گزارش / رادیو کوچه
ترجمه: کامبیز توانا
چند سال پیش، فیسبوک من را با یک خانم سیاهپوست حامله در شهر نیویورک اشتباهی گرفت. ماجرا این بود که من برای چند ساعت لپتاپم را به یکی از دوستان قرض دادم که از قضا حامله و در انتظار تولد اولین فرزندش بود. تا چندماه برای من همین طور آگهی پوشک، لباس زایمان و مواد آرایش مو در صفحه اصلی فیسبوک ظاهر میشد و هرجا در اینترنت چرخ میزدم، این آگهیها دنبال من میآمد. حتی یک شماره از مجله مخصوص مواد آرایشی زنان – اسنس – هم برایم با پست ارسال شد.
در نگاه اول شاید خندهدار به نظر بیاید ولی خوب بعدش هم لحظهای ارشمیدسی داشتم که یافتم قضیه چه بوده و تا چد شبکههای اجتماعی و جمعاوری اطلاعاتشان از زندگی ما عمیق و چند بعدی است.
تا الان دیگر خیلیها خبر دارند که فیسبوک گفته هرکسی دیگر باید با اسم و عنوان حقیقی خود در این شبکه باشد و این شبکه به شکل تهاجمی تمامی کاربران و اکانتهایی که حاوی اسم واقعی نباشند را میبندد و اینکار خیلیها را عصبانی کرده است. هنرمندان، چهرههای شناخته شده و سلبریتیها و قربانیان خشونت خانگی و یا هرکسی که به هر شکلی تصمیم گرفته برای امن ماندن در شبکه مجازی، عنوانی دیگر اختیار کند یا از شبکه بیرون رانده شده و یا حساب کاربری آنها بسته شده است. مهمترین انتقاد اما از سوی اعضای – الجیبیتیکیو – دگرباشان جنسی و همجنسگرایان – است.
حقیقت این است که هنوز خیلی جاهای ناامن برای اعضای الجیبیتیکیو وجود دارد. هافینگتون پست به تازگی گزارشی منتشر کرد از ۲۹ ایالتی – در آمریکا – که هنوز به اتهام این که کسی همجنسگرا است، ممکن است از کار اخراج شود. روزنامه واشینگتن پست، فهرست ۱۰ کشوری را مشنتر کرد که در آن مجازات همجنسگرایان، اعدام است. جوانانی که هنوز در مورد هویت جنسی خود مطمئن نیستند، شاید مجبور باشند پشت عناوین جعلی و ساختگی در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشند تا بتوانند از دوره فکری خود را طی کنند. خواهر «ایندیکا ساتیوا» رییس موسسه خیریه خواهران «پرپچوال ایندالجنس» گروه راهبههای همجنسگرا که برای ارتقای مدارا از جوک و ابزار خنده و صورتکسازی استفاده میکنند، میگوید اعضای این گروه از عنوان جعلی خود سالها است که استفاده میکنند. مجبور کردن قربانیان خشونت خانگی به کنار گذاشتن عناوین جعلی خود و یا حتی اسامی غیرحقیقی که سرخپوستان آمریکایی دارند، به خطر انداختن زندگی آنها و یا نقض حقوق اساسی و جدا کردنشان از میراث فرهنگی آنها است.
با توجه به این شری که فیسبوک به پا کرده، ارزشش را دارد که بپرسیم:چرا اصولن گیر دادهاند که سیاست خود را فقط به عنوان حقیقی و واقعی مختص کنند؟
فیسبوک البته میگوید قضیه فقط در مورد اعتبار و سندیت است و این سیاست جدید باعث میشود افراد شبکه امنتری داشته باشند. اما این قضیه با واقعیت همخوان نیست. من یکی از پایهگذاران شبکه اجتماعی «الو» Ello هستم که بدون تبلیغ کار میکند و میتوانم به شما بگویم امن بودن شبکه هیچ ارتباطی به اسم و عنوان واقعی ندارد. الو برای عضوگیری هیچ چیز شخصی و خاصی از شما نمیخواهد. فقط یک ای میل معتبر و یک پسورد برای ورود به شبکه. با این حال ما در الو شاهد اسپم و هرزنامه ترول و مزاحم دیگران شدن نیستیم. در یک نظرسنجی جدید این یکی از اصلیترین دلایلی بود که کاربران «الو» را انتخاب کردهاند.
در جهانی که دیگر دسترسی به دادهها همه جا حی و حاضر است، امنیت شخصی در این است که شما انتخاب کنید چه نوع اطلاعاتی را میخواهید به اشتراک بگذارید. نه این که همه چیز در مورد اطلاعات شخصی و خصوصی زندگی خود را بدهید و خود را به هدف بالقوه سرقت هویت و یا دیگر مشکلات سوءاستفاده از دادهها قرار دهید.
بگذارید برویم سر اصل مطلب:
سیاست فیسبوک برای نگهداشتن حساب کاربری افراد با نام و هویت واقعی فقط به درد جمعکردن اطلاعات کاربران و امور تبلیغات میخورد. هرچه فیسبوک بیشتر در مورد شما بداند و بتواند تمامی اطلاعات مرتبط با شخص شما را جمعآوری کند وقتی بخواهد این اطلاعات را به عوامل و شرکتهای تبلیغاتی و یا دیگر مشتریان این گونه اطلاعات بفروشد، ارزش آن بیشتر خواهد بود و پول بیشتری از آن در میآید.
و آنها (فیسبوک) خیلی زیاد در مورد شما اطلاعات دارند.
در صفحه پروفایلتان (در فیسبوک) از شما خواسته میشود سن، جنسیت، وضعیت خانوادگی، علایق، دبیرستان و دانشگاهی که رفتهاید و یک عالمه اطلاعات دیگر که شما به هیچوجه با یک غریبه به اشتراک نمیگذارید را وارد کنید. فیسبوک همچنین میداند دوستان شما چه کسانی هستند، و چه افرادی به عنوان دوست مشترک با شبکه دیگر افراد دارید. هربار که شما یک صفحه را «لایک» میکنید که در مورد یک محصول یا یک شرکت یا یک هنرمند یا یک کتاب یا وبسایت یا هرچیز دیگری است، فیسبوک آن را ذخیره میکند. طبق ضوابط حریم خصوصی فیسبوک، حتی فیسبوک اجازه دارد پیامهای خصوصی را که میفرستید را در سرور خود ضبط کرده و آن را تحلیل کند. و البته بانکی از دادهها هم در مورد فعالیت شما ساخته میشود:چه کسی را دنبال میکنید یا با کدام دوستتان بیشتر حرف میزنید. وقتی فیسبوک را ترک میکنید هنوز تعقیب فعالیتهای شما در شبکه ادامه دارد. به ویژه از سوی وبسایتها یا اپلیکیشنهایی که شما با لاگین فیسبوک خود به آن وارد شدهاید و هنوز این که شما چه چیز را دیدهاید یا چه چیز خریدهاید، ردیابی و ضبط میشود. حتی این که چطور از تلفن خود استفاده کرده و کجاها بودهاید هم ذخیره میشود.
تحلیلگران دادهها به راحتی میتوانند وضعیت خانوادگی شما و این که ازدواج کردهاید یا نه و یا این که به چه دیدگاه سیاسی علاقمند هستید را از این راه دربیاورند. «فوربز» در گزارشی نوشت حتی از راه تحلیل این دادهها میشود فهمید که کی قرار است شما بچهدار شوید و «نیویورک پست» هم در گزارشی نوشت فیسبوک توانایی این را دارد که پیشبینی کند چه زمانی رابطه شما با همسر یا شریک زندگیتان به پایان میرسد و قطع رابطه میکنید.
دانشگاه «آمآیتی» سال گذشته گزارش داد فیسبوک توانسته نرمافزاری بسیازد که میتواند چهرههای شبیه به هم را با درصد ۹۷.۲۵ شناسایی کند. این به اندازه همان توانایی انسان است که وقتی دو تا عکس به او بدهید، میتواند چهرههای شبیه را به هم تشخیص دهد. «تایم» هم در گزارشی علام کرد اپلیکیشن جدید فیسبوک با نام «اسکرپ بوک» با این هدف طراحی شده که فیسبوک بتواند دادههای فرزندان شما را تا پیش از این که به سن بلوغ برسند و خود به سن قانونی برای داشتن صفحه فیسبوک برسند، ردیابی کنند. عکس فرزندان خود را آپلود کنید و با این کار ناخواسته، سوابق دادههایی دارید برای استفاده آینده فیسبوک درست میکنید.
تمامی این اطلاعاتی که فیسبوک جمعآوری و دستچین و ذخیره میکند، به بالاترین خریدار فروخته میشود. خریدار امروز شاید یک شرکتی باشد که میخواهد ببیند چه کسی ممکن است به محصولات آنها علاقمند باشد یا یک حزب سیاسی که میخواهد بداند کجا دنبال رایهایی که مانند آنها فکر میکند بگردد. یک روز ولی ممکن است دولت یا حکومتی باشد که میخواهد بیشتر در مورد جزییات شهروندان خود بداند یا ماموران کنترل مرزی است که بخواهند نوعی خاص از افراد را پیدا کرده و از کشور اخراج کنند.
بخش مبهوت کننده قضیه اینجا است که شما نه صاحب این دادهها هستید و نه کنترلی روی آن دارید. بیایید این موقعیت را فرض کنیم: هرقدر هم صدها و میلیونها بایت اطلاعات در مورد شما ذخیره شده باشد، شما هیچگونه حق دسترسی به آن ندارید. تمامی اطلاعات شما، دیگر در تملک فیسبوک است و نه شما و دیگر ارزش و کالای آن شرکت محسوب میشود.
حقیقت این است که اگر مردم میدانستند این همه اطلاعات در مورد آنها دارد ذخیره میشود، حسابی به هم میریختند. اگر چیزی این وسط اشتباه شود، عواقب آن بسیار جدی خواهد بود. در مورد من البته قضیه خیلی کمدی وار بود چون فیسبوک من را با کسی دیگر اشتباه گرفته و آگهی بیربط برایم فرستاد. گزارشهای زیادی در مورد افرادی که ناگهان حساب فیسبوکشان بسته شده و افراد مجبور هستند اعداد و ارقامی خاص با خود حمل کنند چرا که در جریان سفرهای بینالمللی، هویت آنها از سوی ماموران مرزی با دیگر افراد – مشکوک به فعالیت تروریستی – قاطی شده و برایشان مشکل درست کرده است.
بخش راست و حسینی قضیه این جاست.
ماموریت اصلی فیسبوک این نیست که شما را خوشمال نگه دارد. کاری هم به این که شما را به دوستان قدیمی وصل کند و یا گفتوگوی جالبی میان شما برقرار کند ندارد و دنبال آن نیست. شما (کاربر ساده فیسبوک) مشتری محسوب نمیشوید.
تمامی مدل اقتصادی فیسبوک بر اساس جمعآوری دادهها، ذخیره و انتخاب آن و بعد تبلیغات بر اساس آن است. همین و بس.
کسانی که این دادهها را میخرند، مشتریان واقعی هستند و این همان اساسی است که مدل اقتصادی کار فیسبوک بر اساس آن کار میکند. شما محصولی هستید که خرید و فروش میشوید.
از این نقطه نظر، فیسبوک به هیچوجه یک ابزار برای شبکه اجتماعی مجازی نیست. که یک مبنای تبلیغاتی به همراه تجاوز به حوزه اطلاعات و دادهها است که به شکل یک شبکه اجتماعی خود را جا زده است.
و البته به شکل ماهرانهای موثر بوده است: فیسبوک به شکل ناجوانمردانهای حجم بزرگ و گستردهای از اطلاعات و دادهها در مورد کاربرانش را جمعآوری میکند و آنها را به متجاوزان به دادهها و شرکتهای تبلیغاتی میفروشد و این کار را با یک «سیاست حریم خصوصی» انجام داده که بسیار غیرشفاف و مبهم و طولانی است و مدام دارد عوض میشود. (شما به عنوان کاربر فقط موافقت میکنید و اجازه را میدهید و از آن رد میشوید بدون این که آن را بخوانید.)
از آنجایی که فیسبوک به لحاظ تاریخی و از نظر شکلگیری یک مونوپولی – انحصارطلبی – مجازی بوده، این شرکت با گستاخی و خیرهسری تمام هم عمل میکند.
از چیزهایی که به شما گفتم خوشتان نیامد؟ فیسبوک اصلا نگران نیست:حتی اگر شمار خیلی زیادی از کاربران راضی نباشند، بدون حضور یک جایگزین مناسب شرکتها و کارگاههای اقتصادی کوچک و متوسط و بزرگ که محتاج آن هستند، چیزی عوض نمیشود. تا وقتی جایگزین نباشد، این کاربران به جایی نمیروند و فقط شاهد این هستند که آگهی به زور به خورد آنها داده شده و با پستهای «بوست» شده زورکی و دیگر ابزارهایی که از آنها فقط اطلاعات جمع میکند بدون این که به نیاز آنها اهمیت دهد شاهد زوال این شبکه هستند.
شمار زیادی از کارشناسان آزادیهای مدنی و نمایندگان کنگره آمریکا و دولتهای اروپایی، فیسبوک را بزرگترین خطر به آزادیهای مدنی در روزگار حاضر خواندهاند.
یا برای این که دقیقتر و شفافتر دیدگاهشان را بررسی کنیم:
فیسبوک به تازگی اعلام کرد برنامهای با نام «اینترنت دات اورگ» را طراحی کرده که با هدف خیرخواهانه، خدمات اینترنت را به مناطق فقیرنشین جهان برساند. اما فقط کاری که میکند، این است که دسترسی به یک سری سایتهای خاص را ممکن میکند: فیسبوک و سایتهایی که در حلقه فیسبوک هستند (شما بخوانید سایتهایی که به فیسبوک پول میدهند تا در این مجموعه قرار گیرند). بنیاد جبهه الکترونیکی – الکترونیک فرانتیر فاندیشن – اعلام کرده که طرح اینترنت دات اورگ، توان این را دارد که در میان کشورهای فقیر جهان، به یک گتو – محله تبعیدی اقلیتنشین – مجازی تبدیل شود. «ماهش مورتی» از سرمایهگذاران شناخته شده هند هم این طرح فیسبوک را «تبعیض اقتصادی» نامیده و گفته با این کار و به اسم خدمات خیریه و صدقه، فقیرترین جمعیت جهان به زور مجبور به استفاده از چند سرویس خواهند شد.
چنین طرحهای انحصاری البته به واقع خیلی هم از روی عناد نیست. فیسبوک هم مانند خیلی شرکتهایی که سهام عام دارند، فقط یک دلیل برای وجود دارد: این که برای سهامداران خود سودآوری داشته باشد و برای این کار از هر راهی که بتواند، استفاده میکند. راستش را بخواهید اگر فیسبوک غیر از این کاری میکرد، سهامداران از هیات مدیره به اتهام «قصور و کوتاهی» شکایت میکردند. از این نقطه نظر، سیاست جدید فیسبوک برای مجبور کردن افراد به داشتن اسم و عنوان حقیقی، راهی برای پول درآوردن بیشتر است. با پاک کردن کسانی که خودشان از قبل از سوی جامعه به حاشیه رانده شدهاند، فیسبوک پیامی محکم به بقیه میدهد: یا اسم واقعی خود را بدهید یا ما با اردنگی بیرونتان میاندازیم. نوعی تاکتیک ارعاب است که فیسبوک امیدوار است با آن ارزش پایه کاربری خود را افزایش دهد. و قبل از این که بپرسید پاسخ شما بله است – «الو» به طور کامل متفاوت است.
الو یک شرکت عامالمنفعه است. نوعی خاص از شرکت در آمریکا با چارچوبی که به لحاظ حقوقی مدیران موظف به رعایت اساسنامه آن پیش از هرگونه کسب سود هستند. در اساسنامه الو قید شده که شرکت هیچگاه نه از راه فروش تبلیغات و نه از راه فروش دادهها به واسطههای سوم کسب درآمد میکند و نه هیچوقت آن را به شرکتی میفروشد که بخواهد اساس این اساسنامه عمل کند. این اصول به لحاظ حقوقی در اساسنامه ثبت شده است. در «الو» شما هیچ نیازی ندارید اسم واقعی خود را وارد کنید. همچنین میتوانید هرگونه ردیابی را به طور کامل غیرفعال کنید. چرا مدل اقتصادی «الو» جواب میدهد؟ چون ما (گردانندگان) را با کاربران همسو میکند. با پیشنهاد دادن برخی از محصولات، سرویسها و خدمات، این خود کاربران هستند که از الو حمایت میکنند. ما مردم را به عنوان کالا به فروش نمیگذاریم. به مردم چیز میفروشیم و شبکه اجتماعی «الو»به طور کامل رایگان است.
صاحبان بنگاههای تجاری (کوچک و متوسط و بزرگ)، هنرمندان و شرکتهای غیرانتفاعی مجبور نیستند پول بدهند تا کاربران پستهای آنها را ببینند. برعکس فیسبوک، تایملاین در «الو» شکل ترتیببندی زمانی دارد. هرکسی که شما را دنبال میکند میتواند تمام پست شما را ببیند. نه هزینهای لازم است و نه تداخلی در کار است و نه انحصاری به کسی داده میشود.
وجود چنین اساسنامههایی که به لحاظ قانونی هم از آن حمایت میشود، یکی از دلایلی است که «الو» به سرعت رشد کند و بزرگ شود. دلیل دیگر این است که ما شبکهای اجتماعی مثبت ساختهایم که بر اساس بحثهای زنده، پستهای زیبا و کاربرانی بسیار جالب است. کاربرانی که نه به خاطر این به «الو» آمدند که چه هست. به این خاطر آمدند که ماندهاند تا به آنچه قرار است بشود برسند.
دیگر شبکههای اجتماعی (برای مثال تامبلر، پینترست، اینستاگرام، توییتر و بقیه) هم مثل فیسبوک شروع به فروش تبلیغات کردهاند، یک اسپانسر و حامی خاص میتواند پست خود را «بوست» کرده و به زور به چشم همه برساند و از دادههای کاربران استفاده کنند. یک خبرنگار به تازگی جایی نوشت «الو» تنها شبکه اجتماعی به جا مانده است و دیگر ما به چیزی که کاراکتر شبکه اجتماعی داشته باشد، دسترسی نداریم و دیگر هم نخواهیم داشت. (هرچه بوده الان تجاری شده و دیگر کاربری شبکه اجتماعی ندارد.)
این جامعه «الجیبیتیکیو» بود که انرژی اصلی شکلگیری «الو»را پاییز سال گذشته شکل داد. همان زمانی که اولین اعتراضها به سیاست اسم و عنوان واقعی در فیسبوک شروع شده بود. آن زمان حجم گستردهای ناگهان به ما پیوستند طوری که سرورهای ما تقریبن تعطیل شد!
از آن زمان تاکنون میلیونها تن از مردم به ما پیوستهاند و ما هم خیلی کارکردها به سایت اضافه کردهایم. الو با استخوانبندی خام کار خود را شروع کرد (سر و شکل خاصی نداشت) اما دارد به شبکهای مثبت، غنی و با تمام کارکردهای کارآمد و آدمهایی بسیار جالب و بحثهایی خوب، تبدیل میشود. تا چند هفته دیگر اپلیکیشن «الو»برای آیفون هم به بازار عرضه میشود. تا پایان تابستان هم به کارکردهایی مساوی و برابر با دیگر شبکهها خواهیم رسید.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»