خبرگزاری فوتبال ایران
داستان مارادونا و تیم ملی آرژانتین شباهت زیادی به داستان غمانگیز علی دایی و سرمربیگریاش در تیم ملی ایران دارد. علی دایی یک چهره سرشناس در عرصه جهانی بود و حتی گفته میشد که فوتبال ایران را با نام او میشناسند اما دایی در کسوت سرمربی تیم ملی ایران سختترین شرایط را در داخل داشت. عدم نتیجهگیری او با تیم ملی نیز وضع را برایش فاجعه بارتر کرد تا حدی که امروز کمترین اثری از اسطوره فوتبال ایران نیست.
مارادونا نیز چنین وضعیتی دارد . او را نه تنها در آرژانتین بلکه در تمام جهان در حد پرستش دوست دارند اما از وقتی که مارادونا سرمربی تیم ملی آرژانتین شده ورق برایش به طور کامل برگشته است. تیم او مقابل پاراگوئه هم شکست را پذیرفت تا پس از باخت سنگین برابر برزیل در آستانه حذف از جامجهانی قرار بگیرد. اما یکی از بزرگترین مشکلات دیه گو مارادونای بزرگ اینروزها درگیری با برخی ستارههای نامدار تیم ملی است. او هرچقدر که لیونل مسی را دوست دارد با خوان ریکلمهی اخمو به مشکل برخورده است . در نهایت هم آخرین اخبار حکایت از درگیری مارادونا و ریکلمه و ترک اردوی تیم ملی توسط این بازیکن فوق العاده توانا و البته بداخلاق دارد. این اتفاق نیز شباهت ویژهای به مشکلات میان دایی و علیکریمی دارد. همین اتفاق فشار رسانهها را به طرز قابل توجهی بر دیهگو مارادونا افزایش داده است.
البته دایی عاقبت زیر این فشار تسلیم و از کار برکنار شد اما مارادونا تا این لحظه سرمربی تیم ملی آرژانتین مانده است. البته مارادونا محبوبیت به مراتب بیشتری از دایی در کشورش دارد و از سوی دیگر ریکلمه نیز به اندازه علی کریمی مورد توجه علاقمندان فوتبال کشورش نیست اما نتایج تیم ملی آرژانتین میتواند در کنار ماجرای ریکلمه مارادونای کبیر را مثل علی دایی کله پا کند. مارادونا واقعا روزهای سختی را سپری میکند. در بزرگترین بازی قاره امریکا و شاید هم جهان با برزیل وزن نیمکت دو تیم اصلا با یکدیگر برابری نمیکرد. در آن سو دونگا بود . کاپیتان فوق العاده برزیل در جام جهانی 94 با آن لباسهای زشت و موهای خیسش که مثل بچه دبستانیها کوتاه کرده بود تیمش را به آرژانتین، سرزمین اسطوره فوتبال آورده بود. اما در پایان بازی دیدن چهره دیهگوی بزرگ که در طول نود دقیقه بشدت مورد لطف هواداران آرژانتینی قرار داشت حتی برای دشمنان آبی سفید پوشان غمبار و درد آور بود. کلوز آپ مارادونا که به کرات از جانب کارگردان تلویزیونی به تصویر کشیده میشد حاکی از تلخ بودن حقیقتی بود که باورش برای خیلی از عاشقان فوتبال دشوار است. اینکه بازیکنان بزرگ و اسطورهها الزاما مربی خوبی نمیشوند و یا حتا به احتمال زیاد اینگونه نمیشود.
شاید در این میان کسانی مانند فرانتسبکنبایر و یوهانکرویف به نوعی از استثناها محسوب میشوند. بیشک اگر به اواخر دهه هشتاد یا اوایل دهه نود برگردیم کمتر کسی میتواند حدس بزند که از میان مثلث رویایی تیم ملی هلند رود گولیت و مارکو فان باستن ناموفقتر از فرانک رایکارد باشند. یا شاید کمتر کسی فکرش را میکرد که دمیترو آلبرتینی از سطح اول مربیگری دور باشد و کارلو آنجلوتی و یا لیوناردو هدایت میلان را برعهده بگیرد و استویچکوف و گیورگی هاگی با آنهمه توانایی در بازی نتوانند توفیقی بدست آورند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»