپردازند. شاید پرویزی بهرغم این که داستانهای قبلی او آکنده از طنز بوده و طنز نتوانسته بیانگر خوبی برای این مفاهیم باشد، لحنی جدی را در لولی سرمست انتخاب کرده.
آن زبان چند سویه و رنگارنگ که در شلوارهای وصلهدار تجربه شده بود، در اینجا با حفظ ساخت قدیمی خود و سلب عنصر تحرک و طنز به زبانی خسته کننده، سنگین و تا حدودی تصنعی تبدیل میشود. عدهای چیدمان کلمات وی را، بزرگترین دشمن موضوعهای داستانهای این مجموعه دانستهاند.
شاید پرویزی یک داستاننویس حرفهای نبود و یا حداقل ذهنیت حرفهای نداشت، اما فضاهایی را ساخت که در نقد و تصویر جامعه متناقض ایران قابل اعتنا است. رسول پرویزی کمی به ناحق فراموش شده وگرنه داستانهای شلوارهای وصلهدار از بهترین نمونههای اولیه داستان نو ایرانی هستند.
رسول پرویزی که گویا مشاغل دولتی اصلی ترین ممر درآمد او بود در سال ۱۳۵۶ و در حالی درگذشت که ۵۸ سال بیشتر نداشت.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment