Saturday, 18 July 2015
27 March 2023
صدور حکم به اعدام

«تبرئه سه نفر از چهار محکوم به اعدام تبریزی»

2010 July 06

مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا بر اساس ارسال مطلب توسط مدیر وبلاگ و یا انتخاب دبیر روز است و نگاهی بی‌طرفانه در آن حاکم است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. این رادیو باز نشر وبلاگستان را فرصتی برای نقد و بررسی آن می‌داند. این بخش با هدف ایجاد فرصت نقد و بررسی در فضای رسانه‌ای وب منتشر می‌شود و بی‌شک نظر نویسندگان آن است و نه رادیو کوچه. کوچه خود را موظف به انتشار عمده نظرهایی می‌داند که در وبلاگستان منتشر می‌شود و از آن مطلع می‌شود.

محمد مصطفایی

حکم چهار متهم جوان تبریزی که با شکایت واهی حجت . ف مطرح شده بود برای سومین بار صادر شد. در این پرونده که وکالت چهار متهم را در تاریخ 12/5/1387 به عهده گرفتم قضات شعبه دوازده دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی (تبریز) سه نفر از متهمان را که پیش‌تر توسط شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی دوبار به اعدام محکوم شده بودند از اتهام لواط ایقابی تبرئه و متهم دیگر به‌نام ابراهیم . ح را به‌این اتهام به اعدام محکوم کردند.

در گذشته اعلام کردم که در بسیاری از پرونده‌هایی که موکلانم به اعدام محکوم شده بودند ایرادات و اشکالاتی در پرونده‌هایشان وجود داشته و دارد که اجرای حکم را با مشکل جدی مواجه می‌کند. این پرونده نیز نمونه‌ای از پرونده‌هایی است که متهمان آن‌ها بدون آن‌ها مرتکب عمل مجرمانه شده باشند به اعدام محکوم شدند. اما پس از جلسات مکرر دادرسی سه نفر تبره و یک نفر که یقین دارم بی‌گناه است به اعدام محکوم شد. در سی‌ام تیر‌ماه سال 1387  چهار نفر از قضات شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی به‌نام‌های بهلول علیزاده، عزیز امن‌الهی، نبی‌اله جعفر‌زاده و ایوب بهنام بدون توجه به دفاعیات متهمان پرونده حکم به اعدام حمید طاقی، ابراهیم حمیدی، مهدی پوران(17 سال) و محمد رضایی را به اتهام لواط به استناد علم قاضی صادر می‌نمایند و یک نفر از قضات به‌نام احد کاظمی نظر به بی‌گناهی نام‌بردگان بر لواط ایقابی می‌دهد. پس از صدور حم و ابلاغ آن در روز شنبه مورخ 12/5/1387 به زندان مرکزی تبریز رفته و با متهمان ملاقات نمودم. همگی اصرار داشتند که هیچ‌گونه عمل مجرمانه‌ای انجام نداده‌اند. با گرفتن وکالت از متهمان نسبت به دادنامه صادره اعتراض کرده و در چهارده برگ دلایل بی‌گناهی متهمان را اعلام کردم.

پس از آن پرونده به شعبه 17 دیوان‌عالی کشور ارسال و قضات شعبه با بررسی پرونده، ایرادات عدیده‌ای در نحوه تحقیقات مقدماتی مطرح و پس از نقض دادنامه به‌دلیل نقص در تحقیقات، پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه صادرکننده رای ارسال کردند. شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی این‌بار نیز هر چند تحقیقات به نفع موکلان بود توجهی نکرده و در تاریخ 10/4/1388 رای به محکومیت چهار متهم جوان تبریزی به اعدام دادند. برای بار دوم حکم صادره مورد اعتراض قرار گرفت و پرونده به شعبه 42 دیوان‌عالی کشور ارجاع و قضات شعبه با بررسی پرونده اعلام کردند که موضوع از موارد شبهه در موضوع بوده و دادنامه را نقض و جهت رسیدگی به دادگاه هم عرض ارسال کردند. شعبه دوازده دادگاه کیفری استان این‌بار متصدی رسیدگی به‌این پرونده شد. در تاریخ 31/3/1398 جلسه دادرسی و رسیدگی به اتهامات این چهار جوان تشکیل و در نهایت پس از تشکیل جلسه سه نفر آن‌ها از اتهام لواط ایقابی تبرئه و ابراهیم حمیدی به اعدام محکوم شد. این در حالی است که دلایل عدیده‌ای در پرونده وجود داشت که دلالت بر بی‌گناهی همه متهمان می‌کرد که مورد توجه دو قاضی به‌نام‌های داود هادی‌زاد و رجب جفی قرار گرفت و آن‌ها نظر به برائت همه متهمان دادند و سه قاضی دیگر که در اکثریت قرار داشتند به‌نام‌های علی امینی، اسماعیل وحدت و سیدحمید موسوی حکم به اعدام ابراهیم حمیدی صادر کردند.

پس از صدور حکم شاکی که بیش از دو سال قضات دادگستری را فریب داده و موجبات صدور حکم به اعدام این چهار جوان را فراهم کرده بود دست از موازین برخلاف اخلاق خود مبنی بر دروغ‌گویی برداشت و در روز سوم تیرماه سال 1398 در دفترخانه اسناد رسمی حاضر و نامه‌ای خطاب به قضات شعبه 12 دادگاه کیفری استان نوشت و اعلام کرد که شکایتش به‌دلیل فشارهای مادر و پدرش بوده و سوتفاهم پیش‌آمده و ابراهیم حمیدی هیچ‌گونه تجاوزی به وی کرده است. این اظهارات دقیقن نشان می‌دهد که چطور می‌توان دستگاه قضایی را به بازی گرفت.

زمانی‌که برای اولین بار متهمان به‌نام‌های ابراهیم، مهدی، حمید و محمد را ملاقات کردم آن‌ها ماجرا را چنین شرح دادند

حمید گفت: «من و ابراهیم با هم در کوچه گفتگو می‌کردیم که تصمیم گرفتیم برای گردش به‌ صحرا برویم به سمت سد برازین تبریز که جاهای خوبی برای گردش‌گران است رفتیم. در بین راه از کنار زمین کشاورزی پدر ابراهیم رد می‌شدیم که دیدیم چهار نفر در زمین کشاورزی مشغول تخریب زمین هستند. ما به آن‌جا رفتیم. در این حین مهدی و محمد هم پیش ما آمدند. ابراهیم به آن چهار نفر گفت: «چرا زمین را خراب می‌کنید.»

حجت یکی از آن‌ها به ابراهیم گفت: «مگر این‌جا مال شماست.» ابراهیم گفت: «پس مال پدرت هست که خراب می‌کنی.» ابراهیم به‌او یک سیلی زد و من نگذاشتم که دیگر او را بزند. دعوا پس از زد و خورد و مشاجراتی تمام شد. پس از این‌که گردش کردیم با موتور به خانه رفتیم که بعد از دو ساعت که گذشت پلیس هم‌راه ابراهیم و حجت من‌را در خانه دستگیر و به کلانتری بردند. وقتی رفتیم به کلانتری آن‌جا یکی از ماموران کلانتری ما را زیر شکنجه قرار داد. به ما گفت: «اگر واقعن عمل لواط انجام داده‌اید باید به من راستش را بگویید.» ما هم چون هیچ‌گونه عمل لواطی انجام نداده بودیم اعتراف نکردیم. ما حدود سه روز در بازداشتگاه هریس ماندیم و در آن سه روز ما حتا یک ساعت هم آرامش نداشتیم که روز سوم مامور کلانتری به سراغ ما آمد. او گفت: «اگر یک نفر از شما این کار را گردن بگیرد یک نفر شما به زندان خواهد رفت و بقیه شما آزاد می‌شوید و به‌عنوان شاهد که بگوید ابراهیم آن‌کار را انجام داده به دادگاه بروید. به ما گفت می‌روم و بعد از نیم ساعت دیگر برمی‌گردم خوب فکر کنید و به من بگویید.»

او آمد و به ابراهیم گفت که بیا خودت بنویس که من این‌را انجام داده‌ام. ابراهیم هم گفت من کاری نکردم که اعتراف بکنم او باز هم ابراهیم را زیر شکنجه قرار داد. پاهای ابراهیم را به طرف بالا کشید و هم‌راه 4 نفر از سربازان ابراهیم را کتک زدند و ابراهیم هم به‌علت این‌که کتک نخورد کاغذ را نوشت. در آن کاغذ نوشته بود هیچ‌گونه عمل لواط انجام نداده‌ام. در حین دعوا شلوارش به اندازه 20 سانتی‌متر از زیر کمر پایین بود. پس از نوشتن آن به ابراهیم گفت که انگشت بزن. ابراهیم از زدن انگشت خودداری می‌کرد که مامور کلانتری با باتون به ابراهیم زد. ابراهیم دستش را کشید و باتون به رومیزی افتاده که رومیزی از شیشه بود که شکست. حتا پول شیشه را از ابراهیم گرفت و ما هم بابت دادن پول شیشه فاکتور گرفتیم روز چهارم ما را به دادگاه کیفری استان تبریز آوردند. مامور بدرغه دست‌بند من‌را باز کرد و من‌را به طبقه هم‌کف برد. قاضی از من پرسید چقدر در بازداشتگاه هریس مانده‌اید. من گفتم حدود سه روز در بازداشتگاه بودم. او هم به یک جایی تلفن کرد و روی کاغذ چیزی نوشت. بعد گفت: بروید. در حین راه از آقای مامور پرسیدیم چه شد؟ گفت: تمام شد. می‌رویم به هریس. حتا در حیاط دادگستری دست‌بند من‌را زد که شاکی خوش‌حال شود. پس از سوار شدن به ماشین دست‌بند همه ما را باز کرد. به هریس رسیدیم. وقتی به کلانتری رفتیم مامور بدرقه گفت: «قاضی کشیک نوشته که می‌توانید با گذاشتن شناسنامه یا کارت ملی آزاد شوید.» ماموری که ما را شکنجه کرده بود ممانعت کرد. گفت: «من تا این‌ها را به زندان ندهم دست برنمی‌دارم.»

من گفتم چرا ما را آزاد نمی‌کنید. او به من ناسزا گفت. بعد کتک زد و به بازداشتگاه انداخت. آن‌روز مامور به‌هرجا که توانست زنگ زد و دوباره صبح ما را به کلانتری 17 تبریز بردند و ما یک‌روز هم آن‌جا ماندیم. بعد ما را به دادگاه آوردند. ما هم ماجرا را گفتیم. ولی قاضی با صدور قرار 10 میلیون تومانی به‌عنوان وثیقه ما را به زندان انداخت. ما بعد از 28 روز ماندن در زندان با سپردن وثیقه آزاد شدیم و حدود 55 روز بیرون ماندیم که در تاریخ 20/3/87 دادگاه ما تشکیل شد. در دادگاه هر چه قبلن گفته بودیم عنوان کردیم. معاون دادستان در جلسه گفت: «تقاضای حکم اعدام را دارم.» نمی‌دانیم چه شد که دوباره به زندان انداختند و بعد یک جلسه دیگر تشکیل شد. در این جلسه شاکی سه نفر را به‌عنوان شاهد آورد و آن‌ها شهادت کذب دادند، در صورتی‌که از اول ماجرا تا آن‌روز شاکی گفته بود که شاهدی ندارد و کسی ارتکاب جرم را ندیده است. پس از آن حکم اعدام هر چهار نفر ما را به وکیلمان ابلاغ کردند.

ابراهیم حمیدی نیز با تایید صحبت‌های حمید می‌گوید: «ما از قبل با شاکی و خانواده‌اش اختلاف داشتیم آن‌ها از ما شکایت کرده بودند و حال تهمت زده‌اند ما را در کلانتری فقط کتک زدند که باید اعتراف بدهید ما هم اعتراف ندادیم. وقتی من را می‌زدند شیشه روی میز شکست و شیشه را خودم انداختم و فاکتور هم دارم. مامور کلانتری خودش صورت‌جلسه‌ای نوشت و به ما گفت امضا و اثر انگشت بزنید و ما هم انگشت زدیم و بعد ما را بازداشت کردند. او به‌من گفت تو بگو من این‌کار را کردم من مشکل را حل می‌کنم. من قبول نکردم و دوباره کتک زد. من برای این‌که دیگر کتک نخورم هر چه او گفت نوشتم و اثر انگشت زدم ما بی گناهیم و مرتکب جرم لواط نشدیم.

مهدی پوران که 17 سال بیش‌تر نداشته و او نیز محکوم به اعدام شده است، می‌گوید: «من با محمد داشتیم در محلی که پدر ابراهیم زمین داشت می‌رفتیم که دیدیم چهارنفر زمین آن‌ها را خراب می‌کنند. ما با آن‌ها درگیر شدیم. آن‌ها با ابراهیم حرفشان شد. وقتی دعوا تمام شد من با محمد آمدم و بعد حمید و ابراهیم با موتور رفتند. ما از جلوی کلانتری می‌رفتیم که ما را گرفتند و بعد ابراهیم و حمید را آوردند و کتک زدند و به زور وادار کردند که بگوییم این‌کار را انجام داده‌ایم. مامور می‌گفت من هر چه می‌گویم آن‌را بنویس محمد هم همه حرف‌های دیگر متهمان را تکرار می‌کند و می‌گوید وقتی حکم اعدام را شنیدیم شکه شدیم و الان خواب و خوراک نداریم. هر آن احساس می‌کنیم که می‌خواهند طناب دار را به گردنمان بیاندازند، در حالی‌که واقعن ما بی‌گناهیم و به‌ما تهمت زده و پرونده‌سازی کرده‌اند.

حال ثابت است که تمام اظهارات این چهار جوان درست بوده و هیچ‌کدام مستحق اعدام نبوده‌اند

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , ,