محبوبه / رادیوکوچه
امروز هفتم مرداد برابر با بیست و نهم جولای، مصادف با سالروز مرگ «شهابالدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی»، ملقب به شهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، فیلسوف نامدار ایرانی، سهروردی کسی بود که مکتب «فلسفی اشراق» را بهوجود آورد و نزدیک به 50 اثر از خود به جای گذاشت و درسن 38 سالگی درگذشت.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
سعادت حقیقی و جاوید انسان بعد از مرگ است، نه در این دنیا، در صورتی که در روح انسان، نیکوکار باشد.
«شیخ شهابالدین سهروردی» در سال 1155 میلادی برابر با 549 قمری در منطقه سهرورد در «زنجان» زاده شد وی حکمت و اصول فقه را نزد «مجدالدین جیلی» استاد «فخر رازی» در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ، تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد. به واقع، در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تامل گذراند.
سفرهای وی رفتهرفته گستردهتر شد، و به «آناتولی» و «شامات» نیز رسید و در این سفر، مناظر «شام»، سوریه کنونی، او را بسیار مجذوب خود کرد.
در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با «ملک ظاهر» پسر «صلاحالدین ایوبی» (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی ) ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود.
سهروردی که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی «حکمتالاشراق» را به پایان برد.
سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن او در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوانش سبب میشد که با هر کس بحث کند، پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی به خصوص از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
اما عاقبت به دستاویز آنکه وی سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به «صلاحالدین ایوبی» شکایت بردند، صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست «صلیبیون» بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست آنها تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر شیخ شهابالدین سهروردی را در بیست و نهم جولای سال 1191 که در آن زمان برابر بود با ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا در سن 38 سالگی از دنیا رفت. علت مستقیم مرگ او مشخص نیست اما روایت است که وی به دلیل گرسنگی از دنیا رفته است.
سهروردی کسی بود که مکتب «فلسفی اشراق» را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارایه داد او را رهبر «افلاطونیان جهان اسلام» لقب دادهاند و او خود فلسفهاش را «حکمت اشراق» نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است.
مکتب شیخ سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیدانست. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریفترین و بلند مرتبهترین مرحله شناخت میشناست.
او وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کردهاند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست.
شیخ شهابالدین در حیات و عمر کوتاهش حدود پنجاه اثر از خود باقی گذاشته است. گفته شده که شیخ سهروردی به سبب تفنن به فارسی نیز شعر میگفته و این رباعی در تذکرههای او مشهور است:
هان، تا سر رشته خرد گم نکنی خود را ز برای نیک و بد، گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی، منزل تو هشدار که راه خود به خود گم نکنی
منبعها:
ویکیپدیا
رشد
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
abdolla
در شگفتم کاشف و بنانگذار عرفان انسان شناسی بایزی پیر بسطام است و هیچکس از او ذکری نمیکند. شاید همه میترسند مانند بایزید سخن اصلی و کلام آخر را بگویند. میدانیم مولانا بلخی شاخه ای از پیام پیر بسطام است. همین که در شعر بالا آمده.
“رهرو توئی و راه توئی، منزل تو
سبحانی ما اعظم شأنی
اگر در ایرا یک آرامگاه مقدس باشد همان ارامگاه پیر بسطام است و از همه حتی هزاران امامزاده جل بند ها هم کم زائر تر است. کعبه در بسطام شاهرود خفته و ایرانیان مکه و مشهد میروند!!۱
بسطامی
اردوان طاهری
البته نباید در اندیشه سهرودی تبلور فلسفهی زرتشت را – که او برای زنده کردن آن تلاش بسیار کرد – فراموش کرد.