علی خردپیر / پاریس / رادیو کوچه
«هدا صابر» را به عنوان یکی از اعضای شورای فعالان ملی – مذهبی میشناسند، این در حالی است که کنشگری سیاسی بیانگر تمام ابعاد شخصیتش نیست. نامه سرگشادهی «فیروزه» خواهرش نشان دیگری از فعالیتهای وی دارد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
او که سالها پژوهشگری را به عنوان حرفه برگزیده بود از صنعت نفت تا ورزش باستانی ایران را موضوع تحقیق قرارداد. یکی از ماندگارترین آثار صابر که با همکاری فیلمساز مشهور سینمای مستند ایران «ابراهیم مختاری» نوشته و منتشر شده است کتابی است با نام «میراث پهلوانی» . این پژوهش 547 صفحهای را سازمان میراث فرهنگی درسال 1380 منتشر کرد و با استقبال فراوانی روبهرو شد .
صابر سال 1338 در پایتخت به دنیا آمد. سال انقلاب به دانشگاه وارد شد اما با تعطیلی دانشگاهها در پی انقلاب فرهنگی تحصیلاش در رشته اقتصاد تا 1365 در دانشگاه علامه طباطبایی به طول انجامید. صابر گرچه اقتصاد خواند و پژوهشهایی در صنایع داشت اما هرگز نامش به عنوان کارشناس صنعت یا اقتصاد مطرح نشد .
همین ربایش و بازجویی اما ناخواسته از سوی دستگاه امنیتی و قضایی سبب شد تا بخش دیگری از شخصیت فکری و اجتماعی صابر برای عموم روشن شود
وی درباره صنعت خودرو، ورزش زنان و حتا فوتبال نیز پژوهش دارد این همه اما به نظر میرسد که از نگاه جوانان جامعه ایران پنهان مانده است. شاید عضویت صابر در هیت تحریریه ماهنامه «ایران فردا» سبب شهرت و انتقال دیدگاههای سیاسیاش شد و بازداشت بهمن سال 1379 نیز نقش او را به عنوان یک فعال سیاسی در اذهان تثبت کرد.
صابر تا اسفند 1380 زندانی بود و یک بار دیگر دو سال بعد سه ماه در بند 325 سپاه در اوین افکنده شد. سال 1383 با اتهام تبلیغ علیه نظام به تحمل 10 سال حبس محکوم شد، دادگاه تجدید نظر آن را به پنج سال و نیم کاست اما چه سود که شمشیر داموکلس بازگشت به زندان را همواره بر بالای سر حس میکرد. این پایان صدور احکام قضایی نبود که در مرداد 1385 نیز شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران حکم محکومیت 8 ماه حبس تعزیری هدا صابر و «تقی رحمانی» از دیگر اعضای شورای فعالان ملی – مذهبی را به اتهام معاونت درتشکیل NGO تایید کرد .
وی در راستای اندیشه مذهبیاش که امتداد خط فکری علی شریعتی و به عبارتی نواندیشی دینی است از شهریور 1387 تا خرداد 1389 سلسله سخنرانیهایی زیر عنوان «باب بگشا» را سهشنبه هر هفته در حسینه ارشاد برگزار کرد.
شنبه دوم مرداد امسال، ساعت پنج و سی دقیقه بعدازظهر اما اتفاقی که روی داد سبب شد تا باز نام صابر بر زبانها افتد. صابر توسط ماموران امنیتی ربوده شد .
این اتفاقی است که پیشتر برای «منصور اسانلو» روی داده بود و زنگ خطر تکرار حوادث پاییز 77 را در گوشها به صدا در آورده بود. خانواده مطلع بودند که پس از 10 سال از صدور حکم حبس، دستگاه امنیتی فرمان اجرای حکم را به قوه قضاییه صادر کرده است اما ربایش را باور نداشتند. سوم خرداد و باز اوایل تیرماه صابر برای اجرای حکم به صورت تلفنی احضار شد اما «محمد شریف» یکی وکلای سرشناس زندانیان سیاسی از دادگاه احضاریه کتبی تقاضا کرد. صابر در حالی ناپدید شده بود که روز 23 تیر سه مامور به محل کارش مراجعه کرده بودند .
دیدیم چهقدر حساس بودی که مبادا بر آنان منتی گذاشته شود و یا متحمل بیمهری و بیاحترامی شوند
پس از چهار روز او اجازه یافت که با تماس تلفنی خبر دهد، گمانها درست بوده و در اوین محبوس است.
در تماس کوتاهی، صابر به خانوادهاش اطلاع میدهد که تحت بازجویی است. از این روی موضوع احضارها نه اجرای حکمی که 10 سال پیش صادر شده بود بلکه بررسی اتهاماتی تازه است. صابر که پس از انتخابات سال گذشته نیز چنان بسیاری دیگر از چهرههای سیاسی بیرون از حاکمیت، مدتی را در بازداشت گذرانده بود حالا با پروندهای به نام «پروژه زاهدان» روبهرو است.
همین ربایش و بازجویی اما ناخواسته از سوی دستگاه امنیتی و قضایی سبب شد تا بخش دیگری از شخصیت فکری و اجتماعی صابر برای عموم روشن شود. پس از دو هفته از بازداشتی که به گفته کارشناسان حقوقی ایران، غیرقانونی است خواهر وی نامهای سرگشاده منتشر کرده است. در این نامه میخوانیم:
«آنان میدانند که پروژه زاهدان، پروژههای توسعه مهارتهای پایه و توانمندسازی ونیز تشکیل گروههای کارآفرین و آموزش بانکپذیری حدود 1000 جوان در مناطق حاشیهنشین بسیار محروم زاهدان است که با مدیریت تو انجام میشود. میدانند که هدفاش آمادهسازی جوانان برای ورود به بازار کار و یافتن شغل مناسب و یا کسب و کاری جدید در مسیر خوداشتغالی و کارآفرینی در 22 رشته است. میدانند که برای اجرای این پروژه بیش از یک سال است که تلاش میکنی تا در مردم حاشیهنشین فقیر، بیاعتماد به دیگران و ناامید از کار و زندگی در خور انسان، انگیزه یادگیری و باور به کار و کوشش و برون رفت از رکود و سکون و محرومیت را زنده کنی. نیک میدانند پروژهای است که به درخواست یکی از وزارتخانهها با شرکتی که تو مدیریت آن را به عهده داری، قرارداد شده است.»
جای دیگری از این نامه سرگشاده آمده است: «دیدیم چهقدر حساس بودی که مبادا بر آنان منتی گذاشته شود و یا متحمل بیمهری و بیاحترامی شوند. از مدیران آموزشگاهها خواستی که با همه این مهارتآموزان محروم حاشیهنشین هم چون مهارتآموزان شهری رفتار شود و شخصیت آنان محترم شمرده شود. مبادا که شهروند درجه دو تلقی شوند. حتا در تلفن سه دقیقهای از اوین پس از سلام و اینکه کجایی بلافاصله سفارش مراقبت از حسن اجرای پروژه را کردی. به راستی وقتی گوشههایی از این پروژه را در کلام برای آنان گفتی و یا در برگههای بازجویی قلم زدی، شرمشان نیامد؟ »
سطور پایانی نامه هم قابل تامل است که خواهر نوشته است: «بانک جهانی پروژههای محدودتر و کوچکتر از این پروژه را همواره مستند میکند و به عنوان مدل توانمندسازی حاشیهنشینان و نمونههای موفق کارآفرینی و توسعه کسب و کارهای کوچک منتشر میکند و در اختیار دولتها قرار میدهد. دولتهایی همچون بنگلادش، هند، اندونزی و بولیوی مشابه این مدل را به مثابه افتخارات خود قلمداد میکنند. هدای عزیز؛ دریغ و درد که برای چنین افتخاراتی در ایران باید بازجویی پس دهی، به بند کشیده شوی و هنوز هم ندانی این همه برای چیست؟ ما نیز هنوز ندانیم به چه اتهام در بندی. خداوند همیشه یارت و این بار قدردانت ؛ خواهرت، فیروزه .»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»