فرورتیش رضوانیه / رادیو کوچه
……………………………………………….
«اوباما با احمدینژاد دست بدهد دلار میشود ۱۰۰ تومان»
مذاکره جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا اتفاقی است که در 30 سال گذشته امری غیرممکن و تخیلی به نظر میرسید، اما از سال 89 تاکنون برخی مقامات ایران نسبت به وقوع آن تمایل نشان دادهاند. اگر اوباما و احمدینژاد با یکدیگر دست بدهند، چه اتفاقاتی رخ میدهد؟
……………………………………………….
بر اساس یک باور غلط که میگویند باب اسفنجی آمریکایی است، من میگویم: اشتباهه… من تابعیت دوگانه ایرانی آمریکایی دارم… دو رگه هستم… بابام تهرانی بوده، مادرم هم اهل مینهسوتا… یا برعکس… فرقی ندارد. در هر حال شما اکنون نخستین کارتون صوتی «باب اسفنجی ایرانی» را گوش خواهید کرد.
……………………………………………….
بعضیها زندگیشان مانند بازی «سیمز» است… تند و تند دوست و ماشین و گوشی موبایل و رنگ مو و کفش و عینک آفتابی و لنز و فرم ریش و همسر عوض میکنند. توی فیسبوک هم هی عکس عوض میکنند. یکبار فیسبوک یه دختر را دیدم که 130 عکس پروفایل داشت.
……………………………………………….
یکی از جوانهای روستا، به خواستگاری دختر کدخدا رفت. کدخدا از او پرسید: «ای جوان، تو چه در جیب و آستین داری که به خواستگاری دختر ماهروی من آمدی؟» پسر گفت: «من باارزشترین سند روستا را با خودم دارم.»
……………………………………………….
«اشاره به عورت اوباما در نوار جدید صوتی بنلادن»
سازمان القاعده، نوار صوتی جدیدی از اسامه بنلادن منتشر کرده که یک هفته پیش از کشته شدن او ضبط شده. در این نوار صوتی، بنلادن از ابعاد تازهای از حملات 11 سپتامبر پرده برداشته و درباره برنامههای آتی القاعده سخن گفته است.
……………………………………………….
او دختری است که شناخت متفاوتی از آقای باراک اوباما، رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا دارد و همیشه از مصاحبه دوری کرده است. هر چند در حین این گفتوگوی صوتی کوتاه مشکلات امنیتی رخ داده اما اهمیت موضوعات مطرح شده، رادیو کوچه را نسبت به پخش این مصاحبه مصممتر کرد.
……………………………………………….
«داستان زندگی یک شهروند خیلی معمولی»
از صبح تا شب، هروقت دلتان بخواهد، در اینترنت و رادیوهای دیگر میتوانید مصاحبه با شخصیتهای فرهنگی و هنری و ادبی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ورزشی را گوش بدهید، ولی امروز فضای استودیو و اتاقک آکوستیک و میکروفن حرفهای را کنار بگذارید، چون گفتوگویی با یک شهروند بسیار معمولی را برایتان پخش میکنیم که پر از نویز و صدای اتوبان و گاز و دنده اتومبیل و پارازیت موبایل و هزار کوفت و زهرمار دیگر است، اما ارزش گوش دادن و تفکر دارد.
……………………………………………….
«مرد ایرانی بهتر است یا مرد خارجی؟»
شما به عنوان یک خانم ایرانی فکر میکنید که مردهای ایرانی برای ازدواج بهتر هستند یا مردهای خارجی؟ بدون در نظر گرفتن پول، انتظار دارید چه کسی عاشقتان شود؟ آیا غیرت مردهای ایرانی برای یک زندگی کامل کافی است؟
……………………………………………….
«دختر ایرانی بهتر است یا دختر خارجی؟»
تفاوت دخترهای ایران با دخترهای خارجی در چیست؟ دخترهای ایرانی دروغ میگویند و خارجیها نمیگویند؟ کدامیک بیشتر خیانت میکنند؟ دخترهای ایرانی به دنبال چه پسرهایی هستند؟ این پرسشها را از یک پسر ایرانی مقیم خارج از کشور پرسیدم.
……………………………………………….
میخواهم داستانی را برایتان تعریف کنم که توی تهران برایم اتفاق افتاد، اما مشابهش را در فیلمهای فرانسوی هم نمیتوانید ببینید…. راننده تاکسی به من گفت: «روزنامه را باز میکنی سیاسی است، اخبار تلویزیون سیاسی است، همین رادیو پیام هم اخبارش سیاسی است.
……………………………………………….
«مخ همه دخترهای فامیلت را زدهام»
وقتی پسورد عابربانک دوستت چهار رقم آخر شماره موبایل دختر خالهات است، پینکد موبایلش آخر شماره موبایل دختر عمهات است و رمز ایمیلش هم اسم یکی از عروسکهای دختر عمویت باشد، میتوانی باور کنی که همه این تشابهها اتفاقی و تصادفی باشد و او قصد نداشته مخ تمام دخترهای فامیل تو را بزند؟
……………………………………………….
شما یک معلم پیانو هستید که قرار است سختترین روز کارتان را پشت سر بگذارید. آموزش نواختن پیانو به مردی که هیچی از موسیقی نمیفهمد. فکر میکنید چطور آن را انجام میدهید؟
……………………………………………….
«وقتی وسط ماموریت خارج کشور اخراج شدم»
در ساختمان KLCC کوالالامپور جلسه داشتم. قرار بود از طرف شرکت، قراردادی را امضا کنم. وسط جلسه که بودیم، منشی داخل آمد و یک یادداشت روی میز گذاشت. آنها از من خواستند یکربع بیرون اتاق منتظر باشم.
……………………………………………….
«ایرانیوم برای حمله نظامی به ایران»
«مرتضا احمدینژاد» که از 50 سال پیش مقیم آمریکا است، مدتی پیش در گفتوگو با رادیو کوچه به حمایت ناآگاهانه برخی ایرانیان مقیم آمریکا از «مککین» که موافق حمله نظامی به ایران است، اشاره کرده بود. حال، هدف اصلی فیلم «ایرانیوم» این است که حمله نظامی به ایران را توجیه کند.
……………………………………………….
«دهنمکی میگفت چرا اکبر عبدی در آدم برفی قر میدهد»
«مسعود دهنمکی» زمانی از مخالفان رقصیدن اکبر عبدی در فیلمهایی مثل «آدمبرفی» بود، اما الان ببینید همان آقای عبدی چه قری میدهد توی اخراجیها. دهنمکی نمونه بارز کسانی است که حرام را برای خودشان حلال میکنند، اما آن چیز برای مردم همچنان حرام است.
……………………………………………….
«ویژه برنامه میلاد با سعادت رادیو کوچه»
تا همین لحظه حدود 31 میلیون و 536 هزار ثانیه از زمان راهاندازی رادیو کوچه سپری شده و این رسانه علاوه بر فتح قلههای موفقیت، قلب و روح بسیاری از مخاطبانش را نیز تسخیر کرده و از بقیه مشابهانش نیز متفاوتتر بوده است. آمار بازدید و نمودارهای دستکاری نشده رادیو کوچه را خودتان در www.alexa.com شاهید باشید.
……………………………………………….
«در اتفاقی نادر و شگفتانگیز، روزنامه کیهان به مدیرمسوولی «حسین شریعتمداری»، توقیف شده و فردا منتشر نمیشود.» اگر یک روز کیهان توقیف شود، به دنبال آن چه میشود؟… تلویزیون فیلم «غریزه اصلی 2» نشان میدهد، اتوبوس و مترو مختلط میشود، «فریدون عموزاده خلیلی» مدیرمسوول روزنامه ایران میشود، آکادمی رقص گوگوش از شبکه العالم پخش میشود، «فرزاد حسنی» فرمانده عقیدتی سیاسی ناجا میشود، میرحسین موسوی و مهدی کروبی…
……………………………………………….
«سردبیر جدید رادیو کوچه کیست؟»
در آستانه تولد یک سالگی رادیو کوچه، سردبیر آن نیز تغییر کرد. اگر بدانید او کیست، از شدت تعجب بیهوش میشوید. این را به خاطر تعریف نمیگویم. حقیقت است. ما هم انتظارش را نداشتیم که این اتفاق بزرگ عملی شود، اما شد.
……………………………………………….
شاید شوخی کردن با حادثه میدان کاج در نگاه نخست درست به نظر نرسد، اما گاهی با زبان حرفهایی را میتوان مطرح کرد که از راههای دیگر اثری ندارد. دیدن کارتونی از «ساسان خادم» با عنوان «رقص چاقو» درباره این فاجعه مردمی باعث شد تا دوباره به آن بپردازم.
……………………………………………….
«مستند صوتی: داستان واقعی حادثه میدان کاج»
«محمدرضا حیدریان»، جوان 30 ساله بعد از 45 دقیقه انفعال مردم و پلیس، در اثر خونریزی در میدان کاج تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد. پرسش این است که آن مردم نترس و آن نیروی انتظامی مقتدر که در سال 88 ماهها با یکدیگر پیکار کردند، روز پنجشنبه کجا بودند؟ یگانهای رهایی گروگان کجا بودند؟ مردمی که میگفتند ما همه با هم هستیم، کجا بودند؟
……………………………………………….
امشب میخواستم قصه تعریف کنم، ولی این بچه کثیف و بیادب و بیتربیت و بینزاکت و بیفرهنگ نذاشت. برای همین با باباش صحبت کردم ولی اون از بچهاش بدتر بود.
……………………………………………….
«مستند صوتی آخرین روزهای آقای رامین»
«محمدعلی رامین»، مدیرکل مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به خبرهایی مبنی بر برکناریاش از این سمت، به خبرنگاران گفته است: «اینقدر به من گیر ندهید که کجا میروی؟ نمیدانم چگونه است در این کشور نزدیک به ۱۲۰ معاون وزیر وجود دارد ولی همگان روی من حساس هستند.» اما چرا همگان روی آقای رامین حساس هستند؟
……………………………………………….
این صدمین قسمت از برنامه رادیو لیچار است. یعنی 100 روز لیچار گفتهام. خیلی فکر کردم که به مناسبت این روز بزرگ و تاریخی، چه کاری عجیبی در لیچار انجام بدهم تا برای همیشه در اذهان مخاطبان بماند. برای همین با یک نفر آگاه و دلسوز مشورت کردم. ازش پرسیدم توی صدمین روز لیچار چیکار کنم که همه خوشحال بشن و کاری متفاوت باشه؟ در جوابم گفت…
……………………………………………….
سریال «دارما و گرگ»، از در ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۷ تا ۳۰ آوریل سال ۲۰۰۲ از شبکه ABC آمریکا پخش میشد. در این کمدی موقعیت، «جنا الفمن» و «توماس گیبسون» در نقشهای «Dharma & Greg» که به تازگی با یکدیگر ازدواج کردهاند، بازی میکنند.
……………………………………………….
بعضیها مینشینند از جنگ جهانی دوم و کودتای مصدق خاطره میگویند، ولی من به اندازه سن خودم حرف میزنم. در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۴ خورشیدی، یکی از عجیبترین اتفاقات زندگیام را تجربه کردم.
……………………………………………….
«داستانی که فقط در ایران رخ میدهد»
این داستان، فقط یک داستان است. اسم ندارد، خلاصه ندارد و هیچ توضیحی هم نمیخواهد. داستانی که فقط در ایران رخ میدهد. یک داستان ایرانی است.
……………………………………………….
برنامه امروز را ول کنید، به جایش صبح جمعه بهش گوش کنید. هرچند هیچ چیزی جای برنامههای «صبح جمعه با شما» با اجرای آقای «منوچهر نوذری» را نمیگیرد، اما از گوش دادن اجباری به رادیو پیام هنگام خوردن صبحانه در یک روز تعطیل پاییزی، خیلی بهتر است.
……………………………………………….
تا به حال برایتان پیش آمده که بتوانید مخ یک اپراتور مرکز اطلاعات تلفن ۱۱۸ را بزنید یا او شما را مجذوب خودش کند؟ (توضیح: اینجا «رادیو فارسی وان» نیست، ولی گاهی از این سوژهها پخش میکنیم.)
……………………………………………….
«وقتی توی خیابان دنبال دستشویی میگردی»
همه ما مثانه داریم و در خیابان راه میرویم و گاهی نیاز فوری به دستشویی پیدا میکنیم و در به در دنبال یک توالت میگردیم و همه کارهایمان را ول میکنیم و در شهر آواره میشویم دست به آب شویم… اما اگر در تهران دچار این مشکل شوید، بیچاره خواهید بود.
……………………………………………….
«گرفتن انتقام از بابا و مامان بیرحم»
وقتی مامانت از صبح تا شب فارسی وان تماشا میکند و تلویزیون را در اختیار خودش گرفته و فراموش کرده که فرزند دارد و پدرت هم برایت کتاب نمیخرد و نمیگذارد به مدرسه بروی و هر روز هم حسابی کتکت میزند، چطور بایداز آنها انقام بگیری؟ من بهت یاد میدهم.
……………………………………………….
پدربزرگم فوت شده. همه کارها گردن من است. اما میترسم چون همه دوستهایش همین امروز مردهاند. شاید پدربزرگم و دوستانش اسیر یک نفرین فرعونی شده بودند. باید بفهمم چی شده.
………………………………………………
تا بهحال برایتان پیش آمده که توی کمد گرفتار شده باشید یا کسی را آنجا پنهان کنید؟ گاهی بعضیها به خاطر یک اشتباه کوچک در محاسبه زمان یا موقعیت، مجبور میشوند ساعتها توی کمد بمانند و صدایشان هم در نیاید. البته همه آنها سالم از کمد بیرون نمیآیند.
……………………………………………..
«پدری که دفتر خاطرات دخترش را پیدا کرد»
دفترچه خاطرات دخترم را پیدا کردم. بدجوری وسوسه شدهام. میدانم خیلی زشت است که یک پدر، نوشتههای خصوصی دخترش را بخواند، اما نه!… فقط یک نگاه میاندازم. اصلن مثل فال حافظ، یک صفحه را باز میکنم. هر چی آمد، فقط همان را میخوانم.
……………………………………………..
لپتاپ، کامپیوتر، گوشیهای موبایل و همه تجهیزات الکترونیکیام را به پریسا میدهم. شک ندارم که فردی مطمئنتر از تو برای این کار پیدا نمیکنم. خودت بهتر از هر کسی میدانی که چه عکس و فیلمهایی ازت دارم.
……………………………………………..
«مدیتیشن: تصور کنید امشب عروسیتان است»
میگویند ازدواج مانند چاهی است که آدمهای تشنه از شدت عطش داخلش شیرجه میزنند، ولی وقتی سیراب شدند میخواهند بالا بیایند، اما نمیتوانند. امروز ما در مدیتیشن رادیو کوچه به شما کمک میکنیم تا تصور کنید که امشب مراسم عروسیتان با همان کسی که دوستش دارید، در حال وقوع است.
………………………………………………
«۲۰ لطیفه که تا امروز نشنیده بودید»
امروز، قسمت هشتاد و هفتم برنامه رادیو لیچار را به شیوه «صبح جمعه با شما» اجرا میکنیم و حالا ۲۰ فروند لطیفه درجه یک، انتظار شما را میکشند. رادیو کوچه تضمین میکند که هیچکدام از آنها را تاکنون نشنیدهاید.
……………………………………………..
«ویدئوی مکالمه بیبیسی فارسی با یک شهروند آبادانی»
در خبرها آمده بود که شبکه بیبیسی فارسی اقدام به نظرسنجی از شهروندان آبادانی درباره میزان رضایت از دولت کرده است. برخی شهروندان آبادانی میگویند افرادی پس از معرفی خودشان بهعنوان کارکنان بیبیسی فارسی میزان رضایتمندی آنها از دولت را جویا شدهاند.
……………………………………………..
«مکالمه بیبیسی فارسی با یک شهروند آبادانی»
در خبرها آمده بود که شبکه بیبیسی فارسی اقدام به نظرسنجی از شهروندان آبادانی درباره میزان رضایت از دولت کرده است. برخی شهروندان آبادانی میگویند افرادی پس از معرفی خودشان بهعنوان کارکنان بیبیسی فارسی میزان رضایتمندی آنها از دولت را جویا شدهاند.
……………………………………………..
من همیشه همه چیز زندگیام را به تو گفتم و ازت راهنمایی گرفتم اما این یکی را ازت قایم کردم، چون میدانستم مخالفت میکنی… من دو ماه پیش با یک دختر توی فیسبوک دوست شدم. میدانم کار درستی نبود، اما بیشتر از زنم به من اهمیت میداد.
……………………………………………..
«گفت پول گرفته تا من را بدبخت کنه»
شما یک دختر هستید و تنها زندگی میکنید. یک روز که در شرکت هستید و پشت میزتان نشستهاید، پیک موتورسوار برایتان یک MP3 Player میآورد. برایتان عجیب است که چرا کسی چنین چیزی را برایتان فرستاده. فایل صوتی داخل آن را گوش میدهید. صدای یک مرد است که میگوید از فردی ناشناس پول گرفته تا شما را بیچاره کند.
……………………………………………
«با من ازدواج کردی تا سیتیزن کانادا شوی»
میخواستم اول مطمئن بشوم که تو فقط به خاطر سیتیزن کانادا شدن با من دوست نشدی. ولی به این نتیجه رسیدم که تو فقط عشق خارج داری. ولی چون دوستت داشتم، باهات ازدواج کردم. این اولین اشتباه من بود. تا پایمان به کاناد رسید، توی خیابون از خودت عکس گرفتی، گذاشتی توی فیسبوک… کاش مشکلاتم با تو، فقط همین بود
…………………………………………
فیلم مستند صوتی «پس اون ۲۴ سال چی؟»
بسیاری از اتفاقات سال ۸۸ فراموش شده، در حالیکه مرور برخی از آنها هنوز هم تازگی دارد. این مستند صوتی با استفاده از صدای واقعی شخصیتهای سیاسی تهیه شده است.
……………………………………………..
«ماجرای پولپارتی در شهرک غرب»
مرد وقتی به پشتبام رفت، دید همسایه بغلی با یک عالمه دختر و پسر توی استخرش پول پارتی گرفته و همه هم با هم توی آب هستند. پس مشغول تماشا شد. جشن بهخاطر این بود که میزبان توی لاتاری آمریکا برنده شده بود و دوستانش از این اتفاق خوشحال بودند…
………………………………………………
«توی ایران مغز برایت نمیمونه»
مدتی پیش یک ایمیل به دستم رسید که نوشته بود: «چگونه از رفتارهای مخرب مغز جلوگیری کنیم؟» وقتی آن را خواندن، پی بردم که توصیههایش در ایران هیچ کاربردی ندارد و فقط به درد همان خارجیها میخورد، یا ایرانیهایی که دیگر در ایران زندگی نمیکنند. شک ندارم که شما هم با نظر من موافق هستید.
……………………………………………..
الان که پیش تو نیستم، فرصت خوبی است که حرفهایم را بزنم. بدون این که جیغ بکشی یا چیزی به طرفم پرتاب کنی… الان چیزی را بگویم که هیچوقت قبلن نگفته بودم. اون نینی که الان توی دلت داری، از من نیست. یعنی برخلاف تصور تو، من بابایش نیستم… گیج شدی؟ با این که استرس برای دوران حاملگی خوب نیست، اما باید حقیقت را بدانی… پس خوب گوش کن…
…………………………………………….
خوب گوش کن که چی میگویم، من بازداشت شدم… خیلی میترسم، الان یواشکی از تلفن اداره آگاهی با تو تماس میگیرم. برایم وکیل بگیر. من دیروز طبق نقشه وارد شعبه بانک شدم، اما اتفاقی رخ داد که همه چیز را خراب کرد…
………………………………………………
«من و دخترخالهات رابطه داشتیم»
تو دختر خوبی هستی… الان که این صدا را ضبط میکنم، باید آخرین حرفهایم را به تو بزنم، چون از امروز، دیگر همسرت نیستم… سارا که توی کانادا زندگی میکند، خواهرم نیست. من اصلن خواهر ندارم. سارا، دوست دخترم بود. وقتی به ایران آمد، مجبور شدم بگویم خواهرم است تا بگذاری با هم تنهایی به شمال برویم… یه چیز دیگه، من و دخترخالهات رابطه داشتیم…
………………………………………………..
«رانندگی با هامر در تهران را تصور کنید»
در مدیتیشن هر کسی دوست دارد خودش را توی فضایی که دوست دارد تصور کند. بعضیها جنگل بارانی، کوههای بلند، زیر اقیانوس یا زندگی توی یک دهکده دور افتاده در سوییس یا یک خانه درختی وسط استوا را انتخاب میکنند، ولی ما ایرانیها به چیزهای دیگری علاقه داریم. امروز در مدیتیشن رادیو کوچه، «رانندگی با هامر در تهران» را تجربه خواهید کرد…
………………………………………………..
وقتی نیمهشب یواشکی سراغ کشوی شخصی همسرت میروی و چیزهایی داخلش پیدا میکنی که انتظارش را نداری، دور از انتظار نیست که مجبور شوی یک بسته دیازپام را قورت بدهی تا چیزهایی که دیدی را فراموش کنی
…………………………………………………
«وقتی میکروفون مجلس ختم را به من سپردند»
شوخی با مجلس ختم و عزاداری، کار درستی نیست، اما این در صورتی که فرد متوفی خیالی باشد، اشکالی ندارد. امروز هوس کردم پشت تریبون بروم و مجلس ختم یک عزیز تازه از دست رفته فرضی را به شیوه خودم بگردانم.
…………………………………………………
حدود ۳۰ سال در تهران زندگی کردم و همیشه به دنبال فرصتی بودم تا از بعضی راننده تاکسیهای گستاخ و بیادب و بینزاکت و چرک و کثیف و خبیثی که مسافر را به شکل اسکناس میبینند و انسانیت را فراموش کردهاند، انتقام بگیرم. زمانی که در روزنامه همشهری داستان مینوشتم، نمیگذاشتند از کسی انتقاد کنم. اما امروز در رادیو لیچار، این فرصت فراهم شد.
………………………………………………..
«چگونه در ایران یک نویسنده مشهور شویم»
وقتی کتابی با عنوان «روشهای مشق نوشتن» بنویسید، مطمئن باشید که فروش نمیرود. اما اگر نام آن را «چه کسی مداد من را برداشت؟» بگذارید، شک نکنید که در عرض چند ماه به چاپ چندم هم میرسد. همچنین نامهای «چه کسی جنین من را برداشت؟» به جای «مراقبتهای دوران حاملگی» از نمونههای دیگر انتخاب نام هستند.
………………………………………………
«سخنرانی فرد ناشناس درباره آثار فحش بر جامعه»
اخیرن یک فایل صوتی در اینترنت منتشر شده که به نظر میرسد سخنرانی فردی در یک کلاس دانشگاهی است و درباره آثار فحش و دشنام و راههای مقابله با آن صحبت میکند. فرد سخنران که هویت او و مخاطبانش مشخص نیست، در بخشی از حرفهای خود از حمایت صداوسیما از «مهران مدیری» انتقاد کرده و هدف اصلی شبکه «فارسی وان» را نیز بر هم زدن بنیان خانوادههای ایرانی عنوان میکند.
……………………………………………..
«رادیو فارسی وان هم افتتاح شد»
گفته میشود رمز موفقیت شبکه فارسی وان در این است که این شبکه هر چیزی که در تلویزیون دولتی ایران پیدا نمیشود را برای مخاطبانش نمایش میدهد. ما هم تصمیم داریم برای افزایش مخاطبان برنامه «رادیو لیچار»، در اینجا چیزهایی را برایتان پخش کنیم که توی رادیوهای ایران پرداختن به آنها ممنوع است.
………………………………………………
«پنج مشکل بزرگ در زندگی زوجهای ایرانی»
خانوادهها و افراد هم مشکلاتشان با هم فرق دارد. مردم گاهی به مشکلات هم میخندند. یک اتفاق شاید برای شما چیز خاصی نباشد، اما میتواند برای فرد دیگری مشکلی باشد که زندگی را زهرمارش کرده…
………………………………………………
همه میگویند ازدواج یک اتفاق مقدس است. الان همه میدانیم که ازدواج تبدیل به تجارت شده. تا خانه و اتومبیل نداشته باشی، نمیتوانی درباره ازدواج با کسی حرف بزنی. خودش هم راضی باشد، جرات نمیکنی سمت خانوادهاش بروی.
………………………………………………
«ماجرای ازدواج من با یک دختر مهربان»
فردای روزی که یک ب.ام.و ایکس ۶ خریدم، یکی از بستگانم به آنجا آمد و گفت که دختری مناسب را برایم نشان کرده است. من گفتم که قصد ازدواج ندارم، اما گفت اگر ببینی، نظرت عوض میشود. راست میگفت. دو روز بعد آن دختر با خانوادهاش آمدند.
………………………………………………..
«مستند اتومبیل در ایران باستان»
حافظ در اشعار خود چندینبار به پریشان شدن زلف یار اشاره کرده است که احتمال داده میشود این شاعر یک اتومبیل کروکی داشته است. نظریههایی نیز مطرح شده است که حکیم «نظامی» گنجوی، تویوتا لندکروز داشته است. ناصرخسرو در قسمتی از سفرنامه خود گفته است در فریدونکنار مشاهده کرده که در میدان اصلی شهر مسابقه شترسواری برگزار شده بود.
………………………………………………
«به خاطر پولهای پدر زنم ازدواج کردم»
همسرم برای شام، خورش بامیه درست کرد. میدانست که من از این غذا تنفر دارم، اما همان را توی سفره گذاشت. فهمیدم میخواهد لجبازی کند. برای همین بلند شدم و مودم ADSL را برداشتم و داخل کمدم گذاشتم و درش را قفل کردم تا روزها نتواند با دوستهایش چت کند.
………………………………………………..
«تصور کنید میرحسین موسوی رییسجمهوری شود»
هنوز بعضیها هستند که از عنوان رییسجمهوری برای موسوی استفاده میکنند. همه قبول داریم که همه چیز سر عملی شدن همین اسم بود. بیایید تصور کنیم که آقای میرحسین موسوی، رییسجمهوری شده است. چشمهایتان را ببندید، به ۲۲ خرداد برگردید و نتایج انتخابات را در ذهنتان دستکاری کنید
………………………………………………..
«پاسخگویی به دشمنان رادیو کوچه به سبک احمدینژاد»
مدتی است جوسازیهایی پشت سر رادیو کوچه راه افتاده و سازماندهی میشود که از اساس بیپایه و صحت است. امروز، من از همینجا میخواهم جواب آنها را بدهم، ولی به سبک آقای احمدینژاد این کار را میکنم. هر چیزی را قبول نداشته باشیم، لحن قاطع و محکم آقای احمدینژاد را نمیتوانیم منکر شویم.
……………………………………………….
«امیری برای دیدن کیانی به آمریکا رفته بود»
در چند ماه اخیر، شایعات و حواشی پشت سر شبکه ماهوارهای صدای آمریکا آنقدر افزایش و رشد داشته که اگر از کنار آنها بگذریم، به جامعه ایرانیان خاطب این شبکه مردمی و ارزشی، خیانت کردهایم.
……………………………………………….
«عباس قادری هم امربه معروف میکند»
در ایران اتفاقات عجیبی رخ میدهد که هیچ کس هیچ پاسخی برایش ندارد. اگر شما قرار باشد مشهور باشید و کوچکترین خطایی در پروندهتان ثبت شود، از همه جا بایکوت میشوید. چه نویسنده باشید، چه خبرنگار، چه بازیگر، فرقی نمیکند. یک اشتباه کوچک میتواند آینده شغلیتان را نابود کند.
……………………………………………..
خاطرهگویی یکی از راههای جلب نظر مخاطبان است. اگر در یک جمع خودمانی هم نشسته باشید و حرفی برای گفتن نباشد، میتوانید خاطره تعریف کنید تا یک حرفی زده باشید. شما نمیتوانید هیچ کسی را بشناسید که هیچ خاطرهای برای گفتن نداشته باشد. تعریف کردن خاطره، میتواند بخشی از یک سخنرانی باشد.
……………………………………………….
«گفتن مرگ بر جمهوری اسلامی کلاس داره»
مناظرههای انتخابات و نطقهای آقای احمدینژاد مورد استقبال جامعه ایرانیان قرار گرفته است. الان مد شده برای این که شبکههای تلویزیونی مخاطب بیشتری داشته باشند، توی برنامههایشان با داد و بیداد افشاگری میکنند. آقای نادر رفیعی، از چهرههای معروف شبکههای ماهوارهای فارسی زبان درباره بقیه حرفهایی زده که جالب است.
………………………………………………..
هر اتفاقی که در زندگی برایتان رخ میدهد، خودتان مقصرید. اگر خوشبخت یا بدبخت هستید، چیزی است که خودتان خواستهاید. به زندگیتان نگاه کنید. هر آنچه که دارید و هر چیزی که ندارید، تقصیر خودتان بوده است. به داستان امروز گوش دهید.
…………………………………………………
سلام کوچولوهای من، سلام گوگول مگولیا، داستان امشب خیلی عجبیه و به طور کامل ایرانیه… یکی نبود، یکی بود، یه روز توی یک شهر… ادامه قصه را بهتر است که بشنوید.
…………………………………………………
«احمدینژاد ایالت متحده را جریمه کرد»
محمود احمدینژاد گفت تصویب قطعنامه جدید علیه ایران، بیاخلاقی بوده و برای همین مذاکرات را چند ماه عقب میاندازد تا آمریکا ادب شود. اپیدمی تهدید و حرف زدن از موضع قدرت، از سیاست ایران به اقتصاد آن نیز سرایت کرده، به طوری که بانکها برای وصول معوقات خود با سازمانهایی قرارداد بستهاند تا به پول خود برسند
……………………………………………
«احمدینژاد گلآقای دهه ۸۰ است»
زمانی که در اردیبهشت ۸۳ «کیومرث صابری فومنی» دار فانی را وداع گفت، نمیتوانست تصورش را هم بکند که یک سال بعد شخصی به اسم «محمود احمدینژاد» و اطرافیانش در طنزسرایی روی دست نشریات گلآقا بلند شوند. برخی حرفهای آقای احمدینژاد با آن که جدی است و در محافل و مجالس بسیار جدیتر مطرح میشود، اما بیشتر شبیه طنز است.
…………………………………………….
«ایران به کجا میرود که مردم باید هزینه کنند»
ما با هم دوست نیستیم. حرف همدیگر را نمیفهمیم. ما روی همدیگر رنگ و آبمیوه میپاشیم. امروز ایران درگیر جنگ نظامی نیست، اما به اندازه مردم یک کشور جنگزده، درگیر بحران و افسردگی هستیم. توهین میکنیم و فحش میدهیم. این روزها همه با هم دعوا دارند. پس چرا کسی به فکر مردم نیست؟
…………………………………………….
این خیلی خوب است که تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقا راه پیدا نکرد.فرض کنید تیم ایران در یکی از بازیها پیروز میشد و شما میخواستید در خیابانها شادی کنید. آیا میتوانستید؟از همان ابتدای بازی، خیابانها پر میشد از وانتهای پلیس ضدشورش و کامیونهای آبپاش و سپس اسفندیار رحیممشایی از رییس سازمان تربیتبدنی میخواست که به بازیکنان تیم ملی ابلاغ کند در بازی پیروز نشوند و زودتر حذف شوند و به ایران بازگردند.
………………………………………….
«داستان جانشینی برای سلطان جنگل»
توی یک جنگل بزرگ، یک میمون احمق با خانواده احمقتر از خودش زندگی میکرد. آنها فکر میکردند از بقیه حیوانات جنگل، حیوانتر هستند و در واقع هم درست فکر میکردند. چون حیوان بودند و هیچ صفت بهتری نمیشد برایشان پیدا کرد.
…………………………………………
یک روز دیگر شروع شد و دو برادر ماهیگیر مثل همیشه به دریا رفتند، اما هوا طوفانی شد. چون قایق آنها قدیمی و پوسیده بود، خیلی زود غرق شد. هنگام غروب، مردم لاشه قایق را در ساحل دیدند و تصمیم گرفتند به دنبال ماهیگیرهای اسیر طوفان بروند، اما چون هوا رو به تاریک شدن بود، منصرف شدند و پای قایق سکه ریختند و فاتحه خواندند به خانههایشان رفتند.
…………………………………………
شما میرحسین موسوی هستید. صبح به سختی از خواب بیدار میشوید. میدانید که باز هم روز پرکار و خستهکنندهای در پیش دارید. در خانه تنها هستید. مقابل آینه میایستید. چند دقیقه صورتتان را تماشا میکنید. احساس میکنید که ریشتان زیادی بلند شده است. به حمام میروید و ماشین ریشتراش پسرتان را برمیدارید. مقابل آینه میایستید و خط اصلاح را در ذهنتـان رسم میکنید.
…………………………………………
در قرن چهارم میلادی، در جنوب روسیه شهر کوچکی واقع شده بود. یک روز حاکم شهر گفت که شنیده یک بیماری خطرناک به اسم ناتوی فرهنگی، در جهان شیوع یافته و برای جلوگیری از ورود آن باید دروازههای شهر را بست. بعد از چند ماه، علایم ناتوی فرهنگی در شهر مشاهده شد و نیمی از مردم به آن مبتلا شدند و حاکم دستور داد هر کسی که بیمار شده را اعدام کنند.
……………………………………………
سرزمینی که داستان ما در آن اتفاق میافتد، چنان نفرین شده بود که در گوگل ارث هم پیدا نبود. در آنجا، توی یک قصر بزرگ و ترسناک، یک جادوگر زشت و پلید و خبیث و کثیف و نامرد و بیاحساس و رذل و احمق و عوضی و بیشعور و خونخوار و به درد نخور و بیخود و بیربطی زندگی میکرد.
………………………………………….
«امروز، سکوت به احترام ۲۲ خرداد»
با توجه به این که از فردای انتخابات دهم در ایران بدترین اتفاقات و رخدادها به وقوع پیوست و این روند تا امروز نیز همچنان ادامه دارد و در این مدت جز قتل، بازداشت و تهدید و شکنجه و زندان و ربایش و اعتراف و دروغ و فحش و اخلال در سخنرانی و تهمت و حمله لفظی و یورش فیزیکی و هک و ساندیس و فیلترینگ و اجرای دستورات شخص خاتم، چیز دیگری ندیدیم.
………………………………………….
«سپاه و اعزام نیروی کمکی به جنگ خوارج»
در تاریخ آمده که به دنبال افزایش غارت کشتیها در دریا، نیروی دریایی سپاه پاسداران ایران، برای اسکورت کشتیها اعلام آمادگی کرد… متن این داستان را کسی دستکاری کرده؟ یعنی سپاه به مورخها پول داده تا بهش قدمت بدهند؟ برای چی باید چنین کاری کند؟ اینجا نوشته سپاه میخواست به جنگ خوارج، نیروی کمکی اعزام کند.
…………………………………………..
ر زمانهای قدیم، در یک شهر که بیشتر مردمش تاجر بودند، زنها از بیکاری با یکدیگر بحث و غیبت میکردند و خبرهای کذب هم در این میان ردوبدل میشد. یک روز شایعه شد پادشاه و همسرش در چند ماه اخیر با یکدیگر نداشتهاند. داروغه که نمیخواست آن شایعه بیشتر منتشر شود و به گوش مقامات بالاتر برسد، به فکر چاره افتاد.
……………………………………………
در زمانهای گذشته هنوز مثل حالا وزارت ارشاد خل نشده بود و صدها کتاب تعبیر خواب چاپ نشده بود. یک شب تاجر معروف یک شهر در خواب دید که ۴۵ زرافه و ۳۲ کوالا با هم […] او وقتی بیدار شد، پریشان بود و میخواست بداند که تعبیر خوابش چیست. چون در شهر کسی تعبیر خواب بلد نبود و از طرفی هم رویش نمیشد چیزی که دیده را تعریف کند، به گروهی ماموریت داد به روستاهای اطراف بروند تا کسی را بیایند که بتواند خواب را تعبیر کند. روزها گذشت و در نهایت یک روز…
……………………………………………
«فیلم صوتی حمله به کشتی ترکیه»
تلاش فعالان صلح برای شکستن محاصره غزه بینتیجه ماند و سپیدهدم دوشنبه ۳۱ مه، کشتی آنها در ۱۵۰ کیلومتری سواحل اسراییل توسط نظامیان این کشور محاصره شد. خبرگزاریها گزارش دادهاند که در درگیری میان کوماندوهای اسراییلی و سرنشینان کشتی، ۱۹ نفر کشته شدهاند.
……………………………………………
مردم در کوچه و بازار درباره کسی صحبت میکردند که میخواهد مانند پرندگان پرواز کند. داروغه که منتظر چنین روزی بود، تصمیم گرفت خود شاهد صحنه باشد. روز بعد یکی از برادران «رایت»، به بالای یک تپه بلند رفت. نفسها در سینهها حبس شده بود. کسی پلک نمیزد. همه به کسی خیره شده بودند که تا لحظاتی دیگر پرواز میکرد. زمان به کندی میگذشت. رایت، چند قدم به عقب رفت و شروع به دویدن کرد.
……………………………………………
«زندگی موتسارت و محارب شدن او»
در شهر وین اتریش، آهنگسازی به نام «موتسارت» زندگی میکرد. او مدرک دکترای موسیقی داشت، اما چون در آن زمان مردم اهمیتی برای موسیقی قایل نبودند، توجهی به موتسارت نداشتند و او به سختی امرار معاش میکرد.
…………………………………………….
«قسمت دوم داستان چنگیزخان و خلیج مغول»
مشاور چنگیزخان مغول به او پیشنهاد کرد که میتوانند با ارسال طلا برای ساحری بینالمللی به نام «گوگل»، از او بخواهند نام «خلیج مغول» را جایگزین «خلیجفارس» کند. چنگیزخان بلافاصله دستور ارسال ۵۷ تن طلا به محل زندگی گوگل را صادر کرد. سربازان طلاها را بار کشتی کردند و آن را به طرف منطقه گوگلستان فرستادند.
…………………………………………….
«چنگیزخان و تغییر نام خلیج فارس به خلیج مغول»
مشاور چنگیزخان مغول به او پیشنهاد کرد که میتوانند تاریخنویسان را مجبور کنند نقشههای کتابهایشان را تغییر بدهند و نام «خلیج مغول» را جایگزین «خلیجفارس» کنند. چنگیزخان دستور داد همین کار را بکنند. روز بعد خبر رسید که تاریخنویسان حاضر نیستند نام «خلیج فارس» را تغییر بدهند. چنگیزخان عصبانی شد و دستور داد هر کسی که با طرح «خلیج مغول» مخالفت میکند، سر از تنش جدا کنند.
…………………………………………..
«چرا مادران آمریکایی با چادر عربی به ایران آمدند»
نفر جمهوری اسلامی از رژیم قبلی تا حدی است که قاتل «شاپور بختیار» به ایران بازگشت و چنان استقبالی از او کردند که اگر روزی خانم «انوشه انصاری» به وطنش باز گردد، نصف این برنامهها را برایش پیاده نخواهند کرد. وقتی به یک تروریست که یکی از مقامات عالیرتبه رژیم قبلی را به قتل رسانده اینچنین احترام میگذارند.
………………………………………….
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، یک جنگل بود. در این جنگل، شیر سلطان بود و حکومت میکرد و فکر میکرد. اما راسو همیشه در هر محفلی میرفت، میگفت که مخالف حکومت شیر است و به جای او، روباه شایستگی نشستن بر تخت جنگل را دارد. همه چیز آرام بود تا این که اتفاقاتی رخ داد و به دنبال آن، اغتشاشات در جنگل آغاز شد و گارد سلطنتی به مقابله با معترضین پرداخت.
…………………………………………..
یکی بود، یکی نبود. جز یک گنبد کبود، چیزی نبود. آن هم تا قبل از حوادث انتخابات، کبود نبود. سبز بود… زیر گنبد کبود، توی یه جنگل قشنگ و زیبا، حیوانات مختلفی به خوبی و خوشی با هم زندگی میکردند. در این جنگل، شیر که احساس میکرد دیگر پیر شده و نمیتواند همچنان سلطان جنگل باشد و مثل علی دایی و علی پروین و هاشمی رفسنجانی نیست که تا ابد بخواهد در راس باشد، تصمیم گرفت بازنشسته شود و یک جانشین برای خودش انتخاب کند.
…………………………………………..
نقدر جلوی تفریحات ملت را گرفتهاند که بعضیها حاضرند برای وقتگذرانی، با مزاحمان تلفنی حرف بزنند. بعضیها از این که سرکار رفتهاند، هیجانزده هم میشوند و اسمشان را هم به طرف مقابل لو میدهند. تئوری خانم شادی صدر ایرادهای بسیاری دارد. برای مثال ما دختری را پیدا کردیم که خودش مرض دارد و مزاحم تلفنی شده است.
…………………………………………..
«زندگی در ایران وقت تلفکنی است»
از نظر شما خطرناکترین عامل بر هم خوردن آرامش و امنیت جامعه، چیست؟بیبند و باری و ابتذال؟ کاهش سن اعتیاد و توزیع موادمخدر ارزان؟ گسترش HIV و تیفوس؟ سرقت مسلحانه و بمبگذاری؟این حدسها درست است، ولی ما عاملی را معرفی میکنیم که به خودی خود با تمام این آیتمها برابری میکند و میتواند یک جامعه را به نابودی بکشاند.
…………………………………………..
«تمهیدات جدید برای ورود مومنان به بهشت»
آیا میدانید طبق قوانین جدید، مومنان خطاکار، دیگر به جنهم نمیروند و باز هم در هر حال بهشتی هستند؟ تا چهار سال پیش چنین چیزی نبود، اما از وقتی آقای احمدینژاد آمدهاند، قانون برزخ کمی تغییر کرده. امیدواریم قانون اساسی را برای تمدید دوران ریاست جمهوری نتوانند تمدید کنند.
……………………………………………
«چگونه با وزارت اطلاعات تماس بگیریم»
شما تا به حال با ستاد خبری وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران تماس گرفتهاید؟ نگرفتید؟ شماره ۱۱۳ را میگوییم. نه؟، نامه هم نفرستادهاید؟ مگر نگفتهاند همه مردم باید وزارت اطلاعات باشند؟ ما با آنها تماس گرفتیم تا با شیوه کارشان آشنا بشوید.
…………………………………………….
شما شنونده قسمت دوم ریلکسیشن رادیو کوچه هستید. در قسمت قبلی، یاد گرفتید که چطور خودتان را به آرامش برسانید. اما با توجه به رخدادهای اخیر در ایران و اینکه قرار است زلزله بیاید، بهتر است خودتان را برای مرگ آماده کنید. مرگ، حق است و این تنها حقی است که ما ایرانیها به آن میرسیم. آیا شما برای مردن آماده هستید؟
…………………………………………….
«میزان اعتبار لازم برای تغییر حکومت ایران»
آقای علی لاریجانی، رییس مجلس ایران، مبلغ نهایی برای تغییر حکومت در ایران را اعلام کرد و به وزیر امور خارجه ایالات متحده هشدار داد که پیشتر در محاسبات هزینههای براندازی اشتباه کرده است و باید برای دفعه بعد، آن را اصلاح کند تا حکومت درست و حسابی ور بیفتد.
…………………………………………….
«پاسخ آقای قرائتی به شادی صدر»
خانم «شادی صدر» در یادداشتی گفتهاند که همه مردان ایرانی همیشه هیز بودهاند و در کوچههای تنگ و باریک و تاریک، دختران را میمالند. آقای قرائتی هم در راستای حرفهای ایشان توضیحاتی دادهاند.
…………………………………………….
«فقط خانمهای بالای هجده سال گوش بدهند»
همان مقدار که از دوره عهد باستان تا رنسانس، ملتهای جهان از طاعون و ابتلا به آن وحشت داشتند، امروز دختران ایرانی هم از پدیده گشت ارشاد میترسند. این کم بود، حالا در چند ماه اخیر، بارها به زن و مقام زن حمله شده و هیچ کسی هم صدایش در نیامده که بس است، خیلی از حرفهایی که آقایان میزنند، شرمآور است، من که رویم نمیشود این چیزها را بازگو کنم.
………………………………………………
«وقتی رادیو کوچه از سوی ارتش سایبری هک شد»
آیا میدانید ارتش سایبری ایران رادیو کوچه را هک کرد؟ ما داشتیم میگفتیم از آنجا که روز ۲۶ آوریل برای تست نظریه آقای صدیقی درباره وقوع زلزله قرار است گروهی از خانمهای دنیا سینه خود را به نمایش بگذارند و پیشتر تاکید شده بود که متلکپرانی آقایان هم در وقوع زمینلرزه تاثیر دارد، ما آقایان هم فردا به تمام زنان و دختران خوشگلی که در مسنجر یا فیسبوک از کنارمان رد شوند، متلک سنگین خواهیم انداخت تا در این آزمایش علمی بزرگ بینالمللی، سهمی داشته باشیم…. اما یهو رادیو هک شد. میخواهید بدانید چطور این اتفاق رخ داد؟
……………………………………………..
«صدای متخصص خنثیسازی بمب پیش از انفجار ایلام»
روز ۳۱ فروردین بمبی در یک تاکسی پیکان در ایلام منفجر شد که انتشار خبر آن بازتاب گستردهای در رسانهها داشت. امروز مکالمات موبایل راننده این خودرو با یک متخصص خنثیسازی بمب در اینترنت منتشر شده که دقایقی پیش از انفجار ضبط شده است. در این فایل صوتی تکنسین تلاش میکند برای خنثی کردن بمب، راننده را راهنمایی کند اما در نهایت، چاشنی در اثر یک اتفاق فعال میشود.
……………………………………………..
سیل، طوفان، رعد و برق، آتشفشان، خشکسالی، گردباد، سونامی… این همه بلایای طبیعی هست. چرا زلزله؟ درباره همه اینها کلی آیه و حدیث و روایت داریم. چرا گیر دادید به زلزله؟ چرا تهران؟ مگر گناه فقط توی تهران هست؟ اگر ما ۳۰ تا Sin City داریم، چرا جاهای دیگه قرار نیست چیزی بشود و فقط در تهران زلزله میآید؟
…………………………………………….
«فایل صوتی اعترافات «جابر الف» درباره خانه فاطمی»
در هفته گذشته خبرهایی مبنی بر فاششدن فعالیت یک شبکه فساد زیر نظر معاون اول رییس جمهوری ایران، در سایتهای خبری منتشر شده که هنوز دولت نسبت به آن واکنشی نشان نداده است. این در حالی است که آقای احمدینژاد در جریان مناظرههای پیش از انتخابات، از آیتاله هاشمی رفسنجانی انتقاد کرده و ضمن وارد کردن اتهام فساد به ایشان و همقطارانش، تاکید کرده که وزرای خودش پاک و منزه هستند و همانا نزد پروردگارشان از اجری عظیم برخوردار خواهند شد و هم در این دنیا و هم در آخرت سربلند هستند.
……………………………………………
«فایل صوتی واقعی یک بازجویی در وزارت اطلاعات»
تا به
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
hamed
سلام به شما دست اندر کاران رادیو لیچار و رادیو کوچه ، آقا این چه وضعش هست آقای فرورتیش؟
یعنی چی که دیگه قصه نمی خونی؟؟می دونی همیشه منو دوستم اینجا تو کوالالامپور فقط منتظر قصه های شما هستیم.
بابا حظفش نکن تو رو خدا
از شما درخواست دارم که این بخش رو مثل سابق در برنامتون داشته باشید.