آرش و آوا / دفتر آمریکا / رادیو کوچه
«نادرقلی افشار» ملقب به «نادر شاه» رییس ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. او دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است.
پیش از پادشاهی
نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی «قاسملو» و دیگری «ارخلو» یا «قرخلو»؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام شدند.
بخش اول
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
نام اصلی او «نادرقلی» بود و روایت غیرمستندی هست که هنگامی که نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم بهاسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.
در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
«محمود افغان» نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بهدست پسر عمویش بهنام اشرف افغان بهقتل رسید. همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.
فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرتگیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا کند. شاه طهماسب نیز، نادرقلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد.
آنگاه برای بهقدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچهخورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع کرد. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها به پایان رسید.
سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمهکاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی بهقصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهدم شد.
در سال ۱۱۴۵ هجری قمری به دنبال یک قرارداد میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار میکرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یکجا جمع کرد و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش با عنوان (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایبالسلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.
پادشاهی
نادرشاه افشار سرسلسله پادشاهان افشاریهی ایران است. وی در ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ هجریقمری درناحیه دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایلهایی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه کبکان کوچ داده بود تا در سر راه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بینام و نشان این ایل بود و گویا به شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار میگذرانیده است.
در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیه حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد. او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم بهاستراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگان کشور که میدانستند او باطنن مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهی افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ هجری قمری تاجگذاری کرد. شاعری به نام قوامالدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش شد.
او به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائمن به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سالها از ایران جدا شدهبود را به ایران بازگرداند. مهمترین فتح او فتح هندوستان بود.
افغانهای یاغی پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار کرد که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ «کرنال» هندیها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با بهکارگیری تاکتیکهای نوین جنگی، لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادر شاه توانسته بود با آموزشهای رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود را به یک جنگ افزار رعبآور برای دشمن تبدیل کند.
در این جنگ در طی یک روز بین بیست تا سیهزار شهروند هندی کشته شدند. بهناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقبنشینی را پذیرفت؛ محمد شاه را با تبر مقطوعالنسل کرد و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنایم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنایمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهی دوران صفوی برآورد شدهاست. در میان این غنایم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنایم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را درایران قطع کرد. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم بهگفتن است که همواره پزشکی فرانسوی به نام «بازن» در رکاب نادر شاه بود که بنا بهعقیدهای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز میرود.
نادر برای تامین هزینه جنگهای خود مجبور بود تا مالیاتهای گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و او را به قتل رساندند. به گفته «لارنس لاکهارت»مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده که نادر در ماههای اخیر در اوج خشونت حکومت میکرد و به دلایلی چند به تمامی سرداران ایرانیاش سوظن داشت. تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله به نادر وفادار و در حق ایرانیان دشمن کام بودند. نادر شبی رییس آنها را احضار کرد و چنین گفت: «من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم میکنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم…» آنها رفتند تا خود آماده کنند… ولی نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند… تا پاسی از شب رفت مواضعین به خیمه چوکی دختر محمد حسین خان قاجار که نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و «چوکی» تا متوجه شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او قطع کرد، ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جرات خود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا کرد.
این گفته «لارنس لاکهارت» با کم و بیش بسیار اندک از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصن نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و پزشک فرانسوی نادرشاه «بازن» هم در کتاب «رضازاده شفق» آورده شده است.
بخش دوم
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان وی و برادرانش نیز کشته شدند. رضازاده شفق در کتاب نادرشاه از قول محقق انگلیسی لارنس لاکهارت چنین میآورد: «پس از قتل نادرشاه، برادران و فرزندانش… علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط (فرزندش) شاهرخ را زنده نگه داشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفتهاند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.»
این فرزند او، بر اساس چند منبع متفاوت از جمله «فرهنگ مایر» آلمانی، و کتاب «ترکها در هند» نوشته «هنری جرج کین» توسط یاران نادرشاه نزد ملکه اتریش، «ماریا ترزیا» برده و به او سپرده میشود. ماریا ترزیا این پسر را غسل تعمید میدهد و او را «بارون فون سملی Baron von Semlin» مینامد (سملین امروز زمون Zemun نامیده میشود و بخشی است از شهر بلگراد پایتخت صربستان). این پسر در بزرگی به ارتش روسیه ملحق و در جنگ هفت ساله شرکت میکند و به دریافت درجه افتخار نایل میشود. او در شهرک «مودلینگ» در حومه وین فوت میکند و احتمالن همانجا به خاک سپرده میشود.
ایران در دوره نادرشاه
در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را به سامان کرد.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهی خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان و ازبکان به ماورالنهر عقبنشینی کردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند نظیر «کلات نادری» و «کاخ خورشید» از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تامین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا شد. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرینبار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
جانشینان نادرشاه
بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به خراسان شد و کریمخان این منطقه را به احترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیلالرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان حسن علی خان اردلان درکردستانات و حتا محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد.
وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد. وزیر نادر شاه محمود میمندی از توابع روستای میمند از شهرستان شهر بابک در استان کرمان بودهاست.
منبع: ویکی پدیا
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»