اردوان طاهری/ رادیو کوچه
a.taheri@koochehmail.com
«روزگار غریبی است نازنین – به قول شاملوی شاعر – که البته من میگویم: ماییم که در روزگار، غریبی میکنیم. دوران روشنگری را در تاریکی گذراندهایم و اینک به کورسویی از روشنایی، در افق قهرمانپروری و نجاتبخشآفرینی، به انتظار نشستهایم و باز غریب زمانهی خودیم.»
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
گاهی شده که از خود میپرسیم: چرا روزگار ایران ما این است که هست؟ پاسخها هم برای بیشتر ایرانیها آشناست. داییجانناپلئونیها دست انگلیسیها را در کار میبینند و سران جمهوری اسلامی، صهیونیستها را دستاندر کار قرنها وضعیت آشفتهی «ایراناسلامی» میدانند. مارکسیستها و کمونیستها هم دلیل بدبختی «خلق و توده» را عدم استقرار حکومت پرولتاریا میدانند. شاهدوستان و سلطنتطلبان هم مشکل ایران را با آمدن یک پدر قدرتمند به نام پادشاه و شاهنشاه قابل حل میدانند. روشنفکران مذهبی، عدم جریان «مردمسالاریدینی» و لاییکها، نبود حکومت سکولار را علل عدم توفیق ایرانیان میدانند. البته «حسنعباسی»، رییس «مرکز بررسیهای دکترینال»، مبلغ نظریهی «دفاعنامتقارن» بر اساس روحیهی «استشهادی» و مخالف هرگونه گفتوگو و خالق واژههای بیمعنی و مندرآوردی هم آمریکا و امپریالیسم را دلیل عدم ناکامی احمدینژاد در هزارهی سوم میداند.
«و اما نسل ما، عدم حیات دمکراسی در ایران را علت اصلی وضعیت اسفبار کنونی میداند. تحلیل نسل من تا حدودی درست است، اما نبود دمکراسی در ایران، علت شرایط موجود نیست، بلکه خود، معلول علل فرهنگی – اجتماعی گستردهای در ارتباط با روحیهی ایرانی است که در مجموع، «فرهنگ ایرانی» را شکل میدهد.»
« … نبود دمکراسی در ایران، علت شرایط موجود نیست، بلکه خود، معلول علل فرهنگی – اجتماعی گستردهای در ارتباط با روحیهی ایرانی است که در مجموع، «فرهنگ ایرانی» را شکل میدهد.»
اگر علت قرنها رویارویی قهری حاکمان ایران با مردم ایران و بالعکس، مخالفت همیشگی مردم با حکومتها را، به سادگی، به ساختار سیاسی و نظام حکومتی ایران مربوط بدانیم و از «علتالعلل» این نابسامانیها غافل شویم، در همان بیراهه که تا امروز آمدهایم، آینده را خواهیم پیمود و هرگز به آنچه آرزو داریم؛ یعنی: آزادی، عدالت و مردمسالاری دست نخواهیم یافت.
«فرهنگایرانی» مجموعهی عادتها، پندارها، گفتارها، رفتارها و روحیات ما ایرانیهاست که در مجموع در میان ما عمومیت دارد. باور کنید «کاسپینماکان»، نه انگلیسی است و نه نمایندهی استکبار جهانی؛ او یک ایرانی ایرانیتبار است با خصوصیات ایرانی و البته ابنالوقت. یک دختر جوان به نام «ندا آقاسلطان» در جریان اعتراضات گستردهی مردم به کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388، به ضرب گلوله کشته شد. گروهی او را به عنوان نماد آزادیخواهی ایران معرفی میکنند و گروهی دیگر، او را قربانی دسیسهی مخالفان نظام – و البته احمدینژاد – برای رسواکردن دولت کودتا میدانند. و «کاسپینماکان» هم که آب را گلآلود دیده، به کثیفترین شیوهی ممکن، از پیکر بیجان دختری که روزی شاید نامزد او بوده، سوء استفاده و خود را سفیر مردم ایران معرفی میکند.
روزگار ما این است: «کاسپینماکان» سفیر ما، «سعید جعفرزاده احمدسرگورابی» هنرمند سیاسی معترض، دکتر پیش از این «محمدرضارحیمی» معاون اول رییس دولت، «کامراندانشجو» وزیر علوم، تحقیقات و فنآوری، «حسنعباسی» نظریهپرداز سیاسی و «احمدینژاد» رییسجمهوری ما … .
«محمدرضارحیمی»، معاون اول رییس دولت کودتا، که تا چند روز پیش، عنوان «دکتر» را یدک میکشید و در جریان استیضاح «دکترکردان» معروف در مقام معاون رییسجمهوری در امور مجلس، از مدافعین سرسخت «کردان» بود، همانند ما ایرانی است. خود «کامراندانشجو» هم از این بحث خارج نیست. آقای وزیر علوم، تحقیقات و فنآوری که دانشجوی دانشگاهی در انگلستان بوده و از رسالهی خود در یکی از دانشگاههای ایران دفاع کرده است این آقا همان کسی است که معتبر نبودن مدرک «محمدرضارحیمی» را در جلسهی هیت دولت اعلام کرده است.
فراموش نکنیم که ما آن مردمی هستیم که موسیقی «فالش» و اشعار شعارزده، پیشپا افتاده و پر از غلطهای دستوری «پروازهمای» یا همان «سعید جعفرزاده احمدسرگورابی» را دوست داریم و صدای این آقا را – که شبیه به مویه و روزهخوانی، آن هم با «نت»های فراوان «خارج» است – فریاد جنبش آزادیخواهی خود میدانیم. ما مردمی هستیم که حتا زمانی که به موسیقی مورد علاقه خود گوش میدهیم، پیاپی با کف و دستزدن متوالی در خلال برنامه، اجرای موسیقی را نیز مختل میکنیم.
حالا خودمان قاضی. آیا برای مردم ایران – که ما باشیم – رییسجمهوری غیر از «احمدینژاد» میتواند متصور باشد؟ مگر حکومتها، برآیند خواسته و خوی مردمها نیست؟ «از کوزه همان برون تراود که در اوست». پس چگونه انتظار داریم یک شب بخوابیم و صبح برخیزیم و ببینیم که ایران گلستان شده؟ قهرمانسازی میکنیم، چرا که خود توان رویارویی با شرایط و وقایع را نداریم و همواره در انتظار کسی هستیم که دری به بهشت بگشاید و ما را به سرای خوشی و آرامش دعوت کند.
تعارف را کنار بگذاریم. ما ایرانیها، مردم آگاهی نیستیم و خیلی هم ادعا داریم. روزگار ما این است: «کاسپینماکان» سفیر ما، «سعید جعفرزاده احمدسرگورابی» هنرمند سیاسی معترض، دکتر پیش از این «محمدرضارحیمی» معاون اول رییس دولت، «کامراندانشجو» وزیر علوم، تحقیقات و فنآوری، «حسنعباسی» نظریهپرداز سیاسی و «احمدینژاد» رییسجمهوری ما … .
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment