علی خردپیر/ پاریس / رادیو کوچه
«هوشنگ اسدی»، روزنامهنگار و نویسندهی مقیم پاریس در کافه کوچه از شکنجه میگوید. موضوعی که خود در زندان جمهوری اسلامی تجربه کرده و به تازگی هم به تفصیل دربارهاش در کتابی با عنوان« نامههایی به شکنجه گرم» نوشته است. از آنجا که در حال حاضر تنها متن انگلیسی کتاب موجود است، فرصت را مغتنم شمردیم و از زبانش درباره چیستی و هدف شکنجه شنیدیم. شما هم در نوشیدن این قهوه تلخ با ما شریک شوید .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آقای اسدی، به عنوان کسی که در دو نظام سیاسی تجربه زندان و آشنایی با مقوله شکنجه را دارد میخواهم قیاسی میان شیوههای اعمال شکنجه پیش و پس از انقلاب 57 داشته باشید .
شکنجه به هر حال، هر سیستم و هر رژیمی و با هر بهانهای امری غیرانسانی است. روش هر یک از سیستمهای سیاسی در اعمال شکنجه بازتاب ماهیت آن رژیم است. قبل از انقلاب ما با سیستم شکنجهای روبهرو بودیم که هدفش کسب اطلاعات از زندانی بود. به محض اینکه شما اطلاعاتی را که میخواستند در اختیارشان میگذاشتید تا نه، این اطلاعات را نمیدادید و آنان ناامید از کسب اطلاع میشدند شکنجه پایان مییافت.
اما در جمهوری اسلامی، که یک سیستم ایدئولوژیک مذهبی است، اولین چیزی که به ویژه در برابر کسانی که به لحاظ ایدئولوژیک با آنان فرق میکردند هدف قرار میگرفت شکستن زندانی بود. میخواستند که زندانی شخصیتش خرد شود و پیش از هر چیز فرد به ایدئولوژی خود پشت کند و سپس به سراغ کسب اطلاعات سیاسی میرفتند. بنابراین در جمهوری اسلامی هدف شکستن انسان و اعلام تغییر هویت فرد بود و البته باید بعد از این مرحله در برابر دوربین تلویزیون ظاهر میشدی و میگفتی که داوطلبانه و با مطالعه عقایدم را تغییر دادهام. این امر اساسن در نظام گذشته مطرح نبود و این تفاوت عظیمی بین دو سیستم شکنجه است.
نوع شکنجهها در این دو نظام چگونه بود؟
من قبل از انقلاب شکنجه نشدم اما شاهد شکنجههای زیادی بودم و بسیاری از دوستانم شکنجه شدند. اساس شکنجه فشار روانی و فیزیکی توامان است. یکسری از بازجویان شما را میزنند و یکسری دیگر نقش بازجوی خوب را بازی میکنند برای اینکه این میان شما خرد شوید. بازجویان میگویند که حرف زندانی کف پایشان است اما ما از دهانشان بیرون میآوریم. این علت فیزیولوژیک دارد چراکه اعصاب بدن به کف پا ختم میشود و شما بیشترین درد را آنجا حس میکنید. بنابراین اصلیترین و مهمترین سلاح شکنجهگران شلاق است. در هر دو سیستم از شلاق استفاده میکردند. شلاق هم انواعی دارد؛ نازک، کلفت، سیم، شلنگ، کابل و به هر حال شلاق است.
شکنجه به هر حال، هر سیستم و هر رژیمی و با هر بهانهای امری غیرانسانی است
کسانی که شلاق میزنند در این کار تخصص دارند یعنی میدانند که به کجاهای پا، چند ضربه و کی باید ضربه بزنند و کی باید این کار را متوقف کنند تا اعصاب پا از کار نیافتد. من تا حدود زیادی در مورد خودم که چگونه عمل کردهاند در کتابم توضیح دادهام. مرحله پس از شلاق، دستبند قپانی است که از سقف فرد را آویزان میکنند در حالی که فقط نوک پا به زمین میرسد و مرحله پیشرفتهتر آن آویزان کردن فرد از پا به سقف است، در این وضع فقط سر روی زمین است و در این حال شلاق میزنند. مراحل خیلی پیشرفتهتری هم وجود دارد نظیر کشیدن دندان و ناخن که زیاد رایج نیست. تا جایی که من تجربه دارم این سه مدل اعمال میشود. مواردی از شکنجه استثنایی هم وجود دارد ؛ چنانکه خود من تجربهاش را دارم و برای مثال مدفوعم را به خوردم دادند.
این اتفاقی که به عنوان یکی از روشهای استثنایی شکنجه از آن یاد کردید مربوط به تجربه شما در زندان جمهوری اسلامی است؟
بله. در زندان جمهوری اسلامی روی داد .
شما اخبار زندانیان را پیگیر هستید. ظاهرن اتفاقاتی در زندانها در این سالها روی داده و شیوهها پیشرفتهتر شده است. آیا شما هم تفاوتی میان شکنجه در دوران اولیه انقلاب و حال حاضر میبینید؟
بله. تفاوت به این معنا روی داده است که در دورانی که من زندانی بودم، زندانیان سیاسی به دو گروه تقسیم میشدند. زندان کمیته مشترک که حالا تبدیل به موزه عبرت شده است مخصوص زندانیان چپ بود و زندان اوین مخصوص بیشتر بچههای مذهبی و مجاهدین. زندان اوین دست گروه لاجوردی و کمیتهها بود. میدانید که لاتها در ابتدای انقلاب تشکیل دهنده کیمتهها بودند. زندان کمیته مشترک دست حفاظت اطلاعات سپاه بود که بیشتر دانشجو بودند و در دیدگاه خود اعتقاد و آرمان داشتند. هرچند آنان شکنجه میکردند اما فکر میکردند که آرمان خود را محقق میسازند.
در تحولات اخیر این دو، یکپارچه شده است. یعنی در عمل، لاتها و اوباش بالا آمدهاند و در سیستم شکنجه هیچ حریمی را قایل نیستند. زمانی که ما زندان بودیم، اخباری بود مبنی بر تجاوز به دخترانی که اعدامی بودند. این تجاوز بر این اصل استوار بود که آنان باکره از دنیا نروند. حالا اما تجاوز درباره هم دختر و هم پسر صورت میگیرد و اینطور که من شنیدهام و برخی از شاهدان برایم گفتهاند شکنجهگران از این کار لذت میبرند. در واقع سرنوشت جوانان ما را دست اوباش سپردهاند. آنان هیچ اعتقادی ندارند و بنابراین برای شکنجه حد و مرزی قایل نیستند. سیستم شکنجه در جمهوری اسلامی از یک سیستم ایدئولوژیک در زمان ما، به سیستم شکنجهگری اوباشها در حال حاضر بدل شده است.
اگر امروز شما جزو زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران بودید، توقعتان از خانواده و آشنایان و حتا مردم چه بود؟ آیا کسانی که بیرون از زندان هستند برای عزیزان خود اصلن کاری میتوانند انجام دهند یا نه؟
زندانی و به ویژه زندانی سیاسی در فضایی ایزوله به سر میبرد و همه هدف زندانبان آن است که به شیوههای مختلف او را بشکند. زندانی سیاسی وقتی میتواند بر این فضا غلبه کند که احساس کند از بیرون پشتیبانی میشود . اوایل جنبش وقتی که شروع به دستگیری کردند و در پی آن اعترافاتی پخش شد، همواره در مصاحبههایم تاکید کردم که به این اعترافات توجه نکنید چراکه زیر شکنجه گرفته شده است. اکنون شاهد روندی خوشحالکننده هستم و آن مقاومت زندانیان است. به ویژه مقاومتی که از سوی دوستان روزنامهنگاری چون آقایان «عیسا سحرخیز»، «بهمن احمدی امویی»، «احمد زیدآبادی» و دیگران دیده میشود. میبینم که این مقاومت به دلیل احساس پشتوانه است. آنان زمانی زندانی شدند که جمعیت عظیمی در خیابانها حضور داشت. بنابراین وقتی پشتوانه مردمی حس شود مقاومت بالاتر میرود و هرچه زندانیان ما قویتر باشند زندانبانان را زودتر شکست خواهند داد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment