Saturday, 18 July 2015
23 March 2023
نامه محمد مصطفایی وکیل کودکان به دادستان تهران

«اگر به خدا ایمان دارید همسرم را رها کنید»

2010 July 31

به‌نام خدا

جناب آقای جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران

با سلام

بازپرس شعبه دوم دادسرای شهید مقدس، همسر مهربان و رنج کشیده و بی‌گناه مرا به هم‌راه بردارشان از روز شنبه دوم مردادماه، به ناحق و برخلاف اصل شخصی‌بودن جرایم و مجازات‌ها به بند کشیده و اعلام می‌کند تا هنگامی که این‌جانب خود را معرفی نکنم وی را آزاد نخواهد کرد و به گونه‌ای با سواستفاده از قدرت خود و با اعمال سلیقه شخصی این دو عزیزم را به گروگان گرفته‌اند.

جناب آقای جعفری دولت آبادی؛

در روز چهارشنبه بیست و نهم تیرماه، احضاره‌ای به دفتر این‌جانب ارسال و به‌صورت قانونی ابلاغ شد. متن احضاریه حکایت از آن داشت که ظرف سه روز جهت پاره‌ای از توضیحات خود را به شعبه دوم بازپرسی معرفی کنم. در روز مقرر ساعت نه صبح به زندان اوین رفتم. سرباز محمدخانی با دیدن احضاریه، مرا به داخل هدایت کرد. مدت طولانی منتظر ماندم و سپس به بازپرسی فراخوانده شدم. بازپرس شعبه در چندین برگ صورت‌مجلس به‌صورت مشروح و مفصل در خصوص کمک به نوجوانان در معرض اعدام سوالاتی را مطرح نموده و با وجودی که از قبل اطلاعی از سوالات مطروحه نداشتم به ذهنم مراجعه کرده و تمام ابهامات بازپرس را مرتفع کردم. پس از چند ساعت بدون این‌که ایشان اتهامی تفهیم نماید سرباز محمدخانی را صدا زده و دستور دادند که آزاد شوم. با هدایت سرباز وظیفه از موانع خطیر و رد نشدنی دادسرای اوین خارج شده و از طریق تلفن فردی که در بیرون از زندان بود به همسرم فرشته حلیمی اطلاع دادم که نگران نباشند، موضوع حل و فصل شده است. پس از آن چون تلفن هم‌راهم در نزدم نبود نتوانستم با همسرم تماس گیرم (بازپرس شعبه دوم به مراجعه کننده گان اعلام نموده است که تلفن هم‌راهم در زندان است و این‌جانب فرار کرده‌ام. این موضوع کذب محض است و هرگز فرار نکرده و تلفن هم‌راهم نزد خودم است می‌توانید به حافظه دوربین‌های مدار بسته زندان مراجعه کنید) ساعت پنج بعد از ظهر به دفتر کارم مراجعه کردم و منشی دفتر اعلام نمودند که همسرم تماس گرفته است. با وی تماس گرفتم و ایشان اعلام کردند که از شعبه دوم بازپرسی تماس گرفته شده و شما باید به بازپرسی بروید من هم چون خارج از وقت اداری بود، با خود قرار گذاشتم تا روز بعد به بازپرسی مراجعه کنم. یکی از هم‌کاران دفتر بی آنکه بگوید جلبی برایم صادر شده است. (مامور ویژه دادسرای شهید مقدس به وی اعلام کرده بود که نگوید جلبم صادر شده است و وی به‌این دستور توجه نموده بود) اعلام کرد که چند نفر مامور لباس شخصی با من کار داشتند.

بنده چندین بار به بیرون دفتر رفته و برگشتم و هیچ ماموری به سراغم نیامد. متعاقبن در جلسه‌ای شرکت کرده و زمان سپری شد. ساعت 23 به تلفن هم‌راه همسرم زنگ زدم. ایشان پاسخی ندادند. نگران شدم و با پدر ایشان تماس گرفتم. وی گفت برای بردن ماشین به دفتر آمده‌اند. (‌خودروی تحت تصرف همسرم متعلق به پدرش است که در تمام روز با آن کارهای روزمره خود را انجام می دهد ولی چون این‌جانب خودروی خود را نبرده بودم به وی دادم تا زمینی را که نیاز به کارشناسی داشت، کارشناسی کند. (‌کارشناس منتخب حاضر به ادای گواهی است لطفن وی را احظار کنید و اظهاراتش را بشنوید ایشان به خوبی می‌توانند بر بی گناهی همسرم گواهی دهند چون ایشان شاهد هستند که همسرم به هم‌راه پدرشان بوده‌اند) باز هم پس از چند دقیقه مجددن تماس گرفتم و ایشان اعلام کردند که فرزندانشان بازداشت شده و به زندان اوین منتقل شده‌اند.

جناب آقای جعفری دولت آبادی

پس از شنیدن این خبر بر‌آشفته شدم و قصد رفتن به زندان اوین را داشتم ولی طاقت این‌قدر بی‌قانونی و نقض حقوق اولیه‌ای را که یک انسان می‌تواند داشته باشد، نداشته و ترجیح دادم علی‌رغم بازداشت عزیزترین گوهر زندگی‌ام هرگز در مرجع قضایی که بازپرسان آن پایبند به هیچ یک‌ از اصول اولیه‌ی قانونی‌ از جمله اصل شخصی بودن جرایم و مجازات‌ها، اصل برائت، اصل قانونی بودن جرایم «گروگان‌گیری به هیچ عنوان قانونی نیست» اصل برخورداری افراد از دادرسی عادلانه، اصل بی‌طرفی قضات و صدها اصل دیگر نیستند شرکت نکنم و خود را نیز معرفی ننمایم مگر اینکه مامورین تحت نظارت بازپرس، کمر همت ببندند و مرا در خانه‌ی انفرادی که برای خود ساخته‌ام دستگیر کنید.

جناب آقای جعفری دولت آبادی

حضرتعالی به خوبی می‌دانید که صدور برگ جلب افراد شرایطی خاصی را می‌طلبد. که شامل حال این‌جانب نمی‌باشد چرا که شغل، جا و محل زندگی و کارم مشخص بوده ضمن این‌که در همه پرونده‌های کیفری ابتدا متهم احضار و در صورت عدم حضور جلب می‌گردد و هیچ‌وقت بدون برگ جلب صادر نمی‌شود همان‌طور که در وهله اول برگ احضار صادر گردید و حضور یافتم. بازپرس می‌توانست در صورت لزوم و نیاز به توضیحات بیش‌تر ابتدا برگ احضار دیگری صادر کند یا این‌که با توجه به احضار تلفنی این‌جانب تحمل می‌نمود تا پس از اطلاع، در اسرع وقت جهت توضیحات بیش‌تر به حضورشان می‌رفتم. آیا تحقیق کرده‌اید که به استناد چه ماده قانونی حکم به جلب این‌جانب صادر شده است. مطمئن هستم بازپرس تحت نظارت شما حتا یک‌بار به خود این فرصت را نداده است که برای یک‌بار هم که شده به صورت دقیق قوانین کیفری را مطالعه کند. بر این اساس بوده است که همسر این‌جانب نیز به هم‌راه برادرشان به صورت کاملن غیر قانونی به گروگان گرفته شده‌اند. مگر اینکه قایل باشیم افراد دیگری هستند که خود را بالاتر از قانون دانسته و هر عملی را که مایلند به انجام می‌رسانند.

جناب آقای جعفری دولت آبادی

بازپرس تحت نظارت شما یا دیگر مامورینی که دستی بر قدرت شما دارند نه تنها بر خلاف قانون عمل کرده‌اند بلکه به هیچ عنوان وجدان و اخلاق را سر لوحه اعمال خود قرار نداده‌اند. دختر نازنین و با محبت شش ساله‌ای را از مادر و پدرش گرفته‌اند او را آواره کرده‌اند. پارمیدای من امروز توسط جلب و بازداشت بدون حکم قضایی، غیر قانونی و غیر اخلاقی مامورین امنیت و دستور برخلاف قانون بازپرس شعبه، بدون پدر و مادر شده است. بعید می‌دانم مسلمانی بتواند فرزندی را به این‌گونه از مادرش بستاند و بعد می‌گویند تا زمانی که محمد مصطفایی نیاید این دو آزاد را نخواهند کرد. آقای دادستان در کجای قانون چنین مقرره‌ای پیش‌بینی شده است و از همه مهم‌تر این‌که از بازپرسان و دیگران که در پرونده همسرم و برادرش دستی دارند می‌پرسم که شما مسلمانید بگویید در کجای شرع مقدس آماده است که مادری بی‌گناه و مظلوم را که تمام هم و غمش در زندگی مشترک تربیت فرزندش بوده است را این‌گونه ناجوان‌مردانه از فرزند دلبندش جدا کنید. به خدا قسم این رسم مسلمانی نیست.

