Saturday, 18 July 2015
03 October 2023
قضاوت با شما

«جلوگیری از ثبت‌نام فرزند یک جانباز و آزاده حتا با داشتن نامه رهبر ایران»

2014 August 16

گزارش / رادیو کوچه

منبع: فیس‌بوک بهروز فرزندی

 

حدود ۴٠ روز پیش یعنى در اوایل تیر ماه ١٣٩٣ براى ثبت نام فرزندانم در پایه هفتم در مدارس شاهد به یکی از مدارس با نام مدرسه ى شاهد خوانسارى ۴واقع در خیابان سیاحتگر در شهر شیراز که مربوط به خانواده هاى شهداء و ایثارگران مى باشد (من نیز از آزادگان و جانبازان ٢۵٪مى باشم که تصویر کارت ایثارگریم ضمیمه مى باشد) مراجعه کردم پس از صحبتهاى لازمه با مدیر مدرسه از ثبت نام فرزندانم خوددارى کردند و علت را این گونه بیان نمود که در این مدارس، اقلیت‌هاى مذهبى را ثبت نام نمی‌کنیم چه رسد به شما که اصلن دین نیستید و فرقه هستید، گفتم با چه مستنداتى این گونه مى‌گویید، گفتند چون در قانون اساسى نامى از شما ذکر نشده، پاسخ‌هاىى را در مدت زمان کوتاهى که در اختیار داشتم به ایشان گفتم ولى مدیر مدرسه با بى‌احترامى و استفاده از کلماتى نامناسب (که البته پاسخ‌شان را در کمال ادب دادم) مرا به آموزش و پرورش ناحیه فرستادند، به کارمند مربوطه گفتم از آزادگان هستم و فرزندانم را ثبت نام نمى‌کنند، سوال: خودتان آزاده هستید؟

جواب: بله خودم هستم.

اظهار داشتند که حتمن ایشان اشتباه کرده‌اند و تلفن را برداشتند تا تماس بگیرند و از من پرسیدند مورد دیگرى نگفتند؟

1

گفتم بله، مى گویند چون مسلمان نیستى نمى‌توانیم.

گفت چه اقلیتى هستید؟ ذکر کردم بهایى.

ناگهان صورتش سفید شد مثل این‌که روح دیده باشد، فورى گوشى را قطع کرد و کمى با هم صحبت کردیم و در آخر به این نتیجه رسیدیم که راه چاره رفتن به واحد بنیاد شهید و ایثارگران در اداره آموزش و پرورش کل هست.

به آنجا رفتم، از این اتاق به آن اتاق و از این مسئول به دیگری و انصافن رفتارى در خور توجه و مناسب داشتند که کمتر دیده مى شود!

آب پاک را رییس بنیاد شهید به دستم ریخت و گفت از حیطه اختیارات ما خارج است از تهران استعلام مى‌گیریم.

در روز مشخص شده مجددن رفتم و گفتند مسئولى را درشیراز مشخص کرده‌اند که با او صحبت کنم.

سوال کردم کدام اتاق است؟ سمت ایشان چیست؟ و نامشان؟ اما پاسخى براى سوالاتم وجود نداشت و در کمال حجب و حیا ذکر کردند بعد از نماز مى‌آیند با شما صحبت می‌کنند و قرار ساعت ١٣: ٣٠ گذاشتیم…

در ساعت مقرر فردى وارد شد و در اتاق را قفل کردند و مشغول صحبت شدیم.

با اینکه در جریان کامل قرارداشتند ولی گفت مشکلتان چیست؟

ج: من مشکلى ندارم، مدیر مدرسه مشکل داشت.

س: از چه جهت مى‌گویی؟

ج: از نوع رفتار و سخن گفتنش و این‌که با تعصب با من برخورد کردند و می‌گویند فرزند شما را ثبت نام نمى‌کنیم.

س: شما مسلمانید؟

ج: چه ربطی به موضوع دارد؟

س: جوابم را بدهید؟

ج: خیر نیستم، حالا شما جواب سوالم را بدهید چه ربطى به موضوع دارد؟

گفتند این دیگر به من مربوط است!

صحبت را این‌گونه ادامه دادم، من هنوز نمى‌دانم با چه شخصى و سمتى صحبت مى کنم و روبروى من نشسته.

4

جواب دادند‌‌ همان مسئولى که براى صحبت با شما در نظر گرفته شده هستم!

به ایشان گفتم: ممنون از راهنماییتان فکر کردم این مصاحبه شغلی است.

چهره اى در هم کشید و با حالتى تند اما با کلمات مناسب پرسید دینت چیست؟

ج: بهایى

گفت: بهایى که دین نیست فرقه هست و در قانون اساسی هم ذکری از شما نشده و نمى‌توانیم کاری براى شما انجام دهیم.

در پاسخ به ایشان چند نکته را مطرح کردم؛ من مسئول تفکرشما نیستم و این‌که از قانون اساسى صحبت کردید بهتر است بدانید که:

١-اصل بیست و سوم – تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.

٢- در قانون اساسى ذکر چند اقلیت مذهبی گردیده اما در هیچ جاى قانون اساسى مطرح نشده که فقط این‌ها و مسلمانان در کشور ایران زندگى مى‌کنند و حق و حقوقى دارند و مابقى مردم این سرزمین پهناور حقوقى ندارند بلکه در بند بند قانون اساسى ذکر «همه ملت اىران» و از این قبیل جملات شده و به گروه خاصى اشاره ندارد. به طور نمونه مواردی در زیر ذکر مى‌گردد:

اصل نوزدهم – مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، ‌نژاد، زبان و مانند این‌ها سبب امتیاز نخواهد بود.

اصل بیستم – همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.

اصل بیست و هشتم – هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.

دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.

اصل بیست و نهم – برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بی‌سرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت‌های پزشکی به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی.

دولت مکلف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایت‌های مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تامین کند.

اصل سی‌ام – دولت موظف است وسایل آموزش و پروش رایگان رابرای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم آرد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خود کفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.

و…

گفت: تشکیلات شما غیرقانونى است.

گفتم: تشکیلاتى الان وجود ندارد و تا چند سال پیش هم که وجود داشت با اطلاع و آگاهى کامل مسئولین بود از جمله وزارت اطلاعات و دایمن با نماینده جامعه بهائى در آن وقت در تماس بودند و اگر مسئولین رده بالا‌تر جمهورى اسلامى خبر نداشتند (که البته داشتند) باز هم مشکل جامعه بهایى نیست مشکل از وزارت اطلاعات است که به وظیفه‌اش نسبت به مقامات بالا‌تر کوتاهى کرده است، اما پس از این‌که دولت جمهورى اسلامى چند سال پیش خواستند این تشکیلات اداری تعطیل شود جامعه جهانى بهایى براى نشان دادن حسن نیت خود، آن را تعطیل اعلام کرد.

گفت: شما در ضیافت شرکت مى‌کنید؟

گفتم: ضیافتى نیست که شرکت کنم.

3

گفت: مگر مى‌شود؟ حتمن در ضیافت شرکت مى‌کنى.

گفتم: خیر شرکت نمى‌کنم چون ضیافتى نیست.

گفت: ضیافت و جلسات ١٩ روزه ندارید؟

گفتم: همان‌طور که مى‌دانید ضیافت را تشکیلات بهایى بر اساس جمعیت بهایى در هر منطقه شهر تقسیم‌بندى مى کرد و احبا در آن‌ها شرکت مى کردند ولى پس از تعطیلی تشکیلات دیگر مرجعى براى تشکیل ضیافات وجود ندارد، اما جلسات ١٩ روزه که در کتاب اقدس ذکر گردیده هر ١٩ روز یک بار احباء به جهت الفت و محبت دور هم جمع شوند و با دعا و نیایش به درگاه پروردگار متعال سبب کسب تاییدات الهى در این راستا مى‌گردند، این ٢ موضوع کاملن از هم جدا است، بله من با اعضاء خانواده‌ام و بعضى از فامیل و دوستان براى اجراى این حکم الهى در یکی از منازل فامیل دور هم جمع مى شویم و جلسه ١٩ روزه را خودمان برگزار مى‌کنیم و این کاملن شخصى است.

گفت: یعنى تو حاضرى تعهد کتبى بدهى که در تشکیلات شرکت نمى‌کنى؟

گفتم: بله تهعد می‌دهم چون تشکیلاتى وجود ندارد.

گفت: اگر روزى تشکیلات برقرار شد چه؟

گفتم: چون جامعه بهایى کار غیر قانونى انجام نمى دهد انشاءالله روزى که دوباره این مهم صورت گیرد و حتمن با اطلاع مسئولین جمهوری اسلامى خواهد بود، اگر نیازى به این حقیر باشد در صورت توان وتمایل شرکت خواهم کرد.

 

گفت: شنبه بیاورید و بدهید به آقاى حسانى (رییس بنیاد شهید در اداره آموزش و پرورش کل که در حضور ایشان صحبت مى‌کردیم)

قبول کردم و در موعد مقرر کپى نامه را با کپى کارت آزادگى و جانبازیم را به ایشان دادم.

جناب حسانى گفتند من این را برایشان ارسال مى‌کنم، پرسیدم اتاقشان کجاست؟ اسمشان چیست تا خودم تحویلشان بدهم، با چشمانى از حدقه بیرون آمده فقط نگاهم کرد، با لبخندى گفتم آهان، اجازه گفتن ندارید. ایشان فقط نگاهشان را از من برگرداند.

قرار شد ۴شنبه براى گرفتن پاسخ نزدشان بروم، روز ۴شنبه که پى‌گیرى کردم اظهار داشت که‌‌ همان مسئول مربوطه تاکید دارند به غیر از ارایه این نامه تعهد هم باید بدهى!

گفتم: خیر این گونه نیست.

جناب حسانى به موبایل این شخص به ظاهر بى‌نام و نشان! تماس گرفتند و ادامه صحبت من با ایشان پشت تلفن پس از حال و احوال این گونه بود:

2

گفتم: در این نامه طى استفسارى که از رهبر معظم انقلاب انجام شده به وضوح و به نحوى که تمام موارد را شامل مى شود پاسخ داده‌اند، دیگر نیازى به تعهد نیست.

گفت: این برداشت شما هست.

گفتم: این حرف شما کاملن غیر قانونى هست، زیرا رهبر انقلاب در جمهورى اسلامى مگر فرا‌تر از قانون نیستند؟ من نامه از ایشان دارم و شما دارید مغرضانه برخورد مى‌کنید.

گفت: از دست من کارى ساخته نیست.

گفتم: کتبى جوابم را بدهید.

گفت: نامه‌اى را بنویس و این‌ها را بگو تا پاسخ بگیرى.

گفتم: خطاب به کدام اداره یا ارگان یا شخص بنویسم؟

با توقفى طولانى گفت: به مدیر کل آموزش و پرورش! خداحافظى کردیم و مشغول نوشتن نامه که خلاصه همین مطالب ذکر شده در یک کاغذ A۵بود شدم. آن را تحویل جناب حسانى دادم و قرار شد هفته بعد بروم براى جواب.

دوشنبه ١٣ مرداد ١٣٩٣ مراجعه کردم، توى راهروى ادراه کل، جناب حسانى را دیدم و پاسخ‌شان مبنى بر این بود که باید حتمن تعهد بدهم در تشکیلات شرکت ندارم و نخواهم داشت!

از ایشان درخواست دیدن جواب نامه‌ام را کردم ولى ایشان اظهار داشتند که جواب کتبى وجود ندارد، و چون پاسخ‌شان غیرقانونى و شفاهى بود قبول نکردم و گفتم از طریق دفتر رهبرى پیگیرى خواهم کرد. کمى صحبت‌هاى متفاوت با هم داشتیم و سپس با کوله‌بارى از سوال و تاسف براى این همه تعصب و تبعیض از آن‌جا بیرون آمدم.

تمام این موارد برایم قابل تحمل بود که ناگهان به فکر ٢ پسر نوجوانم افتادم و سوالات بی‌شمارشان و….

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

TAGS: , , , , , , , , , , , 

۳ Comments


  1. ali
    1

    Khob Bahaee ke din nist, dorostesh kardan ke betoonan mohajerat begiran az iran farar konan


    1. علی
      2

      خفه شو بابا توی آشغال جات گرمه چی میفهمی از بقیه ادیان یا به قول حکومت فرقه ها


    2. امیرحسین
      3

      اخه شاسکول گیریم که بهاییت دین نیست که اصلا مهم نیست دین باشه یا نباشه ایا انسان نیستند که از حقوق قانونی خودشون محرومشون کنیم شرم اوره