مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته های این بخش دارید می توانید برای ما ارسال کنید
سئودا زنجانلی
نوشته زیر ترجمه فارسی مقالهای است که همزمان با اولین سالگرد اعتراضات مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ایران در مطبوعات ترکیه از جمله روزنامه «بیرگون» و مجله اینترنتی «بیانت» درج شده بود.
در اولین سالگرد انتخابات ریاست جمهوری در ایران آنچه که ما شاهد بودیم تظاهرات و پیادهرویهای کوچکی بود که از طرف دانشجویان دانشگاه تهران برپا شد. این انتخابات، با انتخاب مجدد احمدینژاد به اختلاف و سو ظن به تقلب منجر شد و پس از به خیابان آمدن طرفداران میرحسین موسوى نامزد مخالفان، به ضد و خوردهای مختلفی منجر شد. در طی این درگیریهای خیابانی ندا آقاسلطان که به ضرب گلوله کشته شد و سهراب اعربی دانشجویی که بازداشت و در زندان زیر شکنجه جان سپرد به نماد جنبش تبدیل شدند.
جنبش با اینکه توانست دقت جهانیان را از موضوع مباحثه برانگیز هستهای ایران بیشتر به اطراف حرکت مدنی مردم ناراضی ایران بکشد اما با تکیه بر این مورد موفق قلمداد کردن این حرکت سخت است. زیرا با وجود تلفات زیاد همچون شرایط مشابه با قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷، در حکومت از هم گسستگیهایی آنچنانی بوجود نیامد و سیستم بدون اختلال به راه خود ادامه داد.
یکی از دلایل اصلی این ناکار آمدی عدم زیرساخت نظری حرکت است. آیا این یک جنبش اصلاحطلب، یا انقلابی است که در این مورد دیدگاههای ضد و نقیضی وجود دارد. در کنار این مباحثات گروههایی چون سوسیالیستها نیز هستند که رهبر جنبش را در واقع نه با نامزد مخالف میرحسین موسوى بلکه خلق دانسته و این جنبش را حرکتی خودجوش و برخواسته از درون مردم میدانند.
اما در نگاه کلی به پوسترهای در دست حمل شده میرحسین موسوی و شعارهای «یا حسین، میر حسین» که امام سوم شیعیان حضرت حسین را با موسوی مقایسه میکند
و یا فاکتور بارز در نام جنبش و استفاده از رنگ سبز در مبارزات انتخاباتی میباشد که این جنبش را جدای از موسوی غیر ممکن می سازد.در نخستوزیری میرحسین موسوى در دوران آیتاله خمینی هزاران (برخی منابع میگویند بیش از ۳۰۰۰۰) زندانی سیاسی اکثرن «چپ» اعدام شده و بدون تحویل جنازههایشان به خانوادهها در قطعه زمین بایری بنام «خاوران» دفن شدند. اگر اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ همزمان با دوران نخست وزیری وی در نظر گرفته شود، البته که قبول وی بعنوان رهبر مخالفت از طرف سوسیالیستها و سایر گروههای انقلابی انتظار نمیرود.
در کنار داشتن چنین سابقه سیاسی، با نگاه به گفتمان او در دوران مبارزات انتخاباتیاش و پس از آن تا چه اندازه تعلق وی به سیستم حاکم ایران را میتوان به وضوح دید: موسوی که همواره با ستایش از «میراث امام خمینی» یاد میکند در هقتههای اول اعتراضات در اطلاعیهای علیه شعار داده شده «مرگ بر بسیجی» از لزوم «نگاه مردم به بسیجیها بهعنوان برادرانشان» سخن گفته بود. با این حال کسانی که این جنبش را برخواسته از درون مردم میدانند کسی دیگر را بعنوان رهبر جایگزین ندارند. از طرفی دیگر اگر حرکت به هدف خود میرسید در نتیجه با احتمال زیاد شاهد به قدرت آمدن موسوی بودیم و خواستههای این گروهها را برآورده نمیکرد.
از دلایل دیگر دست نیافتن حرکت به نتایج قابل توجه محدود ماندن تظاهرات بزرگ در تهران، اصفهان، شیراز و دیگر مناطق مرکزی میباشد. به خصوص آذربایجان که در تاریخ ایران هر زمان نقش موتور انقلابها را بازی کرده اینبار علیرغم داشتن منشا آذربایجانی موسوی سکوت بسیار معناداری داشت. در عین حال از مناطق بیشتر ناراضی کشور چون کردستان و بلوچستان که در سال ۱۳۵۸ شاهد بالاترین تحریم رفراندوم در آنها بودیم اینبار سکوت حاکم بود.
در رسانههای اپوزیسیون ایران برای این سکوت اقدامات سختگیرانه و نگاه همواره امنیتی به این مناطق را مسبب اصلی نشان داده میشود. اما در ماههای گذشته بهدنبال اعدام ۵ زندانی سیاسی اعتراضات و اعتصابات گسترده در کردستان و یا بدنبال چاپ کاریکاتور و متن نژادپرستانه در روزنامه دولتی علیه ترکها در سال ۱۳۸۵ و قیامهای وسیع در تمام شهرهای آذربایجان در واقع عدم توجه زیاد به این اقدامات امنیتی در این استانها را نشان میدهد.
در این زمینه، از عوامل اصلی مرزبندی ائتنیکهای غیرفارس در مشارکت در «جنبش سبز» خواستهایی چون حق آموزش به زبان مادری، فدرالیسم و غیره آنها می باشد.
نادیده گرفته شدن این مسایل از طرف جبهه میرحسین موسوی و قتلعام چپیها و تاسیس «نظام اسلامی» بدنبال انقلاب ۱۳۵۷ آذربایجانیها و کردها را که بزرگترین پشتیبانی را از خواستهای دموکراسیخواهانه داشته و همچنان دارای خواستهای در حوزه حقوق ائتنیکی داشتند بیشتر از هر گروهی سرخورده کرد.
به همین دلیل رویه سکوت این مردم به حرکتی که خواستههای آنها در آن قطعی نیست طبیعی است. چشمپوشی از انتظارات آذربایجانیها، کردها، بلوچها، عربها و دیگر اقلیتهای ائتنیکی که بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند از بزرگترین عوامل و موانع موفقیت جنبش سبز در سال گذشته بود.
در حال حاضر جنبش با سازههای پراکنده و بسیار ناهمگن خود تنها میتواند با ادغام خواستهای گروههای فمینیست، سوسیالیست، ائتنیکهای غیرفارس و اقلیتهای مذهبی قدرت قبلی خود را بازیافته و به نتیجه برسد. این ادغام در عین حال با کاهش نفوذ و تاثیر میرحسین موسوى در حرکت و بجای آن با نامی دیگر که تغییرات واقعی و خواستهای گروههای مختلف را تامین میکند معنا خواهد داشت.
زیرا ایرانی آزاد که در رویاهای ندا و سهرابها و دهها تن دیگر از جوانان کشته شده در خیابانها وجود داشت
نه با قرار گرفتن در زیر نام لکهدار موسوی بلکه با صاحب شدن به راه کسانیکه از طرف همین سیستم به خاطر مبارزه در راه عدالت و برابری اعدام شدند ممکن خواهد شد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»