آرش و آوا/ دفتر آمریکا / رادیو کوچه
arash.ava@koochehmail.com
«مولانا جلالالدین محمدبن سلطان العلما بهاالدین محمدبن حسینبن احمد خطیبى بکرى بلخى»، که در کتابها از او بهنامهاى «مولاناى روم» و «مولوى» و «ملاى روم» یاد کردهاند، یکى از بزرگترین و تواناترین گویندگان متصوفه و از عارفان نامآور و ستارهی درخشنده و آفتاب فروزندهی آسمان ادب فارسى، شاعر حساس صاحب اندیشه و از متفکران بلامنازع عالم اسلام است.
بخش اول
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
پدرش سلطانالعلما بهاالدین محمد معروف به «بها ولد» (۵۴۳-۶۲۸ هـ) از عالمان و خطیبان بزرگ و متنفذ و از بزرگان مشایخ صوفیه در آخرهاى قرن ششم و اولهاى قرن هفتم هجرى و تربیتیافتهی نجمالدین کبرى بود و درنتیجهی نقارى که میان او و سلطان محمد خوارزمشاه پیدا شده بود در حدود سال ۶۱۰ هجرى با خاندان و گروهى از یاران خود از مشرق ایران به جانب مغرب مهاجرت کرد و از راه نیشابور و بغداد و مکه به شام و از آنجا به ارزنجان و سپس به ملاطیه و لارنده رفت و سرانجام به دعوت علاالدین کیقباد سلجوقى (۶۱۶-۶۳۴) در قونیه اقامت گزید و در همان شهر درگذشت.
در آغاز این سفر طولانى پنج و شش ساله بود و گفته شده است که هنگام عبور از نیشابور همراه پدر (به صحبت شیخ فریدالدین عطار رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه بهوى داده) و نیز گفتهاند که عطار دربارهی مولوى با پدر او چنین گفت: «این فرزند را گرامىدار، زود باشد که از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند.» و بعید نیست که معتقدان و مریدان مولوى بعد از مشاهدهی مقامات او در دوران سالمندى چنین پیشگویى را از زبان عطار درباره عهد خردسالى وى ساخته باشند.
بعد از وفات سلطانالعلما به سال ۶۲۸ یا ۶۳۱، فرزندش جلالالدین محمد به خواهش مریدان بهجاى پدر بر مسند وعظ و تذکیر و فتوى و تدریس نشست بىآنکه قدم در طریقت نهد، بنابراین اندکى بعد از فوت پدر مرید و شاگردش سید برهانالدین محقق ترمذى در طلب استاد به قونیه رسید و چون بها ولد درگذشته بود به تربیت و ارشاد فرزندش جلالالدین، که در آن وقت در علوم «قال» به کمال بود، همت گماشت و براى آنکه در علوم شرعى و ادبى کامل شود او را به مسافرت و تحصیل در حلب و دمشق برانگیخت و او در حلب و دمشق به تحصیل در فقه حنفى پرداخت و گویا به فیض صحبت محیىالدین ابنالعربى نایل گشت و پس از این سفر که هفت سال بهطول انجامید به قونیه بازگشت و بهدستور سیدبرهانالدین مدتى به ریاضت ادامه داد و پس از گذشتن از بوتهی امتحان او، دستور تعلیم و ارشاد یافت. بدین ترتیب مولوى تحصیل ظاهر و تربیت باطن را، خلاف بسیارى از مشایخ عهد، به کمال در خود جمع کرد و نسبت تعلیمش بهوسیله «سید برهانالدین محقق» به سلطانالعلما و از او به مشایخ کبراویه مىرسد. سید برهانالدین به سال ۶۳۸ در قیصریه وفات یافت و مولوى تا سال ۶۴۲ که سال ملاقات او با شمس تبریزى است به تدریس علوم شرعى در قونیه و وعظ و تذکیر اشتغال داشت.
شمسالدین محمدبنعلىبنملک داد تبریزى که دیدارش مولوى را به یکباره دگرگون کرد از مشایخ آن روزگار و از تربیتیافتگان شیخ رکنالدین سجاسى و بابا کمال جندى و ابوبکر سلهباف تبریزى بود.
دربارهی این ملاقات و کیفیت آن شرحى مستوفى در کتابهاى ترجمه آمده است که گاه افسانهآمیز بهنظر مىرسد. مولوى با یافتن شمس پشت به مقامات دنیوى کرد و دست ارادت از دامان ارشاد شمس برنداشت و در ملازمت و صحبت او بود تا آنکه شمس در سال ۶۴۵ هـ بهدست عدهاى از شاگردان متعصب مولانا، که گویا فرزندش علاالدین نیز در میان آنان بود، کشته شد. در این هنگام مولوى که چهل و یک ساله بود چندگاهى با تشویش و اضطراب در انتظار شمس بهسر برد و عاقبت به تصور آنکه او را در شام خواهد یافت به دمشق سفر کرد و مدتى در آنجا به جستجو گذرانید و بعد از نومیدى تمام به قونیه بازگشت، در حالىکه این واقعه اثرى فراموشناشدنى در او و آثارش باقى نهاد. پس از شمس تا ده سال دیگر صلاحالدین فریدون قونوى معروف به «زرکوب» ارادت مولانا را بهخود جلب کرد و چون شیخ صلاحالدین در محرم سال ۶۵۷ درگذشت عنایت مولانا نصیب حسامالدین حسنبن محمدمعروف به «چلبى حسامالدین» (م ۶۸۳) شد. وى بعد از مولوى به جانشینى و خلافت او نایل گشت و همو است که مولوى را به نظم مثنوى تحریض و تا آخر در این راه با او همقدمى کرد.
بخش دوم
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
زندگانى واقعى مولانا بهعنوان یک شاعر شیفته بعد از سال ۶۴۲ و انقلاب حال او آغاز شد و از آن پس از برکت انفاس شمسالدین عارفى وارسته و اصلى کامل شد و زندگى خود را وقف ارشاد و تربیت عدهاى از سالکان در خانقاه خود کرد و دستهی جدیدى از متصوفه را که به «مولویه» مشهور هستند بهوجود آورد. این سلسله بعد از مولوى تا چند قرن در آسیاى صغیر و ایران و سرزمینهاى دیگر پراکنده بودند. در طول اقامت و زندگانى مولانا در قونیه گروهى از پادشاهان و امیران و عالمان و وزیران با او معاصر یا معاشر بودند و نسبت به «خداوندگار» با حرمت بسیار رفتار مىکردند. مهمتر از همه معینالدین پروانه بود که غالبن براى استماع مجلسهاى مولانا به «مدرسه» او مىرفت و بههمین سبب هم قسمتى از «فیهمافیه» خطاب بههمین معینالدین است. از میان عارفان و شاعران و نویسندگان مشهور که در قونیه با مولانا همزمان بودند صدرالدین قونوى و عراقى و نجمالدین دایه و قانعى طوسى و علامه قطبالدین محمودبن مسعود شیرازى و قاضى سراجالدین ارموى را مىتوان نام برد.
ولادت و مرگ مولوى
وفات مولانا جلالالدین در پنجم جمادىالاخر سال ۶۷۲ اتفاق افتاد. مرگ وى در قونیه بهصورت واقعهاى سخت تلقى شد، چندانکه تا چهل روز مردم سوگ داشتند. جنازهی او را در قونیه نزدیک تربت پدرش بهاالدین ولد بهخاک سپردند و اکنون به «قبهالخضرا» معروف است. با آنکه مولوى بر مذهب اهل سنت بود، در عین اعتقاد و دیندارى کامل مردى آزادمنش بود و به اهل دیگر دینها و مذهبها به دیدهی احترام و بىطرفی، چنانکه شایستهی مردان کاملى چون او است، مىنگریست.
آثار مولوى
مهمترین اثر منظوم مولوى «مثنوى شریف» است در شش دفتر به بحر رمل مسدس مقصور یا محذوف که در حدود ۲۶۰۰۰ بیت دارد. در این منظومهی طولانى که آن را بهحق باید یکى از بهترین زادگان اندیشهی بشرى دانست، مولوى مسایل مهم عرفانى و دینى و اخلاقى را مطرح کرده و هنگام توضیح به ایراد آیهها و حدیثها و یا تعریض بدانها مبادرت جسته است. از مثنوى تاکنون اختصارهاى متعدد فراهم آمده و بر آن شرحهاى گوناگون نوشته شده است. از جمله ترجمههاى مهم، ترجمهاى است از رینولد نیکلسون، به انگلیسی، همراه با شرحى از آن که به انضمام طبع نفیسى از متن مثنوى انتشار یافت.
دومین اثر بزرگ مولوى «دیوان کبیر» مشهور به دیوان غزلیات شمس تبریزى است، زیرا مولوى بهجاى نام یا تخلص خود در پایان غالب غزلهاى خود نام مرادش شمسالدین تبریزى را آورده است. چاپ منقح و مستند این دیوان به تصحیح فاضلانهی مرحوم مغفور استاد بدیعالزمان فروزانفر از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ شمسى انجام گرفت و شمارهی بیتهاى آن غیر از رباعیات به ۳۶۳۶۰ رسیده است. غزلهاى مولوى مملو است از حقیقتهاى عالى عرفانى و دریاهاى جوشانى است از عواطف حاد و اندیشههاى بلند شاعر.
سومین اثر منظوم مولوى «رباعیات» او است که در چاپ مرحوم استاد فروزانفر عدد آنها به ۱۹۸۳ رباعى (۳۹۶۶ بیت) رسیده است. از مولوى اثرهایى به نثر باقىمانده که در خور اهمیت بسیار است و آن شامل مجموعه «مکاتیب» و «مجالس» او و کتاب «فیهمافیه» است.
شیوه و کلام مولوى
کلام مولوى ساده و دور از هرگونه آرایش و پیرایش است. این کلام سادهی فصیح منسجم گاه در نهایت علو و استحکام و جزالت و همه جا مقرون به صراحت و روشنى و دور از ابهام است. مولوى در استفاده از تمثیلها و قصههاى متداول مهارت خاص دارد. وسعت اطلاع او نه تنها در دانشهاى گوناگون شرعی، بلکه در همهی مسایل ادبى و مشکلهاى عرفانى و فرهنگ عمومى اسلامى حیرتانگیز است. کلام گیرندهی وى که دنبالهی سخنان شاعران خراسان و در اساس تحت تاثیر آنان است، شیرینى و زیبایى و جلایى خاص دارد و در درجهاى از دلچسبى و دلانگیز است که عارف و عامى و پیر و جوان را با هر عقیده و نظرى که باشند بهخود مشغول مىکند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment