مجید بهشتی / رادیو کوچه
«میلیونر زاغه نشین» به کارگردانی دنی بویل شاید غیرمنتظرهترین فیلم امسال آکادمی باشد. فیلمی که کاملن بر اساس مولفههای سینمای تجاری هند و البته توسط کارگردانی انگلیسیتبار ساخته شده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«میلیونر زاغه نشین» دارای فرمی عالی است. استفاده از انواع و اقسام تکنیکهای بدیع سینمایی، تدوین فوقالعاده، افکتهای صوتی و تصویری، نورپردازی و رنگآمیزی زیبا، زوایای پیچیده دوربین و از همه مهمتر ریتم کوبنده و آهنگین فیلم آنرا در زمره بهترین فیلمهای سال قرارمیدهد.
روایت فیلم ساختاری موازی با فلاشبکهای متعدد دارد. ابتدا در نمایی کوتاه شخصیت اصلی فیلم «جمال مالک» را در یک شوی تلویزیونی میبینیم سپس با یک برش او را در بازداشتگاه پلیس بمبئی مییابیم و سپس با فلاشبکهای متعدد و متوالی دوران کودکی و نوجوانی او را طی مینماییم تا به زمان حال و دوباره به بازداشتگاه پلیس برسیم. آنچه این سبک روایی را از سایر فیلمهای با سبک مشابه متمایز میسازد خلاقیت های کارگردان در چگونگی ربط دادن این زمانهای مختلف به یکدیگر است. به بیان دیگر در گذر از یک مقطع زمانی به مقطع دیگر هرگز احساس دوپارگی یا عدم تجانس میان بخشهای مختلف فیلم به وجود نمیآید. فیلم خاصیتی سیال دارد که زمان و مکان را در مینوردد بدون اینکه احساس خستگی را در مخاطب برانگیزد.
از لحاظ ساختار تماتیک هیچ پیچیدگی خاصی در فیلم دیده نمیشود. استعاره یا نماد خاصی بری بیان مفاهیم مورد نظر کارگردان درنظر گرفته نشده است و این به نظر نقطه قوت فیلم است. زندگی فلاکتبار زاغهنشینها و فقرای هند، تعصبات و خشونتهای قومی و مذهبی و سوءاستفاده بیرحمانه از کودکان به صراحت و بیپرده نمایش داده میشود. البته این نمایش بیپرده گاه با ساختار کلیپوار و موسیقی انتخابی کارگردان تلطیف میشود. به طور مثال سکانسهای تعقیب و گریز کودکان و پلیس یا سکانس کشته شدن مادر جمال و سلیم بدون موسیقی تاثیرگذار و به موقع فیلم چندان قابل تحمل به نظر نمیرسد.
شخصیت اصلی فیلم «جمال» ما را به یاد بسیاری از شخصیتهای اصلی فیلمهای هندی میاندازد : پسری تنها و فقیر که با سخت کوشی و خوش قلبی یک شبه میلیونر میشود. شاید مهمترین ویژگی این شخصیت درس گرفتنش از زندگی مشقت بار گذشتهاش باشد. خاطرات دوران کودکی نقشی کلیدی در پاسخگویی او به سوالات مجری متقلب مسابقه تلویزیونی بازی میکند. هر سوال خاطرهای از دوران کودکی را جمال زنده میکند و هر خاطره بخشی از وقایع زندگی او را بازگو میکند. و البته حقایقی از زندگی پر تنش حاشیهنشینان هند را نیز عیان میکند. جمال یاد گرفته است که در این زندگی به هیچ کس نباید اعتماد کند حتی به برادرش. بنابراین وقتی مجری مسابقه جواب اشتباه را برایش در روی آینه دست شویی می نویسد جمال دستش را میخواند.
شخصیت «سلیم» برادر جمال هم نمونهایی از مردان بلند پرواز و پولپرست فیلمهای هندی است. تبهکاری که قبل از دست زدن به اعمال خلاف از خدا طلب بخشش میکند و در نهایت با نثار جان خود جمال و معشوقش «لاتیکا» را به هم میرساند! این هم یکی دیگر از کلیشههای مرسوم سینمای هند است. کارگردان به عمد این کلیشهها را در جای جای فیلمش قرار میدهد هر چند با استفاده از موسیقی آمریکایی در صدد نوعی آشناییزدایی از فیلمهای مرسوم هندی بر میآید.
فیلم سرشار از ارجاعهای پست مدرنیستی به سینمای بدنه هند است. حضور افتخاری آمیتا باچان (ستاره سینمای تجاری هند) و پخش تصاویری از فیلمهای او فقط یکی از این ارجاعها است. اما شاید پررنگترین آنها پایان کاملن کلیشهایی فیلم باشد. جایی که جمال ضمن رسیدن به جایزه و میلیونر شدن، دختر مورد علاقهاش را هم مییابد و فیلم با بوسهای هندی به پایان میرسد. کارگردان برای پررنگتر کردن این پایان تصویر را روی صورت بازیگران نگه میدارد و در نهایت عنوانبندی پایانی فیلم را هم با صحنه رقص بازیگران اصلی همراه میکند تا حسابی به ما بفهماند که این فیلم ادای دینی به سینمای بدنه هند است.
نقش مهم عشق در بطن دراماتیک فیلم و این که عشق جمال به لاتیکا مهمترین و شاید تنها عامل پیشبرد داستان است هم ارجاع دیگری یه فیلمهای هندی به نظر میرسد. جمال در جواب افسر پلیس خشن هندی که از او میپرسد چرا به مسابقه تلویزیونی رفته است میگوید : «به شو رفتم چون امیدوار بودم اون منو ببینه!» و مشخص است منظور از او همان لاتیکاست! بنابراین دنی بویل هرگز ادعای ساخت فیلمی متفاوت با فیلمهای رایج سینمای هند را ندارد اما در واقع چه چیزی سبب میىشود که این فیلم را بیش از دیگر فیلمهای سینمای هند دوست داشته باشیم؟ شاید جواب این سوال را باید در ساختار فوقالعاده منسجم فیلمنامه و تسلط خوب کارگردان بر ساختار روایی فیلم جستجو کرد که پیشتر به آن اشاره شد. در ضمن فیلم شامل نماها و گاه سکانسهایی است که بسیار بدیع و تاثیر گذارند. سکانس کشته شدن مادر جمال و سلیم، سکانس گفتگوی جمال با کودک نابینای آوازهخوان، سکانس مواجهه جمال با لاتیکا و نماهای داخل استودیوی تلویزیونی که بسیار پویا و جذاب هستند در زمره این لحظات قرار می گیرند. اما شاید زیباترین سکانس فیلم لحظه فرار جمال و سلیم و لاتیکای کوچک از دست افرادی باشد که آنها را مورد استثمار قرار دادهاند زمانیکه جمال و سلیم سوار قطار میشوند و لاتیکا جا میماند درام به اوج خود میرسد.
در پایان باید گفت فیلم دنی بویل به عنوان فیلمی تاثیرگذار که بیانگر بخشی از نابسامانیهای جامعه هند است کاملن قابل احترام است اما در نهایت نمیتواند راهی جدید را فراروی سینمای هند بگشاید.
منبع :
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»