مریم/ رادیوکوچه
maryam.m@koochehmail.com
امروز بیست و نهم ماه می برابر با زادروز «اسوالد اشپنگلر» از فلاسفه بزرگ آلمانی است. وی بیشتر دوران زندگی خود در گوشه آرامی در شهر مونیخ بهسر آورد و نتیجه بررسیها و مطالعات و اندیشههای خویش را در قالب کتابهای ارزندهای بهچاپ رسانید و سرانجام در ۵۶ سالگی در سال ۱۹۳۶ جهان را بدرود گفت.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«اسوالد اشپنگلر» از فلاسفه بزرگ آلمانی در سال ۱۸۸۰ در شهر «بلاکنبرگ» آلمان تولید یافت. تحصیلات خویش را در رشتههای ریاضیات، فلسفه و تاریخ در اساس و ساختمان تمدن مشرق زمین پرداخت و شاهکار تاریخی و فلسفی خود را بهنام «انحطاط غرب» در سال ۱۹۱۸ بهجهان عرضه داشت.
اشپیگلر بیشتر دوران زندگی خود در گوشه آرامی در شهر مونیخ بهسر آورد و نتیجه بررسیها و مطالعات و اندیشههای خویش را در قالب کتابهای ارزندهای بهچاپ رسانید و سرانجام در ۵۶ سالگی به سال ۱۹۳۶ جهان را بدرود گفت.
اشپنگلر، فیلسوف آلمانی ونویسنده کتاب «سقوط و زوال مغرب زمین» در آثارش از عنوانهای «نیچهای» مانند: «یک مرد در پایان تاریخ، وطن در خطر، قاهقاه خندهای از بیرون، بلشویسم ناسیونالیستی، سوسیالیسم پرویسی، انقلاب محافظهکاران و غیره» استفاده میکرد. او آلمان پروسی را یک رم دوم نامید و مدعی شد که در آغاز قرن بیست، فرهنگ آمریکا و اروپای غربی مرحله زوال را در پیشروی خود دارند. درحالیکه او خود را سوسیالیست و دولت پروس را دولتی سوسیالیستی میدانست، مواضع دشمنانه سرسختانهای نسبت به مارکسیسم، لیبرالیسم، و پارلامانتاریسم را نمایندگی میکرد. وی کوشید تا با کمک فراز و فرود فرهنگهای بزرگ در کشورهای جهان قانونمندی پروسه زوال آن دولتها و جوامع را دریابد. وی در تاریخ جهان از هشت فرهنگ بزرگ نام میبرد. از آن جمله : یونان باستان، مصر، هند، عرب، غرب و غیره.
وی میگفت که فرهنگ زوالیافته بعدها نام تمدن بهخود میگیرد. وی کتاب «سقوط و زوال غرب» خود را بخشی از فرمشناسی تاریخ جهان میدانست. در نظر او سیاست، بدل و جانشینی موقتی است برای وضعیت جنگ. نشر کتاب 1270 صفحهای «سقوط و زوال غرب» او در سال 1918 و با تیراژی 235000 رقمی، علاقه نیروهای ناسیونالیست و محافظهکار را بهخود جلب کرد. اینگونه نیروها بهدلیل شکست آلمان در جنگ اول، روی کارآمدن کمونیسم در روسیه، پیروزی موقت انقلاب شورایی در جنوب آلمان، ترورهای سیاسی، بحران اقتصادی و تورم و از هم پاشیدگی نظم قبلی، در انتظار یک تئوری ملی نظامی و انتقامجویانه بودند. وی آن زمان فرهنگ غرب را در فاز پایانی خود یعنی در مرحله پیری و زوال مانند مرحله آخر امپراطوری رم میدید.
اشپنگلر یکی از آغازگران ایدئولوژی فاشیسم، افتخار میکرد که از آموزگارانی مانند شوپنهاور، نیچه، هگل، هردر و گوته بیشتر آموخت تا از درسهای دانشگاهی. او تاریخ جهان را ردیفی از فراز و فرود فرهنگهای بشر میدانست. وی آنزمان میگفت که وقتی ذخیرههای معنوی فرهنگ غرب به پایان خود برسند، اروپا وارد مرحله پستمدرن خواهد شد. او فرهنگ یونانباستان را ذاتن آهنگین و نظاممند، فرهنگ مصر را عرفانی و فرهنگ غرب را جستجوگر و جادویی میدانست. وی ازجمله دلایل و نشانههای زوال فرهنگی را، التقاطیشدن هنر، عقلگرایی در رفتار، حاکمیت پول در زندگی، صنعتگرایی، تشکیل تراست و کارتلها میدانست. او علایم دیگر آنرا اشاعه دمکراسی، پاسیوییسم، هومانیسم، و گلوبال شدن ذکر میکرد. وی به نقل از گوته، از جمله فرمهای فرهنگ: «زبانها، دورهها، ایدهها، جنگها، دولتها، خدایان، هنرها، علوم، حقوق، شکلهای اقتصادی، جهانبینیها، مردان کبیر، حوادث عظیم و خلقها» را نام میبرد. در نظر او تمدن، محصول انحلال، بحران مداوم و بیفرمی اجتماعی است. او همچون انسان، از مراحل زندگی کودکی، جوانی، بلوغ و پیری فرهنگها نام میبرد. ورود به جامعه انبوه و شهرهای بزرگ و از نظر سیاسی، تبلیغ دمکراسی، پارلامنتاریسم و دولتهای حزبی را نشانه آغاز زوال میدید.
اشپنگلر اثر بزرگ و برجسته خود را در زمینه فلسفه تاریخ نگاشته و در آن با بررسیهای تاریخی و اجتماعی میکوشد تمدنهای جهان را از ابتدای پیدایش تا قرن معاصر تجزیه و تحلیل نماید. او میکوشد مسیر مشخص تمام فرهنگها را روشن سازد و از روی آن تحولهای فرهنگها و تمدنهای کنونی را پیش بینی نماید. در نظر اشپنگلر هر مرحله فرهنگی از شکوفایی تا زوال حدود 1000 سال طول میکشد. او زندگی را یک مبارزه برای رسیدن به قدرت و حاکمیت میدانست. اشپنگلر توصیه میکند که رهبری دولت باید در دست اشراف، نظامیان، برگزیدگان و مدیران اقتصادی باشد و درجامعه باید قویها حاکم شوند و ضعیفها دستور ببرند، یعنی یک هیرارشی طبیعی بین انسانها لازم است. درنظر او مقوله مرکزی تاریخ، زندگی است که بدون نقشه و عمل کار میکند، چون عقلگرایی دشمن زندگی است. اشپنگلر به رد پروسه بودن و بههم ربط داشتن دورههای تاریخی پرداخت. حاکمیت، زیردستی، تبعیض و اختلاف نژاد در نظر او پدیدههایی سرنوشتی و از پیش تعیین شدهای هستند. تفسیرهای او از تاریخ و فرهنگ را میتوان یکی از ظواهر آغازین متد ساختاری دانست.
در نظر او ناسیونالیسم، محافظهکاری، رفتار ضد دمکراتیک، جزو عناصر اعمال سیاسی هستند. او خود را فیلسوف ساختار متافیزیکی جهان میدانست. جهان بهعنوان تاریخ و نه بهعنوان طبیعت. او کوشید تا تاریخ جهان را شرح دهد و میخواست با کمک یک قهرمانگرایی فلج شده و یک نیروی بدبینانه، در طوفان تحولات و انقلابات مدرن مقاومت کند. اشپنگلر بهجای پیروزی تاریخ و پروسه پیشرفت، به تفسیر فرهنگها پناه برد. در نظر او فرهنگها، ارگانهای زندهای هستند که تاریخ، تمامیت بیوگرافی آنان میباشد. او نگاهی به تاریخ جهان را فلسفه سرنوشت بشر دانست. «سالهای تصمیم» یکی دیگر از آثار با ارزش این فیلسوف است.
اشپنگلر سرانجام در 56 سالگی درگذشت.
منبع:
ایران قلم
گوگل
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»