Saturday, 18 July 2015
21 March 2023
بزرگان ایران زمین

«ابو‌علی‌ سینا، درمان‌گر فکر و تن»

2010 July 22

آرش و آوا /  دفتر آمریکا /رادیو کوچه

arash.ava@koochehmail.com

«ابوعلی حسین بن عبداله بن سینا»، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا و پور سینا زاده‌ی ۱ شهریور ۳۵۹ خورشیدی در بخارا، از مشهورترین و تاثیرگذارترین فیلسوفان و دانشمندان ایرانی جهان اسلام بود. وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او «قانون» است.

بخش اول

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبداله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجه‌الحق شرف‌الملک شیخ الرییس ابو علی حسین بن عبداله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تالیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از «شفا» در فلسفه و منطق، و «قانون» در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»

وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند «ابوعبید جوزجانی»، «ابوالحسن بهمنیار»، «ابو منصور طاهر اصفهانی» و «ابوعبداله محمد بن احمد المعصومی» را که هر یک از ناموران روزگار شدند تربیت کرد.

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

«پدرم عبداله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آن‌جا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آن‌جا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آن‌چنان‌ که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌کردند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبداله به بخارا آمد. او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیش‌تری بیاموزم. وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام «اسماعیل زاهد» فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش‌اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدان‌چه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آن‌چه استادم بود فرامی‌گرفتم تا این‌که منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آن‌چه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ به دست آوردم تا آن‌جا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیش‌تر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کم‌تر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کم‌تر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب «ما‌بعد‌الطبیعه» ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مولف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌ بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست… یک روز عصر از بازار کتاب‌فروشان می‌گذشتم کتاب‌فروش دوره‌گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.

وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطبا از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتاب‌خانه او به مطالعه پردازم. کتاب‌های بسیاری در آن‌جا دیدم که اغلب مردم حتا نام آن‌ها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آن‌ها بسیار سود جستم.

چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آن‌جا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم.

در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم. مدتی هم‌چون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به گرگان رسیدم و از آن‌جا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتاب‌هایی تصنیف کردم. «ابو عبید جوزجانی» در گرگان به نزدم آمد.»

ابو عبید جوزجانی می‌گوید: «این بود آن‌چه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتاب‌های او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و از آن‌جا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید.

در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار شد. من و برادرش و دو تن دیگر با وی هم‌راه بودیم. پس از آن‌که سختی‌های بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علا‌الدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را هم‌راه و هم‌نشین خود کرد. استاد در این شهر کتاب شفا را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به هم‌راهی علا‌الدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و به خاک سپرده شد. او با روش‌های متفکرانه بیماران را درمان می‌کرد.

ابن سینا از حیث نیروی جسمانی‌، مردی نیرومند بود و به همین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمی‌کرد. او با داشتن این نیروی فراوان جسمی می‌توانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در سفر و چه در نبرد هم‌راه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد. می‌گویند که او شب‌ها تا دیرگاه به نوشتن کتاب و رساله می‌پرداخت و در این کار افراط می‌کرد. ابن سینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود. این‌که او در هجده سالگی توانست تمامی دانش‌های زمان خود را فراگیرد خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.

نکته‌ی منفی در اخلاق ابن سینا گفتار تند او نسبت به دانشمندان هم‌دوره‌ی خود و حتا به گذشتگانی مانند افلاطون و زکریای رازی بود.

ابن سینا بسیار تابع فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و ثامیسطیوس است. اما ابن سینا هرچه به اواخر عمر نزدیک می‌شد، بیشتر از ارسطو فاصله می‌گرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک می‌شد. داستان‌های تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم «منطق‌المشرقین» که اواخر عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. متاسفانه امروزه از این کتاب تنها مقدمه‌اش در دست است. اما حتا در همین مقدمه نیز ابن سینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و نجات می‌پردازد.

به دلیل آن‌که در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند کتاب‌های خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبان‌های دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.

بخش دوم

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آن‌ها انتساب «دانشنامه علایی» و «رساله نبض» به او مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است.

آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ابن سیناآورده شده‌ است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است.

کتاب قانون یک دایره‌المعارف پزشکی است که در آن تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند‌: مبانی‌تشریح/ آناتومی/ مبانی‌علامت‌شناسی/ سمیولوژی/ داروشناسی‌وداروسازی‌ و نسخه‌نویسی/ فارماکولوژی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی (ماموستا هژار) از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد و توسط انتشارات سروش منتشر شد و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است.

کتاب قانون در دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی تا دو قرن پیش مورد استفاده پزشکان بوده و به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌است و بعد از انجیل بیش‌ترین چاپ را داشته‌است. افلاطون مغز و قلب و کبد را از اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و این اعضا را مثلث افلاطون (تریگونوم پلاطو) می‌نامیدند. ابن سینا اعلام کرد که دوام و بقای نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است و جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا (کوادرانگولا اویسینا) نامیدند. وی هم‌چنین علاقه‌مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب روان‌شناسی دارد.

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آن‌چنان از همین دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی‌هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخش‌هایی از آن‌ها به موسیقی پرداخته شده است.

ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده‌است و حتا منظومه‌هایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساخته‌است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کرده‌اند که برخی از آن‌ها به نام دیگران نیز آمده‌است.

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت     یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت           آخربه کمال ذره‌ای راه نیافت

منبع: ویکی‌پدیا

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , ,