فواد خاکنژاد / رادیو کوچه
foaad@radiokoocheh.com
به سومین چاردیواری خوش آمدید. پیشنهادهای این هفته کمی عجیب و غریب است . امیدوارم متهم به دیوانگی نشوم و اگر شما از آن دسته دوستانی هستید که احتمالا به پیشنهادهای من میخندید قلم به دست بگیرید و پیشنهادهای خود را برای من به آدرس ایمیلی که بالای صفحه میبینید بفرستید تا هم عبرتی شود برای من و هم دیگران .
موسیقی هفته؛ شهرام شبپره
مهم نیست که متهم به بیسلیقگی مفرط شوم اما واقعیت این است که به جرات میتوانم بگویم یکی از محبوبترین خوانندههای تمام عمرم شهرام شبپره است . شاید اگر با یک ناآشنایی با طرز تفکر من – که همچین چیز مالی هم نیست – این یادداشت را بخوانید شاید فکر کنید فیوریتهای ذهنی من را جز شهرام شبپره افرادی چون : «جواد یساری، عباسقادری و آغاسی» پر کردهاند در حالی که چنین نیست . من هم لونارد کوهن گوش میکنم، هم راجر واترز را میپرستم و هم در شبهای مهتابی لوییس آرمسترانگ را سر کشیدهام . اما معتقدم که یکی از تاثیرگذارترین خوانندهها که روی مسایل روحی من تاثیر بسزایی گذاشتهاند حتما شهرام شب پره است .
نمیتوانید تصور کنید وقتی میخواند «عزیزم، از عشق تو مستم آخه من دوست دارم دل به تو بستم» در درونم چه غوغایی به پا میشود . احساس میکنم راحت حرف میزند و همین سادگی کودکانهاش باعث میشود که هر کسی به راحتی با آثارش احساس خوبی برقرار کند . شاید شما هم از آن دستهای باشید که وقتی نام شهرام شب پره میآید دماغتان را میگیرید و میگویید پیف پیف . بعد هم کاستهای فرهاد را جلوی هم ردیف میکنید و احساس میکنید که دیگر یک چیزی در مایههای ژانپلسارتر شدهاید . فرهاد مهراد بزرگ در مصاحبهاش به تاریخ سال نود و هفت میلادی با رادیو بیبیسی در پاسخ به این که در موسیقی مدیون چه کسی هستید گفت: «من در موسیقی تنها یک استاد داشتم و او هم شهبال شب پره بوده است» شهرام شبپره یک روانشناس بالفطره نیز هست . بگذارید خودتان را وارد بازی کنم . اگر دوست دخترتان تنهایی توی کوچه برود شما نگران نمیشوید؟ خب، شهرام شب پره هم دقیقا به همین نکته اذعان دارد . او در یکی از آثارش می گوید : «ای قشنگتر از پریا تنها تو کوچه نریا، بچههای محل دزدن، عشق منو میدزدن» خواهش میکنم صادق باشید از شنیدن این آهنگ لذت نمیبرید؟ مخصوصا وقتی میخواند : «ای یار قشنگ مو بلند. »
در پایان تکههایی از آثار ایشان را میآورم. خواهشمندم با دقت بخوانید و نکات ظریف احساسی و گاه جامعه شناسانهی آنان را ، دریابید .
نری پروانه شی پرواز کنی ، واسه من بیمهری آغاز کنی
دلم از دست تو بیچاره شده، آخه تا کی تو میخوای ناز کنی
شخصیت هفته ؛ توکا نیستانی
دوستان کاریکاتوریست زیادی دارم و تکتکشان را خیلی دوست دارم . از هادی حیدری گرفته تا مانا نیستانی که نمیدانم نگرانیهایش را با کدام خاک قسمت میکند و خیلیهای دیگر . امیر سقراطی و آروین و کلی کاریکاتوریست دیوانهی دیگر . اما بین همهی دوستانم مردی است که به جرات دیوانهترین و فیلسوفترینشان است . توکا نیستانی یک آدم چهل و شش ساله است . یک چهل و شش ساله به تمام معنا . البته نه از آن آدمهایی که کت شلوار خاکستری میپوشد و صبحها به اداره میرود .
پسر بزرگ توکا هم سن من است اما من هیچ وقت نمیتوانم او را آقای نیستانی خطاب کنم. میدانم تمام هم سنهای من که او را دوست دارند هم همین احساس را دارند . حسی که من نسبت به توکا دارم حسی است سرشار از احترام و دوست داشتن . کودک درون توکا همچنان سخت کوش به خلاقیتهای توکا کمک میکند .
به جرات میگویم توکا فیلسوفترین کاریکاتوریست ایرانی است . در تمام کارتونهایش تفکری عمیق موج میزند . خیلی از کارهایش را هم منتشر نمیکند . طرحهای دیوانه کنندهای از کافهها دارد .
به او حسودی میکنم . تک تک کسانی را که به کافه میآیند در دفترچه خود کشیده است البته به شرطی که نقطهی جالب شخصیتی داشته باشد – حرص میخورد لذت میبرد و … به طور حتم اگر پارتنر فوق العادهای برای کافه رفتن میخواهید توکا یکی از بهترین گزینههاست . او نمونهی کاملی از شخصیتهایی است که این تئوری را ثابت میکند که هنوز آدمهای دیوانه روی زمین زندگی میکنند . اگر روزی به یک کافه رفتید و دیدید مردی به چشمانتان زل زده و دستش روی کاغذ میجنبد به او لبخند بزنید . او خود خود توکا نیستانی است
اکثر کارهای توکا را می توانید در وب سایتش ببینید.
تلویزیون هفته؛ نقره
آدم بعضی وقتها یک چیزهایی پیدا میکند که اشکش را در میآورد . به واسطهی همان چیزها هم کلی چیز قدیمی یادش میآید . من هم امشب خیلی از آن چیزها یادم آمد . راستش را بخواهید تقریبا گریهام گرفته است . چه قدر زود میگذرد .
یادتان هست برنامه کودکهای قدیمی که قبل از پخش پنج دقیقهی تمام عکسهای وحشتناکی از گم شدهها پخش میکرد؟ چه قدر با بچههای مهد کودک مینشستیم و به ریششان میخندیدیم و از بعضیهایشان هم چه قدر وحشت میکردیم . وای عجب روزهایی بود . روزهای عجیب و غریبی بود . تمام روز و شبمان شده بود انیمیشنهای عجیب و غریب که واقعا شاید تمام احساسات ما را تحت تاثیر قرار میداد . حتی من عجیبترین حس زندگیام را در آن مقطع زمانی تجربه کردم . تجربهای که پس از آن هیچ وقت تجربهاش نکردم . نمیدانم چه بود؟ هنوز هم میتوانم ته ذهنم ذرههای کوچکی از آن حس ناشناخته را پیدا کنم
چوبین یادتان هست؟ چوبین دوست داشتنی و برونکای لعنتی؟ چه قدر از دست برونکا ناراحت میشدیم و برای چوبین با آن صدای قدم زدنش نگران . آقای سکسکه را یادتان میآید؟ نیکو و دوستان ، ممل و دخمل مهلبون ، سرنتی پیتی، بنر، سندباد، ایکییوسان، هاچ زنبور عسل و … آدم یه جوری میشود . اگر بیشتر یادتان آمد بگویید . حیف است تلویزیون کودکیمان یادمان برود
نقره برنامهایست که این خاطرات را از آرشیو بیرون کشیده و به ما یادآوریشان میکند . منصور ضابطیان جمعهها ظهر در شبکهی اول میزبان این ضیافت است .
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
افرا آب شناسان
با نظرت راجع به توکا و شهرام شب پره موافقم. نوشته ی خوبیه فواد جان. راحت و روان و ساده و مثبت. موفق باشی دوست عزیز