شهریار / مقاله وارده / رادیو کوچه
هنگامی که به وضعیت کُردهای سوریه فکر میکنم بیهیچ چالشی و خیلی صریح و سر راست به این نتیجه میرسم که هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد برای اینکه بشار اسد یا هر دولت جایگزین بر آن اساس مجاز باشد کُردها را به زندگی در چهارچوب دولت سوریه مجبور کند؛ چون معتقدم انسانها باید آزاد باشند تا بتوانند سرنوشت خود را آزادانه تعیین کنند و ما حق نداریم دیگران را مجبور کنیم تا علارغم میلشان با ما زندگی کنند.
اما سالهاست هنگامی که به کُردهای ایران فکر میکنم به خاطر رویگردانی از رسیدن به نتیجهای مشابه خودم را در تناقضی نفسگیر میان پایبندی به تمامیت ارضی ایرانِ فعلی و احترام به حقوق انسانی گرفتار میبینم.
فرار از به رسمیت شناختن حقوقی که ممکن است در عمل به جدایی بخشی از خاک ایران منجر شود مرا به زیر پا گذاشتن اصول و نادیده گرفتن ارزشها و داوری بر اساس استانداردهای دوگانه جهت رسیدن به نتایج از پیش مشخصی تشویق میکند که ریشه در عظمت طلبی داشته و نه در احترام به ارزشهای انسانی.
پرسش اساسی که من در این نوشته به دنبال پاسخگویی به آن هستم این است که نیروهای دموکرات و باورمند به ارزشهای لیبرالی نسبت به جداییطلبی بخشی از کُردهای ایران چه موضعی باید اتخاذ کنند؟
پاسخ کوتاه و صریح من به این پرسش این است که مسأله کُردهای ایران نه متفاوت از مسأله کُردهای سوریه، عراق و ترکیه است و نه راه حلی متفاوت از آنها دارد. به باور نگارنده ما باید حق جدا شدن را برای کُردهایی که خواهان جدایی هستند قائل باشیم و به آنها این حق را بدهیم که در صورت تمایل مرزهای استعمار ساخته اما تقدس یافته خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم را متناسب با جمعیتشان تغییر داده و کشوری منطبق بر مرزهای طبیعی خود بنا کنند.
به باور بنده مخالفت با این حق کمترین تناسبی با پایبندی به آرمانها و ارزشهای لیبرالی نداشته و در عین حال برای مخالفین نیز میتواند به مانعی اساسی در راه بنیانگذاری یک حکومت دموکراتیک بدل شود.
من گمان نمیکنم که یک حکومت دموکراتیک در ایران بدون زیر پا گذاشتن ارزشهای دموکراتیک و حقوق کُردها بتواند با جدایی طلبی بخشی از آنها مخالفت کند و این راهی است که گام گذاشتن در آن به تلاش برای دور نگه داشتن کُردها از قدرت، سرکوب صدای اعتراض آنها و در نهایت بنیانگذاری یک نظام آپارتاید منتهی میشود؛ به همان وجهی که در ترکیه به بمباران PKK توسط دولت و جنایت و تبعیض منجر شده و باعث شده است تا مسأله کُردها به یکی از موانع اساسی در راه پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بدل شود.
آنگونه که بنده متوجه میشوم نه تنها پایبندی راسخ به آرمانها و ارزشهای لیبرالی، بلکه حتی واقع بینی و دوراندیشی سیاسی هم محترم شمردن حقوق کُردها را طلب میکند.
سرکوب جدایی طلبی کُردها از ۱۳۲۴تا به امروز کمترین اثری بر از بین بردن این خواسته آنها نداشته و در همهی این دوران کُردها چه در ایران و عراق و چه در سوریه و ترکیه هرگاه به واسطه تضعیف دولت مرکزی فرصتی پیدا کرده، عَلَم جدایی طلبی برداشتهاند. چنین تحرکی توسط یک حکومت انقلابی مثل جمهوری اسلامی میتواند به وحشیانهترین شکل سرکوب شود اما آیا نیروهای لیبرال و دموکرات هم حاضر هستند مسئولیت چُنین پاسخ خشونت باری را بپذیرند؟
اما مسأله فقط ریشه داری و پایداری این آرمان و جدیت کُردها برای بنیانگذاری کشور کُردستان نیست. تضعیف هم زمان دولتهای مرکزی سوریه و عراق به همراه رقابتهای منطقهای و مداخلات و حمایتهای بین المللی هم دیر یا زود فضای تنفسی لازم برای کُردها را به وجود خواهد آورد.
منفعت طلبی ترکیه این کشور را به ایجاد روابط تجاری گسترده با اقلیم کُردستان واداشته اما یکی از تبعات ناخواسته ایجاد و گسترش چنین روابطی تقویت تمایل به جدایی طلبی در اقلیم کردستان عراق است که در ماههای اخیر و هم زمان با تضعیف دولت مرکزی شاهد جلوههایی از آن بودهایم.
در مقابل موضع فعالانه ترکیه در ارتباط با کُردها، جمهوری اسلامی به خاطر ترس از تبعات ناخواسته چنین سیاستی موضعی محافظه کارانه اتخاذ کرده است. اما این سیاست جز انداختن کُردها به دامان اسرائیل و بدل کردن ترکیه به بزگترین شریک تجاری اقلیم کردستان، حاصلی برای جمهوری اسلامی نداشته و بر این اساس بعید به نظر میرسد چنین سیاستی که هزینه آن برای ماست و منافع آن برای ترکیه و اسرائیل و سایرین، بتواند زمانی طولانی تداوم بیابد.
علاوه بر اینها حداقل به واسطه استقبال اسرائیل از تشکیل کشور کردستان نیز، قاعدتا قدرتهای جهانی در این مورد هم بیتفاوت نخواهند بود.
و این همه در حالی است که یک حکومت دموکراتیک در ایران میتواند با در پیش گرفتن سیاستی فعالانه در قبال کردها به پشت و پناه آنها بدل شود. به باور بنده این سیاستی است که حداقل میتواند کردستان را به یک هم پیمان استراتژیک برای ایران بدل کند و در بهترین حالت میتواند همچون مقدمهای باشد برای تشکیل اتحادیهای با محوریت ایران و با عضویت کردستان و تاجیکستان و سایر کشورهایی که از پیشینه فرهنگی مشترکی برخوردارند.
من تردیدی ندارم که یک ایران آزاد با اقتصادی قدرتمند با به رسمیت شناختن حقوق همسایگان میتواند به محور اتحادیهای منطقهای بدل شود که کُردستان بزرگ شامل بخشهایی از عراق و ترکیه و سوریه هم یکی از اعضا آن باشد و به این معنا یک بار دیگر البته به شیوهای دموکراتیک وحدت فرهنگی از دست رفته هم احیا شود.
قبل از به پایان بردن مطلب ترجیح میدهم به دو نکته در باب حق تعیین سرنوشت اشاره کنم.
بخشی از ساکنان کریمه با حمایت روسها و توسل به «حق تعیین سرنوشت» رفراندومی برای جدایی شبه جزیره کریمه از اکراین و پیوستن به روسیه برگزار کردند، اما نزدیک به ۴۰درصد ساکنان کریمه به نشانه اعتراض آن را تحریم کردند. با این وجود در نهایت به خاطر اکثریت داشتن طرفداران جدایی، شبه جزیره کریمه به روسیه ملحق شد. یعنی عملا حق تعیین سرنوشت به «حق تعیین سرنوشت اکثریت» بدل شد. این در حالی است که اگر اکثریت حق داشتند سرنوشت خود را تعیین کنند قاعدتا باید چنین حقی برای اقلیت هم قائل میشدند. اکثریت حق نداشتند ۴۰درصد از ساکنان کریمه را علارغم میلشان به روسیه ملحق کنند. در حقیقت آنها با چنین کاری «حق تعیین سرنوشت» به عنوان مبنای مشروعیت بخش آن رفراندوم را نقض کرده و نادیده گرفتند.
اما در غیر اینصورت چه اتفاقی باید میافتاد؟ آنچه در ابتدای امر به نظر میرسد این است که باید شبه جزیره کریمه به نسبت جمعیت بین مخالفین و موافقین تقسیم میشد و بخش بزرگتر آن به روسیه ملحق و مابقی آن تحت حاکمیت اکراین باقی میماند.
اما مشکل بزرگی که در این راه وجود دارد «مشاع» بودن سرزمین کریمه است. یعنی توزیع طبیعی جمعیت در کریمه طبیعتا به شکلی نیست که موافقان جدایی همه در طرف روسیه و مخالفان در طرف اکراین ساکن باشند.
برای حل کردن این مسأله به نظر میرسد که فقط سه راه وجود داشته باشد:
اولین راه همانی است که اتفاق افتاد یعنی اکثریت علی رغم میل اقلیت کُل کریمه را به روسیه ملحق و در واقع به جای حل کردن، مسأله را منحل کنن.
دوم اینکه اقلیت نیز به همان روش بالا علارغم میل اکثریت مانع جدایی کریمه و پیوستن آن به روسیه شوند.
سومین راه این است که پس از برگزاری نظر سنجی در کریمه و تعیین درصد مخالفین و موافقین، شبه جزیره به نسبت جمعیت بین ساکنین تقسیم و موافقین الحاق که در طرف اکراین قرار گرفته و مخالفینی که در سمت روسیه هستند تن به جابجایی بدهند.
این راه حل اخیر آرمانی و شاید دشوار به نظر میرسد اما مسأله این است که در مورد چنین مسائل بغرنجی اساسا راه حل ساده و بیدردسری وجود ندارد.
من تصور میکنم تن دادن به جابجایی قابل پذیرشتر از دست بردن به اسلحه و سرکوب باشد و در مورد مسأله کُردستان هم به این راه حل اخیر معتقدم.
این راه حلی است که به ما این حق و فرصت را میدهد که بر اساس آن از حقوق کردهایی که خواهان پیوستن به سرزمین آبا و اجدادی خودشان ایران هستند هم حمایت جدی کنیم.
این مطلب بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»