فرهاد حلیمی برادر همسرم که به تازگی عقد کرده بود و می‌خواست زندگی جدیدی را آغاز کند یک سال زحمت کشیده بود تا در کنکور پنجشنبه مورخ 7/5/88 شرکت کند اما متاسفانه این بازداشت غیرقانونی باعث شده که تمام زحمت‌های یک ساله‌اش به هدر رود و از این امتحان مهم زندگی باز بماند.

جناب آقای دادستان

چند سالی است که تمام فکر و ذکرم نجات جان انسان‌هایی بوده است که مستحق مرگ نبوده‌اند و به علت مشغله کاری جهت جان این افراد، همسر و فرزند عزیزم را به ندرت می دیدم. در این راه توانسته‌ام جان هجده نفر از نوجوانانی که در آستانه مرگ قرار داشتم به انحای مختلف و در برخی از مواقع با جمع‌آوری دیه نجات دهم و خدمتی برای کشورم نمایم و نیز افراد بسیاری را که سنین بالاتر داشته‌اند نجات داده‌ام و بارها و بارها از ریاست پیشین قوه‌قضاییه درخواست عفو محکومین به سنگ‌سار را کرده‌ام و مورد قبول نیز واقع می‌گردید. مهم‌تر این‌که تمام هدفم این بود که قضات دادگستری را مجاب کنم که بر خلاف عدالت قضایی قدم برندارند. حاضرم صدها پرونده قضایی را به نظرتان برسانم که دادیار، بازپرس و قاضی صرفن بر اساس سواستفاده از قدرت خود هم‌چون پرونده حاضر حکم  و دستور ناعادلانه صادر کرده اند. و حال این گونه عمل کردن مرجع قضایی نسبت به کسی که همیشه در جهت رعایت عدالت و منافع جمهوری اسلامی قدم بر می‌داشت، پاداش اعمال خداپسندانه و بشردوستانه این‌جانب است.

جناب آقای دولت آبادی

از شما به‌عنوان بالاترین مقام دادسرای عمومی و انقلاب تهران می‌خواهم که بازپرس رسیدگی کننده به پرونده این‌جانب را ارشاد کنید که دست از این رویه ناپسند بردارد و همسرم و برادر ایشان را از بند و گروگان‌گیری رها کنند و بدانید در صورتی‌که دادگاه و دادرسی عادلانه‌ای برای محاکمه این‌جانب که هیچ‌گونه اتهامی متوجه‌ام نیست تشکیل گردد خود را معرفی خواهم نمود و در این صورت هرگونه مجازاتی را به دیده منت می‌پذیرم و تحمل خواهم کرد.

در آخر لازم به توضیح است که در یک سال گذشته توسط مامورین وزارت اطلاعات به صورت تلفنی احضار شده و پاسخ ابهامات آنان را داده‌ام و اگر این‌بار نیز احضار می‌شدم شک نداشته باشید که مراجعه می‌کردم ولی حال که این‌گونه رفتار شده است ناچارم دوری همسر و فرزند عزیزم و خانواده محترمم را تحمل کنم تا شاید قانون عادلانه در کشورمان حکم‌فرما شود.

شما و بازپرس شعبه‌ی دوم دادسرای شهید مقدس را به خداوند جان آفرین می‌سپارم. امیدوارم نگذارید فرزندم بیش از این در غم فراق مادر بی‌تابی کند و لب به غذا نزد که مادرش را می‌خواهد تا در آغوش بگیرد که اگر بی‌تابی وی صدمه‌ای بر او وارد کرد، گناهی مرتکب شده‌اید که بخشودنی نیست. اگر به روز قیامت اعتقاد دارید این دو را که مرتکب هیچ گناهی نشده‌اند آزاد کنید. انصاف نیست که آنان به‌خاطر اعمال برخلاف قانون مرجع قضایی که در اصل صالح به رسیدگی به موضوع مطروحه نبوده است به ناحق و ناروا مجازات شوند.

محمد مصطفایی همسر فرشته حلیمی

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , ,