Saturday, 18 July 2015
01 April 2023
دانشجوی تازه آزادشده از زندان متی‌کلای

«مصاحبه افشاگرانه ایمان صدیقی»

2010 July 25

آن‌چه در این بخش می‌آید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانه‌ها است.

دانشجو نیوز

ایمان صدیقی در مصاحبه‌ای با دانشجونیوز از وضعیت اسف‌بار زندانیان سیاسی در زندان می‌گوید. وی ضمن بیان برخی واقعیات اسف‌بار پیرامون نحوه برخورد مسوولین زندان با فعالین سیاسی، تحمیل چنین فشارهایی بر فعالین سیاسی و مدنی از جانب حاکمیت را نابخردانه می‌داند و معتقد است نتیجه عکس را برای حاکمیت در پی خواهد داشت.

وی در این زمینه می‌گوید:

«به اعتقاد من زندان مکانی برای ایجاد تغییر در زندانیان سیاسی نیست. آن‌ها شاید در ظاهر تغییر کنند اما در باطن زندان باعث ایجاد تنفر بیش‌تر نسبت به نظام می‌شود. واقعن زندانی کردن فعالین سیاسی، دانشجویی،زنان و غیره یک اشتباه بزرگ است».

ایمان صدیقی دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق بشر دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است که چند روز پیش پس از 130 روز از زندان متی کلا در شهرستان بابل آزاد شده است. صدیقی از سال 1386 از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بوده است. وی در دوره‌های مختلف از اعضای هیت موسس انجمن اسلامی دانشجویان، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت بود. او در 18 ماه اخیر 3 بار در کمیته انضباطی دانشگاه و یک‌بار در دادگاه انقلاب شهرستان بابل محاکمه شده است که به صورت متوالی توسط کمیته انضباطی دانشگاه و دادگاه انقلاب از تحصیل در دانشگاه محروم گشته است. او سال گذشته در 28 خرداد ماه توسط اداره اطلاعات شهرستان بابل بازداشت شد و حدود یک‌ماه در زندان بود. وی بار دیگر در تاریخ 19 اسفند 1388 به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به زندان متی‌کلا در شهرستان بابل رفت و در تاریخ 26 تیر ماه سال جاری از زندان آزاد گشت.

مصاحبه سایت دانشجونیوز با ایمان صدیقی را در زیر می‌آید:

آقای صدیقی اولین سوال را با این شروع می‌کنم آزادی از زندان چه طعمی دارد؟

واقعن شیرین است. البته علی‌رغم گذشت چند روز من هنوز کاملن باور نکردم که آزاد شدم اما باید بگویم واقعن حس خوبی دارم از اینکه آزادم. البته برای دوستانم که هنوز در بندند نگران و ناراحتم.

ایمان جان برگردیم به سال 88 و از بازداشتت شروع کنیم. شرح مختصری از نحوه بازداشتتان بدهید.

من پارسال در تاریخ 28 خرداد در منزلم بازداشت شدم. ترکیبی از نیروهای اداره اطلاعات بابل و ناجا من را بازداشت کردند. آن‌ها درب خانه من را شکستند و به روی من اسلحه کشیدند و به شدت من را کتک زدند. سپس تمامی لوازم الکترونیکی من و بسیاری از مدارک و لوازم شخصی من را ضبط کردند و من را به اداره اطلاعات شهرستان بابل بردند و در آن‌جا حدود 4 ساعت به یک میله بسته شده بودم. بعد از آن به مقر اصلی وزارت اطلاعات در مازندران در شهرستان ساری منتقل شدم و پس از 10 روز و اتمام بازجویی هم‌راه با جناب‌عالی با هم به زندان متی‌کلا در شهرستان بابل منتقل شدم و مدت 17 روز دیگر در آن‌جا بازداشت بودم و بعد از آن با قرار وثیقه آزاد شدم.

آیا بعد از آن به دادگاه رفتید؟

بله در شهریور ماه به دادگاه رفتم که از نظر من کاملن حالت نمایشی داشت. قاضی که رییس دادگستری شهرستان بابل بود مدام به صحبت‌های ما می‌خندید و مشخص بود که تصمیمش را از قبل گرفته است و ما در آن‌جا به 10 ماه زندان و محرومیت از تحصیل محکوم شدیم.

از بار دومی که به زندان رفتی برای‌مان صحبت کن؟

من در 19 اسفند به هم‌راه محسن برزگر به زندان متی‌کلا برگشتم. روز اول اشتباهن به سلول انفرادی رفتیم و چند ساعت در آن‌جا بودیم.

درست متوجه نشدم. چرا اشتباهن؟

به خاطر اینک‌ه زندانیان سیاسی که در دوران بازداشت هستند. معمولن در این زندان در سلول انفرادی نگه‌داری می‌شوند. ولی ما برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان آمده بودیم اما مسوولین زندان ابتدا تصور کردند ما بازداشت هستیم و پس از چند ساعت متوجه اشتباه خود شدند و ما را به بند قرنطینه منتقل کردند و فردای آن روز نیز به بند 2 عمومی منتقل شدیم.

شما به بند عمومی منتقل شدید؟ چه مجرمانی در بند شما نگه‌داری می‌شدند؟

بله. مجرمین خطرناک در این بند نگه‌داری می‌شدند. کسانی که جرم‌هایی نظیر قتل، آدم‌ربایی ، تعرض به نوامیس مردم، درگیری‌، تخریب و ورود به عنف را داشتند در آن‌جا زندگی می‌کردند. این بند 10 اتاق داشت و حدود 150 زندانی در آن وجود داشت. در اتاق ما حدود 15 زندانی دیگر در کنار ما در آن اتاق زندگی می‌کردند.

جرم هم اتاقی‌های شما چه بود؟

جرم آن‌ها متفاوت بود. اکثر آن‌ها جرمشان درگیری بود ولی افراد دیگری هم بودند که جرم آن‌ها آدم ربایی، تخریب یا تعرض به فرزندشان بود.

درست متوجه نشدم یعنی جرم هم‌اتاقی شما تعرض به فرزندش بود و در کنار شما که جرمتان تبلیغ علیه نظام بود زندگی می‌کرد؟

بله متاسفانه آن فرد که حالت مناسب روانی هم نداشت به پسر 11 ساله خود تعرض کرده بود و به 10 سال زندان محکوم شده بود و با ما در آن اتاق زندگی می کرد. البته کسی حق نداشت جرم ما را بداند و در لیست زندانیان اتاق نیز برای این‌که کسی متوجه جرم ما نشود جرم ما را تخریب عنوان کرده بودند.

شما با چنین وضعیتی نمی‌ترسیدید که به خود شما  و دوستتان نیز تعرض شود؟

واقعیت این بود که زمانی‌که در آن بند بودیم این کابوس همیشگی ما بود. به هر حال لواط و تعرض در زندان اتفاقی طبیعی محسوب می‌شود.

البته مسوولین زندان همیشه با حداکثر توان خودشان در تلاش بودند که میزان آن را کاهش دهند ولی نمی‌توان انتظار بی‌جا از آنان داشت. به‌هر حال اکثر زندانیان در شرایط فرهنگی و آموزشی نامناسبی رشد کردند و در واقع اگر مثل مردم عادی در شرایط مناسبی زندگی کرده بودند قطعن مرتکب این‌گونه جرایم خطرناک نمی‌شدند. من و دوستم همواره سعی می‌کردیم که هرجا می‌رویم با هم برویم و از هم محافظت کنیم اما خطر همیشه وجود داشت. در طول هفته همواره چندین نفر از زندانیانی که لواط کرده بودند توسط افسر نگهبانان شناسایی می شدند و به سلول انفرادی می‌رفتند. اما بسیاری از این تعرض‌ها و لواط ‌ها اصلن شناسایی نمی‌شد و کسی هم نمی‌فهمید. برای مثال دو زندانی با هم در بند قرنطینه درگیر شدند و یکی از آن‌ها قسمتی از گوش آن زندانی دیگر را کند و متاسفانه برای این‌که نشان دهد چقدر موجود خطرناکی است آن تکه گوش کنده شده را خورد. چند روز بعد وقتی برای استفاده از تلفن به بند قرنطینه رفتیم متوجه شدیم زندانیانی که مسوول اداره امور بند قرنطینه بودند (که ما در زندان به آن‌ها وکیل بند می‌گوییم) در وسط حیاط بند پای این زندانی را به پای یک زندانی دیگر زنجیر کردند و او را مجبور کردند که در وسط حیاط و جلوی سایر زندانیان با آن زندانی اعمال جنسی بسیار زشتی را انجام دهد و در صورتی که خسته می‌شد و از آن کار زننده دست می‌کشید او را به طرز وحشیانه‌ای با دسته زمین شوی کتک می زدند و او مجبور بود دوباره همان کار را ادامه دهد.

واکنش بقیه زندانیان که شاهد این صحنه بودند چه بود؟

آن‌ها می‌خندیدند و تشویقشان می‌کردند. شما کاملن حس می‌کردید چیزی به عنوان انسانیت در اینجا اصلن وجود ندارد. واقعن در چنین مواقعی آدم از این‌که انسان است بدش می‌آمد. البته مسوولین زندان هم با آن زندانی برخورد کرده بودند اما واقعن فکر نمی‌کنم تاثیری در اصلاح این‌گونه افراد داشته باشد. این زندانیان اکثرن به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدری مانند شیشه و کراک حالت طبیعی خود را از دست داده‌اند و باید به تیمارستان بروند نه زندان.

آیا از مسوولین زندان نخواستید که شما را به بند دیگری و جدا از زندانیان منتقل کنند؟

ما 3 روز بعد از ورودمان به بند عمومی به دیدار رییس زندان رفتیم و از او خواستیم که ما را به بند اختصاصی منتقل کند اما او قبول نکرد و گفت من به ضد انقلاب بند نمی‌دهم. در ضمن به ما گفت حق نداریم به کسی بگوییم جرم‌مان چیست و با کسی درباره جرممان صحبت کنیم و اگر این کار را بکنیم ما را به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شهرستان ساری خواهد فرستاد.

شنیدیم که محسن برزگر در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت. این موضوع صحت دارد؟

متاسفانه بله. این اتفاق در بند 2 افتاد. فکر کنم یک روز  جمعه صبح بود. من خوابیده بودم و محسن به تنهایی به حیاط رفت تا به خانواده‌اش تلفن بزند. اما ظاهرن یکی از زندانیان از او خواست که تلفن را قطع کند و به او بدهد که وی این کار را نکرد و آن زندانی به او حمله کرد و گردن محسن در اثر این دعوا زخمی و خونی شد. بعد از این‌که این موضوع به رسانه‌ها انتقال پیدا کرد و خبری شد مسوولین زندان بالاخره به خواسته ما احترام گذاشتند و در بهار 89 ما را به بند وی‍ژه منتقل کردند.

بند ویژه چطور بود؟

وقتی به ویژه رفتیم مهم‌ترین مشکل ما که مسئله امنیت ما بود حل شد. البته مشکلات دیگری به جای آن به وجود آمد. بند ویژه قبل از این‌که ما به آن‌جا برویم تبعیدگاه زندانیان بود. بنابراین نه امکاناتی داشت و نه شرایط بهداشتی خوبی. اما بالاخره به صورت تدریجی و در طول چند ماه با کمک مسوولین زندان مشکل کمبود امکانات اولیه را حل کردیم.

در مورد بهداشت هم اوایل ورودمان به بند واقعن مشکل داشت. برای مثال تمام زندگی‌مان پر از سوسک بود.

یک بار وقتی ناهار آوردند، سفره را پهن کردیم و غذاها را بر روی آن گذاشتیم و به دستشویی رفتم تا دستم را قبل از غذا بشویم، وقتی برگشتم سه تا سوسک تو ظرف غذا بود. مجبور شدم غذایم را دور بریزم. ما تصمیم گرفتیم به صورت جدی با سوسک‌ها مبارزه کنیم ولی تعدادشان خیلی زیاد بود. شب‌ها تخت خوابمان پر از سوسک بود و چندین بار سوسک‌ها از روی صورتم رد شدند. ما تصمیم گرفتیم به مدت 5 روز تعداد سوسک‌هایی را که می‌کشیم بشماریم. ما در آن 5 روز 182 عدد سوسک را کشتیم. در حالی‌که ده‌ها سوسک دیگر هم‌چنان زنده بودند. پس از نامه‌نگاری با مسوولین زندان و سم‌پاشی بند و تعویض تخت‌های پر از سوسک با تخت‌های تمیز مشکلمان حل شد. اما باز مشکل دیگری بوجود آمد. چند شب به علت خارش بیش از حد نتوانستم بخوابم. ناگهان متوجه شدیم پتوهای ما پر از شپش بود و این حشرات موذی به داخل لباس‌های ما رفتند. برای حل این مشکل در طول یک هفته 30 عدد پتوی بند را که فکر کنم 10 سالی بود که شسته نشده بودند، به همراه لباس‌های مان کاملن شستیم و شپش‌ها نابود شدند. البته چند بار هم موش‌ها وارد بندمان شدند ولی سرانجام پس از چند هفته تلاش شرایط بهداشتی بند وضعیت مطلوبی به خود گرفت. این اواخر واقعن بند ویژه، خوب و تمیز شده بود.

بزرگ‌ترین نقض حقوق افراد از سوی دستگاه امنیتی که در زندان شاهد آن بودید چه بود؟

بدترین مورد نگه‌داری آقای علی تاری (رییس ستاد آقای موسوی در شهرستان بابلسر) در سلول انفرادی بود. انفرادی‌های زندان متی‌کلا به هیچ وجه استاندارد نیست. سلول‌هایی بسیار کوچک که آدم را به یاد قبر می‌اندازد که فاقد توالت هستند. زندانیان 2 تا 3 بار در روز می‌توانند به توالت بیرون از سلول بروند. بسیاری از زندانیان که صبرشان تمام می‌شود در همان سلول‌های‌شان کارشان را انجام می‌دهد و برای همین در بسیاری از اوقات بند انفرادی بوی گند مدفوع می‌دهد. وزارت اطلاعات آقای علی تاری را در سن 51 سالگی 72 روز در آن شرایط نگه‌داری کرد و متاسفانه مسوولین اداره اطلاعات بابل در چند جا به این کار خود افتخار هم کردند که این بدتر از خود فعل صورت گرفته بود.به آقای تاری می‌گفتند باید درباره تخریب بنر آقای خامنه‌ای در شهرستان بابلسر که در چند ماه پیش صورت گرفته بود توضیح دهد. به نظر شما یک مرد متشخص، مذهبی و جا افتاده‌ای مثل آقای تاری در سن 51 سالگی شبانه اسپری به دست به خیابان می‌رود و روی بنر تصاویر مستهجن می‌کشد؟ خودتان قضاوت کنید. من چیزی نمی‌گویم.

آیا اکنون که از زندان آزاد شدید، فکر می‌کنید زندان نظر شما را نسبت به نظام تغییر داد و به قول بازجوها شما اصلاح شدید؟

به اعتقاد من زندان مکانی برای ایجاد تغییر در زندانیان سیاسی نیست. آن‌ها شاید در ظاهر تغییر کنند اما در باطن زندان باعث ایجاد تنفر بیش‌تر نسبت به نظام می‌شود.

واقعن زندانی کردن فعالین سیاسی، دانشجویی، زنان و غیره یک اشتباه بزرگ است. هر چقدر هم مسوولین زندان تلاش کنند باز زندان، زندان است و اصلن اگر آن‌جا بهشت هم می‌شد باز مکانی تحقیر کننده است. من در زندان مردی را دیدم از اصلاح طلبان که 8 سال فرماندار چند شهر استان مازندران بود. یک انگشتش در جنگ قطع شده بود. علاوه بر حضور در جنگ ایران و عراق، چندین ماه در دهه 60 در لبنان علیه اسراییل فعالیت‌های نظامی و چریکی کرده بود. حال این فرد با این حجم خدمت به نظام جمهوری اسلامی توسط همان نظام به زندان انداخته شد. شما فکر می‌کنید او پس از آزادی از زندان عاشق نظام شده است یا متنفر؟ ما متهم به تبلیغ علیه نظام بودیم. آیا کسانی که ما را به زندان انداختند بیش‌تر از ما تبلیغ علیه نظام نکردند؟ به اعتقاد من به زندان رفتن ما و بودن ما در زندان بزرگ‌ترین تبلیغ علیه نظام بود. از دیدگاه من مظلومیت زندانیان سیاسی خود بزرگ‌ترین تبلیغ علیه نظام است و آن‌ها که ما را به این جرم به زندان فرستادند خود با این کارشان از ما مجرم‌ترند.

آیا فکر می‌کنید روند محاکمه شما عادلانه بوده است؟

به هیچ وجه. به نظر من اگر دادگستری ایران در مورد دادگاه های سیاسی استقلال خود را حفظ کند و اجازه دخالت به دستگاه امنیتی در صدور رای ندهد احکام دادگاه بسیار خفیف‌تر از آن چیزی خواهد بود که همه ما شاهد آن بودیم. به نظرم من نه برای حوادث چس از انتخابات بلکه برای فعالیت‌های حقوق بشری و سیاسی 3 سال اخیرم در دانشگاه به زندان رفتم و حوادث بعد از انتخابات تنها بهانه ای بود برای تسویه حساب دستگاه امنیتی با من.

آقای صدیقی بزرگ‌ترین خواسته شما در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه چه بود؟

حفظ استقلال مسوولین دانشگاه از دستگاه امنیتی و رعایت حقوق دانشجویان. ایجاد فضای باز سیاسی در دانشگاه به طوری که هر کس آزادنه نظرش را بیان کند و ترسی از تعقیب و بازداشت نداشته باشد.

آیا یه خواسته‌تان رسیدید؟

هنوز نه.

آیا امیدوار هستید که روزی به خواسته خودتان دست پیدا کنید؟

بله. شاید زمانش خیلی دور باشد. ولی بالاخره روز پیروزی خواهد رسید. پایان شب سیه سپید است.

آقای ایمان صدیقی از حضور شما در این مصاحبه متشکریم. اگر در پایان حرفی دارید بیان کنید.

شاید بسیاری از کسانی که به زندان می‌روند واقعن مجرم باشند. اما در مورد یک نفر می‌توانم با قطعیت بگویم بی‌گناه به 10 سال زندان محکوم شده است. او سید ستاره داران سید‌ضیا نبوی دانشجوی ستاره‌دار دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است که بیش از 1 سال است که بدون مرخصی از 25 خرداد 88 تا کنون در زندان اوین به سر می‌برد. او با 14 نفر در یک اتاق زندگی می‌کند که حدود 10 نفر از هم اتاقی‌هایش عضو گروه القاعده هستند که در ایران بازداشت شده‌اند. من حاضرم در هر دادگاهی که بخواهید شهادت دهم که وی بی‌گناه است و هیچ جرمی مرتکب نشده است. ما 3 سال در کنار او در انجمن اسلامی دانشگاه فعالیت کردیم. اگر ضیا نبوی شایسته 10 سال زندان باشد من نیز باید شایسته آن باشم. چون ما در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی با هم بودیم. حال برایم سوال است که چرا نبوی باید 10 سال در زندان باشد و من 10 ماه. آرزو می‌کنم او و تمامی زندانیان سیاسی از زندان آزاد شوند.

شنبه ۰۲ مرداد ۱۳۸۹

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , ,