امیر و کاملیا / رادیو کوچه
«اردشیر اول» مشهور به «درازدست» پس از کشته شدن پدرش «خشایارشا» به شاهنشاهی ایران رسید. درباره شهرت او گمان بردهاند که دستها یا تنها دست راستش بیش از اندازه بلند بود. اما چنانکه یونانیان نوشتهاند، وی چنان کاردان و مقتدر و دانا بود که در همه حوادث سیاسی و نظامی دورترین نقاط جهان آن روز یعنی مصر و یونان دست داشت و از این رو او را دراز دست یعنی «توانا و مسلط» خواندهاند.
اردشیر دراز دست در آغاز چندی با برادران و دیگر مدعیان به نبرد پرداخت و ایشان را مطیع و رام کرد.
اما پس از آن تا پایان دوران چهل ساله سلطنتش به جنگ نپرداخت و از گسترش نفوذ خود در سرزمینهای یونان چشم پوشید. با این همه وی سرداران و فرماندهان لایقی داشتکه پیوسته بر قدرت و نفوذ شاهنشاهی پارس میافزودند. یکی از قدرتنماییهای مهم ایشان درآغاز سلطنت اردشیر، با سرکوبی شورش مصر، به ظهور رسید.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
درآن زمان «پریکلس»، یکیاز مردان شایسته آتن، دورانیباشکوه را بنیان نهاده بود. وی برای جلوگیری از تجاوز اسپارت، اتحادیه دلوس (Delos) را ترتیب داد و همین امر بر اقتدارش افزود. اعضای اتحادیه دلوس خواهان دستیابی به گندم مصر بودند و از همین رو مصریان را برضد امپراتوری ایران تحریک میکردند. جنگهای سرداران اردشیر برای سرکوبی شورش مصر چندین سال به درازا کشید.
دراین مدت، جنگ و گریز پراکنده بین ناوگان دریایی پارس و کشتیهای یونانی ادامه داشت. عاقبت با شکست سخت مصریها از سپاهیان ایران، پریکلس و اعضای اتحادیه دلوس نیز به رفع اختلاف با ایران پرداختند و نمایندگانی از آتن و جزیره آرگوس به شوش فرستادند. در پایان گفتوگوها، آتن حاکمیت شاهنشاه ایران را بر جزیره قبرس، که پایگاه نظامی مهمی بود، پذیرفت و تعهد کرد که از دخالت در امور مصر و لیبی خودداری کند.
اردشیر نیز موافقت کرد که از جزایر اروپایی و سرزمینهای اتحادیه دلوس باج و خراج نگیرد و اداره آنها مطابق خواست و سنتهای ساکنان آن نواحی باشد. از آن پس بسیاری از نواحی یونانینشین اگرچه عملن دست نشانده شاهنشاه پارس بود، به ظاهر استقلال یافت. این توافق اگرچه کشمکشهای بین دو طرف را به کلی از میان نبرد، اما به نوعی ثبات در اداره جزایر یونانی و سرزمینهای شمال آفریقا، که تابع شاهنشاهی پارس بودند، انجامید.
در زمان اردشیر، شوش، پایتخت شاهنشاهان هخامنشی، مرکز پناهندگان بود. «تمیستوکل» سردار معروف آتنی و فرمانده نیروی دریایی یونان، که خشایارشا و ناوگان او را در تنگه سالامین شکست داده بود، به اتهام آزمندی به محاکمه خوانده شد. وی به ایران گریخت و به اردشیر درازدست پناه برد. شاهنشاه ایران او را پذیرفت و پس از چندی او را به حکومت شهری در آسیای میانه گماشت.
«تمیستوکل» تا پایان زندگی دور از یونان ماند و گاه به رایزنی شاه ایران فراخوانده میشد.
همزمان با وی پادشاه تبعید شده اسپارت نیز به عنوان پناهنده در شوش میزیست. اردشیر درازدست با «هرودت» و «گزنوفون»، از تاریخنگاران مشهور یونان، همدوران بود. این دو که درسرزمینهای دستنشانده پارس به دنیا آمده بودند تابعیت ایرانی داشتند و به همینجهت میتوانستند به آسانی به سرزمینهایی چون مصر و بابل و شوش رفت و آمد کنند و درباره آداب و عادات و معتقدات و مراسم ایرانی اخبار و داستانهای بسیار به دست آورند.
بهنظر میرسد که این دو مورخ، به سبب زندگی طولانی در آتن و خوگرفتن با طرز حکومت در آن سرزمین، نظام پادشاهی را نمیپسندیدند و به همینجهت در نوشتههای خود از شاهان ایران به نیکی یادنکردهاند. «دیموکریتوس» (ذیمقراطیس) دانشمند یونانی نیز که همزمان با «سقراط» میزیست، چند سال را در مصر و بابل و پارس گذراند و درباره دانشهای متداول آن زمان از کاهنان مصری و روحانیان بابلی و مغهای ایرانی آگاهیهای به دست آورد.
گمان میرود همین آگاهیها زمینه نظریه وی درباره تشکیل هستی از اجزای جدا نشدنی شده باشد. اردشیر درازدست را شاهی دادگستر و جوانمرد توصیف کرده و او را سرآمد شاهان پارس خواندهاند. بازگشت دادن بقایای اسیران یهودی از بابل به بیتالمقدس و اقداماتی که برای رفع اختلاف بین یهودیان انجام داد نشانی دیگر از بزرگواری و نرمخویی او بود.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»