علی وکیلی راد، قاتلی که به طمع دریافت پول و پاداش حاضر شده بود انسانی را با کارد سلاخی کند، در بدو ورود به تهران، پس از توجیه اطلاعاتی شروع به تکرار طوطی وار جملاتی که برایش دیکته کرده بودند نمود و با مزهتربن جملهای که مجبور شد بگوید این بود که: «جهنم را گذراندم و بهشت را پیدا کردم»
ایشان و همدستش محمد آزادی در تیرماه ۱۳۷۰ با نامهای مستعار ناصرنوریان و امیرکمال حسینی از سفارت فرانسه درتهران تحت پوشش بازرگان، ویزای تجاری سفر به فرانسه را دریافت کردند و در پاریس با کارد قصابی، شاهپور بختیار و منشی وی سروش کتیبه را کشتند و شدت وحشیگری این «قاتلین مأمور» بحدی بود که کارد مورد استفاده در قفسه سینه سروش کتیبه شکسته بود.
پلیس فرانسه پس از کشف ماجرای قتل، تصاویر قاتلین را در تلویزیون فرانسه پخش نموده و خواستار شناسائی آنها شد. بفاصله چند ساعت بعد، فاحشه خانه ای در پاریس که شب قبل از جنایت میزبان قاتلین بود طی تماسی با پلیس فرانسه اطلاعاتی در مورد آنها داد که هویت جعلی آنها را آشکار نموده و اندکی بعد ناصر نوریان، تاجر اطلاعاتی، در سویس بازداشت و به فرانسه منتقل شد. وی در بازجویی به هویت واقعی خود، علی وکیلی راد، اعتراف نموده و اقرار نمود که از طرف حکومت ایران مأمور به قتل بوده است.
با توجه به اینکه این قتل غیر انسانی در «جهنم پاریس» اتفاق افتاده است، سئوالات زیر مطرح می باشد:
– آیا وی بهنگام بازداشت توسط پلیس فرانسه، همانند شیوه رایج پلیس ایران، مورد «بازجویی فنی» با روشهای «جوجه کباب» و یا «سوزاندن با بنزین» و یا «قپانی» و سایر روشهای متداول در «ام القرای اسلامی» قرار گرفته است؟
– آیا به روش معمول دستگاه قضائی «بهشت تهران» از دسترسی به هر گونه وکیل، محروم بوده است؟
– آیا برادران بازجوی «وزارت اطلاعات فرانسه» وی را به تخت تعزیر بسته و با «ذوالفقار» یا همان کابل شکنجه، مورد عنایت از ناحیه کف پا قرار داده اند؟
– آیا وی را با چشم بند رو به دیوار نشانده اند و از پشت سر با «شوکر» نوازشش کرده اند؟
– آیا با «پاشنه کفش» به دهانش کوبیده اند؟
– آیا دستانش را «دستبد از پشت» با طناب آنقدر بالا کشیده اند که کتفهایش از جا در رود؟
– آیا «شلاق مصاحبه» نوش جان کرده تا «داوطلبانه» روبروی دوربین تلویزون بنشیند و بر علیه خودش و معتقداتش اعتراف کند؟
– آیا وی را بهمراه سفارش «پذیرائی» به «بند مجرمین خطرناک» انداخته اند؟
– آیا همسر و فرزندانش را بازداشت کرده اند و در حال نزار از پشت شیشه نشانش داده اند؟
یا اینکه همه این اعمال متمدنانه فقط مخصوص «بهشت تهران» است؟
بهتر بود در ورود به تهران دهانت را می بستی و همچون بانوی کناری ات، رویت را از شرم می پوشاندی و خودت را به کرولالی می زدی، یا حداقل از جنایتی که انجام دادی اظهار پشیمانی می کردی. ولی بهتر است که قبل از هر چیزی بدانی که چه چیزی در «بهشت تهران» در انتظارت است. بر اساس اصل «پارانویای جمهوری اسلامی» هر مأموری که در خارج از کشور زندانی شود، خود بخود یک عنصر نامطلوب و خطرناک محسوب می شود. چند ده هزار نفر اسیرانی که در زندانهای صدام شکنجه شدند و عمرشان گذشت، همگی در ورود به ایران از همین دسته گلهایی که گردن تو انداختند، بر گردنشان انداختند، فقط برای عکاسی و فیلمبرداری، ولی بعنوان عنصر نامطلوب از حافظه نظام پاک شدند. جهنم واقعی در «بهشت تهران» در انتظارت خواهد بود. بازجویی ها که شروع شد همان اول کار به همه چیز اعتراف کن، به جاسوسی، زنا، شرابخواری، همجنس بازی، و هر چیزی که بهت نسبت دادند. یکوقت فکر نکنی اینجا هم «جهنم پاریس» است و بخواهی تقاضای وکیل بکنی و یا از جواب دادن طفره بروی، یادت باشد که در «بهشت تهران» هستی و از شلاق گرفته تا شوکر، همه را ولایت فقیه در این بهشت، آزاد و حلال کرده است. گردن کلفت تر و خوش خدمت تر از تو هم زیاد بوده اند که سرانجام به «تخت تعزیر» بسته شده اند. به «بهشت» خوش آمدی!
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
ramiz
ننش برای اینکه آبروش نره، چی صورت خود را پشت چادر مخفی کرده
دستش درد نکنه با این بچه زایدن.
امیر
تا حالا سابقه نداشته که کشوری از یک قاتل اینجوری حمایت کنه.تروریست دولتی به همین میگن دیگه